واضح آرشیو وب فارسی:هم اندیشی: عبدالحسین خسروپناه معتقد است تمایز اساسی در «علوم رفتاری ـ اجتماعی سکولار» با «علوم رفتاری و اجتماعی حکمی ـ اجتهادی» مربوط به روش شناسی تولید علوم انسانی است.پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه معتقد است ارائه تعریف و الگو برای تولید علم دینی با توجه به اینکه علوم با یکدیگر تمایز روشی، موضوعی و غایی دارند، متفاوت است از این رو نمی توان به تعریف و الگوی واحدی برای تولید علم دینی اکتفا کرد و باید از الگوهای متفاوت بهره برد. پیشنهاد خسروپناه برای تولید علم دینی الگویی با عنوان «الگوی حکمی ـ اجتهادی» است. هم چنین متناسب با این الگو نیز روش شناسی حکمی ـ اجتهادی نیز ارائه شد. این الگو تنها در صدد تبیین علوم انسانی رفتاری ـ اجتماعی است و با سایر علوم انسانی کاری ندارد چرا که علوم انسانی دو تعریف عام و خاص دارد. منظور وی از علوم انسانی رفتاری ـ اجتماعی، آن دسته از دانش هایی است که در ابتدا انسان مطلوب را تعریف می کنند، در گام دوم انسان تحقق یافته را توصیف کرده و در گام سوم به نقد و تغییر این انسان تحقق یافته به انسان مطلوب می پردازند. مقصود خسروپناه از علوم انسانی در این بحث علوم اجتماعی، روان شناسی، اقتصاد، مدیریت و علوم سیاسی را نیز در برمی گیرد. توصیف انسان مطلوب در مکاتب مختلف مبتنی بر فلسفه واقعیت است. منظور از فلسفه واقعیت قضایایی هم چون هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی است. در نظام های سکولار با این رویکرد که تنها فاعل شناسا، انسان است به توصیف انسان مطلوب مبتنی بر فلسفه واقعیت می پردازد تا بتوانند انسان خاص مطلوب تربیتی، سیاسی، اقتصادی و… را معرفی کنند. در توصیف انسان مطلوب، فلسفه واقعیت مبنای این توصیف است و در تغییر از مبنایی به نام فلسفه ارزش استفاده می شود. علوم رفتاری و اجتماعی بر اساس الگوی حکم ـ اجتهادی، از حیث صورت بندی، همان ساختار سکولار را دارد. به این معنا که ما سه گام توصیف انسان مطلوب، انسان محقق یافته و نقد، تعبیر و تغییرش را انجام می دهیم و از این لحاظ تفاوتی با الگوی سکولار ندارد اما تفاوت این دو در این است که توصیف انسان مطلوب براساس حکمت و فلسفه واقعیتی است که رویکرد اسلامی دارد یعنی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی اسلامی است که مبنای توصیف انسان مطلوب می شود و انسان تحقق یافته برای تغییر به انسان مطلوب مبتنی بر فلسفه ارزش اسلامی است. تمایز اساسی در «علوم رفتاری ـ اجتماعی سکولار» با «علوم رفتاری و اجتماعی حکمی ـ اجتهادی» مربوط به روش شناسی تولید علوم انسانی است. در روش الگوی حکمی ـ اجتهادی، توصیف انسان مطلوب مبتنی بر روش استدلالی و اجتهادی است و توصیف انسان تحقق یافته مبتنی بر روش تبیینی ـ تفسیری اجتهادی است و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب در این الگو مبتنی بر روش تبیینی ـ تفسیری و استدلالی و اجتهادی است. در واقع این علوم از سه منظر پی گرفته می شود: اولا انسان مطلوب ثانیا انسان محقق و ثالثا تغییر انسان محقق به انسان مطلوب. در این سه حوزه فعالیت، سه روش نقش دارند؛ یکی روش برهانی و استدلالی که با کمک بدیعات مجهولات معلوم می شود. با توجه به بدیعات اولیه و ثانویه می توانیم به استنتاجات جدید برسیم مخصوصا در توصیف انسان مطلوب خواه انسان مطلوب، انسان اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و رفتاری باشد. وی در حال حاضر به دنبال این است که این بحث را با مصادیق مختلف تطبیق دهم و الگوی حکمی ـ اجتهادی را کاربردی کند البته این پژوهش نیاز به مشارکت فرهیختگان و پژوهشگران در رشته های مختلف دارد و به نوعی پژوهش میان رشته ای است. این روش برهانی و قیاسی می تواند کارایی بسیاری داشته باشد هم چنین به دلیل اینکه یکی از منابع دین ما وحی است روش اجتهادی در توصیف انسان مطلوب، در فهم انسان مطلوب و در توصیف انسان محقق موثر است، البته مقصود خسروپناه از روش اجتهادی صرفا مراجعه به کتاب و سنت نیست بلکه پرسش ها از کتاب و سنت را اخذ می شود و به جامعه تحقق یافته عرضه می شود تا از طریق این پرسش ها جامعه تحقق یافته را محک زده شود و پاسخ ها به دست آید. در واقع این همان روش پیمایشی و آماری است که در علوم انسانی استفاده می شود با این تفاوت که هیچ روش پیمایشی بدون پرسش شکل پیدا نمی کند و هیچ پرسشی بدون پیش فرض منبع شناختی نمی تواند سوال خود را طرح کند اینجاست که از منابع دینی و اجتهادی سوالاتی طرح و به جامعه و انسان محقق شده عرضه می شود تا از این پرسش ها به انسان مطلوب برسد و چون این روش با روش برهانی و اجتهادی کارایی پیدا می کند نام روش را روش حکمی_ اجتهادی گذاشته شده است. بدون تردید منظور خسروپناه از حکمی یا اجتهادی، حکمت و فلسفه ای است که از منبع دینی اسلامی تغذیه می کند اما این روش می تواند با منابع دیگر هم کارایی داشته باشد. تاریخ علوم انسانی نشان می دهد زمانی که یک پارادایم مطرح می شود و مقبولیت پیدا می کند (ولو اینکه این مقبولیت بین عده ای خاص باشد) خود به خود این مقبولیت باعث می شود که مورد استفاده قرار گیرد. روش پوزیتیویستی در علوم انسانی بارها و بارها نقد شده است اما عده ای هنوز از این روش استفاده می کنند چنین حالتی نسبت به روش دیگر نیز مرسوم و متداول است عده ای از روش تفسیری بهره می گیرند و عده ای دیگر این روش را فاقد کارایی لازم می دانند با توجه به طبقه بندی که پوپر مطرح کرده است و در بحث های فلسفی ما یک جهان واقعیت، یک جهان عالمان و یک جهان مکاتب داریم یا به تعبیر دیگر، جهان عالمان شخصی، عالمان جمعی و جهان علم. راهیابی علوم انسانی به جهان علم که اجماع صد در صدی است دشوار است، البته این امکان وجود دارد که اجماعی بین عالمان جمعی صورت گیرد اما اینکه به مرز اجماع صد در صدی برسد امکان آن تا حدود زیادی دشوار است. خسروپناه معتقد است در حال حاضر این روش حکمی ـ اجتهادی می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و متخصصان در حوزه های روان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد می توانند برای رسیدن به دستاوردهای جدید از این روش استفاده کنند. خسروپناه می گوید: من این نظریه را در بین ۸۰ نفر از اساتید کشو های مختلف از جمله آمریکا، کشورهای شمال آفریقا و کشورهای شرق آسیا و سایر کشورها با ادیان و گرایش های مختلف مذهبی در مالزی مطرح کردم خوشبختانه این نظریه در آنجا بسیار با اقبال عمومی مواجه شد و اکثر اساتید بر این باور بودند که این نظریه می تواند در علوم انسانی مورد استفاده قرار گیرد و راهگشای بسیاری از معضلات این رشته باشد. م
یکشنبه ، ۲۷دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هم اندیشی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]