محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855701191
حجت الاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان در گفتوگویی مطرح کرد باور شهید نواب صفوی نسبت به مبارزه
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حجت الاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان در گفتوگویی مطرح کرد
باور شهید نواب صفوی نسبت به مبارزه
حجتالاسلام شیخ غلامرضافیروزیان از عالمان پر سابقه و کهنسال شهر اصفهان به شمار میرود. که دوستی پر سابقهای با شهید نواب صفوی داشت.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس، جناب حجتالاسلام شیخ غلامرضافیروزیان از عالمان پرسابقه و کهنسال شهر اصفهان به شمار میرود. این بزرگ را سابقهای است دیرین درنهضت ملی و انقلاب اسلامی و بسیاری از سیاسیون معاصر از جمله شهید نواب صفوی و آیت الله کاشانی. در شصتمین سال عروج دوست دیرین، با او گفت و شنودی انجام دادهایم که نتیجه آن درپی میآید.
*جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید سیدمجتبی نواب صفوی آشنا شدیدوچه خصال وویژگی هایی را دراو برجسته دیدید؟ تا جایی که خاطرم هست،بنده یک روز از قم برای منبر به تهران آمدم و به دیدن یکی از همدرسهای قدیمی ام به اسم طباطبایی رفتم. در آنجا جوان لاغراندام و خوشقیافهای را دیدم که داشت با دوستام صحبت میکرد و وقتی من رسیدم، حرفشان تمام شد. با دیدن آن جوان احساس کردم که یک آدم عادی نیست و در دل خود نسبت به او احساس علاقه کردم. از دوستم خواستم آن آقا را معرفی کند و او هم گفت: ایشان سید مجتبی نواب صفوی است و تازه از نجف تشریف آوردهاند. من طلبه جوانی بیش نبودم، ولی چون دربار آن روزها با دادن پول، پست و مقام در صدد شکار طلاب جوان بود، به هر طلبه جوانی که میرسیدم در این باب به او تذکر میدادم که: مراقب باش! آن جوان وقتی حرفهایام را شنید، طور خاصی به من نگاه کرد و با عجله از جا بلند شد و گفت: کار دارم و رفت! البته اسمام را هم پرسید و من گفتم. بعد هم گفتم: انشاءالله ارتباط من، شما، آقای طباطبایی و این بیت قطع نشود. بعد که رفت از آقای طباطبایی پرسیدم: چه کاره است و چه میکند؟ ایشان گفت: سید از طرف مراجع تقلید نجف مأمور شده است با کسروی وارد مذاکره و گفتگو شود و او را ارشاد کند که دست از نشر کتب و نشریات ضد اسلام و تشیع بردارد و اگر توبه نکرد و تسلیم نشد، حکم کشتن او را گرفته است! البته نواب معتقد بود ریشه همه این فسادها دربار و شخص شاه است و باید حکومت را ساقط و حکومت اسلامی را جایگزین آن کرد. بعد هم به طباطبایی گفته بود: اگر کسانی را میشناسد که با او همفکر هستند، به او معرفی کند. به همین خاطر وقتی تو آن تذکرات را دادی، گفت: اولیاش را گیر آوردم! *دیدارهای بعدی شما چگونه و درکجا انجام شد،دوستی شما چگونه روبه زیادت گذاشت؟ هر چند حرکتهای تند و انقلابی و اعلامیههای پرشور او علیه حکومت شاه در همه ایران سر و صدای زیادی به راه انداخته بود، اما کمتر کسی چهره او را میشناخت. یک روز در اصفهان به یکی از دوستان که از مدرسه صدر میآمد، برخوردم. او به من گفت: «یک سید جوان روحانی دارد در مدرسه صدر با طلاب حرف میزند. حرفهایاش در باره فساد حکومت خیلی شجاعانه و جدید است» از خصوصیاتی که برایم توصیف کرد، فهمیدم باید نواب صفوی باشد. با چند تن از دوستان که در مسیر مدرسه دیده بودم به مدرسه صدر رفتیم و دیدیم او دارد با شور و هیجان با طلبهها حرف میزند. نواب همیشه مخفیانه در اصفهان به خانهام میآمد. حرفهایاش که تمام شد از او پرسیدم: «چرا به من خبر ندادید که آمدهاید؟» جواب دادم: «میخواهم به شیراز بروم. شب را در اصفهان میمانم و فردا ساعت هفت صبح میروم. سخت تحت تعقیب هستم و نمیخواستم تو به خطر بیفتی!»نزدیک غروب بود. یکی از دوستان درخواست کرد آن شب شام به منزل حاجآقا اربابیان بروند. نواب قبول کرد. آن شب حدود 20 نفر مهمان بودند و نواب حرفهای بسیار بدیع و جالبی زد و توضیح داد چه فرق عظیمی بین یک حکومت اسلامی و حکومت شاه وجود دارد. حرفهایاش برای همه حاضران در مجلس بسیار جذاب و جالب بودند. نواب آن شب آنجا ماند، ولی من و بقیه به خانههای خود رفتیم. *باز هم او را در اصفهان دیدید؟ بله، آن شب فکر کردم اگر نواب مستقیم به شیراز رفته بود، ممکن بود مأموران متوجه او نشوند، ولی چون آن روز و شب در اصفهان ماند و با طلاب هم حرف زد، احتمال اینکه در بین مهمانها مأمور بوده و حضورش را گزارش داده باشند، زیاد است، ممکن بود وسط راه او را تعقیب کنند و برایاش مشکلاتی را به وجود بیاورند، به همین دلیل تصمیم گرفتم فردا صبح قبل از اینکه اتوبوس او حرکت کند، خود را به گاراژ برسانم و همراه او بروم. اتوبوس برایام جا نداشت، به همین دلیل با عجله خود را به دروازه شیراز رساندم تا با وسیله دیگری خود را به او برسانم و حتی اگر شده است دورادور مراقباش باشم، ولی هیچیک از اتوبوسهایی که رسیدند جا نداشتند و مرا سوار نکردند! بسیار نگران و ناراحت شدم. مستأصل کنار جاده ایستاده بودم که یک ماشین شخصی جلوی پایام ترمز کرد و وقتی فهمید میخواهم به شیراز بروم، مرا سوار کرد. راننده ارمنی بود و بسیار برخورد خوبی با من داشت. او حتی پول ناهار مرا هم داد و هر چه اصرار کردم پول ناهار را بگیرد، قبول نکرد. از آنجا که آن روزها به همه کس شک داشتم و میترسیدم او مأمور امنیتی باشد، حرفی از علت مسافرتام به او نزدم. از این گذشته خود من هم همیشه تحت نظر بودم. بالاخره بعد از غروب به شیراز رسیدیم و بلافاصله به طرف مسجدی که میدانستم نواب میخواهد به آنجا برود و با آیتالله حاج سید نورالدین ملاقات کند، رفتم. وقتی رسیدم، ایشان داشت نماز عشا را اقامه میکرد و نواب پشت سر ایشان در صف اول ایستاده بود. بعداً فهمیدم نواب بعد از اذان رسیده و هنوز با آیتالله سید نورالدین حرف نزده است. *در گفتگوهای آنها شرکت داشتید؟ چه مطالبی بین این دورد و بدل شد؟ بله، بعد از اینکه نماز تمام شد، حاجآقا نواب را دید. نواب خود را معرفی کرد و با یکدیگر احوالپرسی گرمی کردند. سپس حاجآقا سید نورالدین علت آمدن او را پرسید. نواب گفت: «اجازه بدهید مریدانتان بروند، عرض خواهم کرد!» وقتی همه رفتند و فقط من و نواب ماندیم، گفت: «پسرعمو! آمدهام ببینم مرد هستی یا نیستی؟» حاج سید نورالدین حداقل 40 سال از نواب بزرگتر بود، به همین دلیل از این سئوال سخت یکه خورد! اما چون توصیف نواب را از بزرگان شنیده بود، گفت: «بله، هستم.» همراه ایشان و نواب راه افتادیم. بالاخره ایشان پرسید: «مطلب چیست؟» نواب گفت: «پسرعمو! حالا بیشتر شراب خورده میشود یا زمان یزید؟» حاجآقا سید نورالدین جواب داد: «حالا!» نواب تکتک مفاسد اخلاقی جامعه را شمرد و همان سئوال را پرسید و آیتالله سید نورالدین همان پاسخ را داد. سرانجام سئوال کرد: «تکلیف من و شما به عنوان فرزندان فاطمهزهرا(س) چیست؟» حاجآقا سید نورالدین پرسید: «چیست؟» و نواب بلادرنگ پاسخ داد: «قیام علیه ظلم و مبارزه تا شهادت!» حاجآقا سید نورالدین گفت: «اگر مجبور شوم با کلید دزدی از در وارد میشوم، ولی از دیوار بالا نمیروم. روش شما برای رسیدن به هدف درست نیست!»نواب با اینکه جثه لاغری داشت، اما صدایاش بسیار رسا و گیرا بود، طوری که وقتی سخنرانی میکرد، نیازی به بلندگو نداشت. او عصبانی شد و گفت: «من کی گفتم از دیوار بالا برویم یا کلید بدزدیم؟ کی گفتم بیمطالعه قیام کنیم؟ گفتم مثل جدمان امام حسین(ع) قیام کنیم و شهید شویم. آیا شهادت در راه دین خدا رسیدن به هدف نیست؟» آیتالله حاج سید نورالدین همیشه آرام حرف میزد و آرام هم میشنید و هیچوقت کسی با او با صدای بلند حرف نزده بود. گفت: «جناب نواب! انگلیسیها نمیگذارند و قبل از اینکه قیام شود، شعلههای آن را در نطفه خفه میکنند!» نواب گفت: «انگلیسیها علفهای هرزی هستند که خود را جای چنار جا زدهاند. آنها را از ریشه میکنیم و دور میاندازیم!» آیتالله سید نورالدین گفت: «آخوندهای فاسد نمیگذارند!» نواب گفت: «آخوندهای فاسد آدمهای سست ارادهای هستند. مقابله با آنها دشوار نیست» آیتالله سید نورالدین جوابی نداشت به این جوان پرشور و غیور بدهد و سرانجام با نواب دست داد و گفت: «حاضرم! امشب را منزل بنده مهمان باشید تا بیشتر صحبت کنیم.» من آهسته به نواب گفت:«می خواهم به منزل حاج سید صدرالدین، برادر حاج سید نورالدین بروم و شب را آنجا باشم» *چرا چنین تصمیمی گرفتید؟ چون احتمال داشت حاج سید نورالدین با حضور من احتیاط کند و نواب هم هر حرفی را نتواند به او بزند. آن شب به منزل حاج سید صدرالدین رفتم و متوجه شدم دو مأمور آگاهی مراقب منزل هستند! *چه مدت در شیراز ماندید؟ فردا صبح نواب به منزل سید صدرالدین آمد و با هم به اصفهان برگشتیم. نواب عادت داشت همیشه در صندلی ته اتوبوس بنشیند که بر همه مسافران اشراف داشته باشد. در طول راه هم با مسافران در باره اخلاق و احکام اسلامی حرف میزد و بیکار نمینشست و در بین صحبتهایاش به نحوی فساد و ظلم حکومت شاه را هم مطرح و مسئولیتهای مردم را به آنها یادآوری میکرد. در اصفهان به منزل من رفتیم. کمی که استراحت کرد گفت: میخواهد به منزل ابوالقاسم بختیار برود. از او در باره حاج سید نورالدین پرسیدم، گفت: قول همکاری داد. اگر به یاری خدا قیام کنیم، ایشان علیه ما کاری نخواهد کرد و حکومت نخواهد توانست ایشان را علیه ما تحریک کند. *جنابعالی هم با آیتالله کاشانی و هم با شهید نواب صفوی ارتباط نزدیکی داشتید، بنابراین قطعاً در جریان جدایی فداییان اسلام از بیت آیتالله کاشانی هستید. قضیه از چه قرار بود؟ بنده به خاطر ارتباط با فداییان اسلام و نیز آیتالله کاشانی، مکرر از کرمان به تهران میآمدم. در آن ایام شمس قناتآبادی به علت مخالفت آیتالله بروجردی و جبههگیری طلاب علیه او، از ترس از قم رفته بود. در یکی از سفرهایی که به تهران کردم متوجه ماجرای شمس و سر و صداهایی که در قم به راه انداخته بود شدم. وقتی خدمت آیتالله کاشانی رسیدم، عرض کردم:« شمس قطعاً پس از ترک قم نزد شما میآید، نواب صفوی هم با او مخالف است، لذا اگر شمس نزد شما بیاید، او از شما جدا میشود و این مطلب برای مردم ایجاد سئوال خواهد کرد». آیتالله کاشانی فرمودند: «با اوضاع فعلی مملکت، نمیتوانم روی رفت و آمد به خانهام کنترلی داشته باشم!» اتفاقاً درست فکر کرده بودم و شمس از قم نزد آیتالله کاشانی آمد و با سخنرانیهای پرشورخود، برای خودش طرفدارانی هم پیدا کرد. نواب صفوی رفتار و گفتار او را به صلاح طرفداران فداییان اسلام نمیدید، مخصوصاً وقتی شمس حزب «مجمع مسلمانان مجاهد» را راه انداخت، برای اینکه اعضای فداییان اسلام را از این جریان حفظ کند، با اعلامیهای که لحن آن نسبت به آیتالله کاشانی فوقالعاده احترامآمیز بود، جدایی فداییان اسلام از بیت ایشان را اعلام کرد. این جدایی برای مردم که چشم امیدشان به آیتالله کاشانی و فداییان اسلام بود، بسیار سئوالبرانگیز بود. بنده که از مریدان آیتالله کاشانی و از طرفداران فداییان اسلام بودم، بسیار از این جدایی ناراحت و نگران بودم، چون اوضاع مملکت فوقالعاده بحرانی بود و مردم چشم امیدشان به این دو بود. آنها نمیتوانستند به آسانی به نواب یا فداییان اسلام که اغلب در زندان بودند یا زندگی مخفی داشتند ،دسترسی پیدا کنند. آیتالله کاشانی هم که از صبح تا شب گرفتار دیدار با مسئولان مختلف احزاب و جریانات بودند. این وضعیت موقعیت را برای شایعهپراکنی دشمنان مساعد میکرد. میخواستم به هر نحوی که شده است نواب و فداییان اسلام را به منزل آیتالله کاشانی برگردانم، ولی با وجود شمس قناتآبادی این کار شدنی نبود و امکان هم نداشت نواب از تصمیم خودش برگردد و کوتاه بیاید و شمس را تحمل کند. خوشبختانه شمس پس از زد و بندهای سیاسی، کاندید مجلس شد و خود به خود شرّش را کم کرد و دستاش رو شد. بعدها هم لباس روحانیت را در آورد و با دربار ارتباط یافت. مدتی هم معاون استاندار خراسان شد. جای نواب و یاراناش حقیقتاً در منزل آیتالله کاشانی خالی بود.یک شب ناراحت از این جدایی در خیابان راه میرفتم که به آقای فخرالدین حجازی برخوردم و گفتم:« جدایی بین نواب و آیتالله کاشانی در بین مردم بازتاب خوبی نداشته است، امشب فداییان اسلام در منزل فلانی جلسه مخفیانهای دارند، ای کاش شما بیایی و شعری در وصف آثار سوء این جدایی بخوانی، بلکه شعر شما اثر کند». ایشان پذیرفت و آن شب هر دو به آن جلسه رفتیم. آقای حجازی خطاب به نواب گفت:« آثار سوء این جدایی در همه جا دیده میشود و خوب است تا مردم از نهضت ملی ناامید نشده و بیگانگان سوء استفاده نکردهاند، این سوء ظن برطرف و رابطه بین فداییان اسلام و بیت آیتالله کاشانی مجدداً برقرار شود». بعد هم شعرش را خواند. خوشبختانه سخنان و مخصوصاً شعر او تأثیر عمیقی گذاشت. بعد هم نواب متوجه شد دیگر شمس قناتآبادی در بیت آیتالله کاشانی جایی ندارد، لذا اعلامیه زیبایی را منتشر و بازگشت خود و فداییان اسلام به بیت آیتالله کاشانی و شروع همکاری تحت ارشادات ایشان را اعلام کرد. از فردای آن روز بار دیگر شاهد چهرههای مصمم و نورانی فداییان اسلام در منزل آیتالله کاشانی بودیم. *چگونه از شهادت نواب صفوی مطلع شدید؟ظاهرا درآن روزها در اصفهان به سر می بردید،اینطور نیست؟ بنده در محله «قیله دعا»ی اصفهان، منزل بسیار کوچکی داشتم که فقط یک اتاق سه در چهار و یک آشپزخانه کوچک و با سایر همسایهها دستشویی و حیاط مشترک داشت. نواب هر وقت میخواست به سفر برود و اصفهان در مسیرش بود، به منزلام میآمد و شبها هم اغلب نزدم میماند. او دخترهایام را روی زانو مینشاند و نوازش میکرد و بچهها هم هر وقت او میآمد ذوق میزدند و به طرفاش میدویدند. همسرم بهشدت نگران نواب بود و دائماً تأکید میکرد مراقب خود باشد و تا میتواند به صورت ناشناس این سو و آن سو برود. نواب هم همیشه میگفت: «چه زنده بمانیم، چه شهید شویم. پیروزیم!» یک شب همسرم نزدیک سحر سراسیمه از خواب برخاست و گفت: «در خواب دیدم نواب آمده و تاجی از نور به سر دارد و مدام میگوید دیدی پیروز شدیم؟» میدانستم نواب در زندان است و از این خواب بسیار نگران شدم. فردا صبح در روزنامهها خواندم نواب و یاراناش اعدام شدهاند! بهشت برین گوارای او و یاران صدیقاش باد.
94/10/27 - 14:54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]
صفحات پیشنهادی
آیتاللهحاج شیخ نصرالله شاهآبادی در گفتوگویی مطرح کرد: امامی را من به نواب معرفی کردم / شهید نواب صفوی به
آیتاللهحاج شیخ نصرالله شاهآبادی در گفتوگویی مطرح کرد امامی را من به نواب معرفی کردم شهید نواب صفوی به روایت دوست دیرینشآیتالله حاج شیخ نصرالله شاه آبادی فرزند مرحوم آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی استاد نامدار امام خمینی و از دوستان دیرین شهید نواب صفوی است کهحجت الاسلام و المسلمین عبدخدایی:نواب صفوی یک تنه در مقابل استکبار ایستاد
بنیامین یوسف زاده- شصتمین سالگرد شهادت شهید سیدمجتبی نواب صفوی شب گذشته با حضور جمعی از مسئولان و مردم شهر مشهد در مهدیه این شهر برگزار شد به گزارش خبرنگار شهرآرا حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی عبدخدایی از اساتید حوزه و دانشگاه در این مراسم با اشاره به بخشی از ویژگی های شهید نواپاسخ مؤسسه نشر آثار حجتالاسلام والمسلمين محمدتقي فلسفي نسبت به ادعاهاي مطرح شده در برنامه «ديد درشب»
پاسخ مؤسسه نشر آثار حجتالاسلام والمسلمين محمدتقي فلسفي نسبت به ادعاهاي مطرح شده در برنامه ديد درشب پاسخ مؤسسه نشر آثار حجتالاسلام محمدتقي فلسفي نسبت به ادعاي خلاف مطرح شده در برنامه ديد در شبِ ِ آقاي رضا رشيدپور پنجشنبه سوم ديماه 1394 در رابطه با عكس منتشر شده عليه مرحوحجتالاسلام پورذهبی در گفتوگو با فارس مطرح کرد فرار روبهجلوی آل سعود با قطع رابطه دیپلماتیک با ایران/ ما بای
حجتالاسلام پورذهبی در گفتوگو با فارس مطرح کردفرار روبهجلوی آل سعود با قطع رابطه دیپلماتیک با ایران ما باید دست پیش را میگرفتیممسئول نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه شهیدبهشتی گفت آلسعود با قطع رابطه دیپلماتیک با ایران میخواهد فرار روبهجلو کند تا با غبارآلود کردن فضا بتواندبه مناسبت سالگرد شهادت شهید نواب صفوی پروانهای که سوخت
به مناسبت سالگرد شهادت شهید نواب صفویپروانهای که سوختمعرفی دو کتاب از انتشارات سوره مهر که به زندگی مبارزات و شهادت سیدمجتبی نواب صفوی میپردازند به گزارش خبرگزاری فارس 27 دی ماه سالروز شهادت مردی است که نقش مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران داشته است مردی از جنس مبارزه مرپیام تسلیت در پی درگذشت حجتالاسلام حاج شیخ مسلم قلیپور
پیام تسلیت در پی درگذشت حجتالاسلام حاج شیخ مسلم قلیپور سیاست > رهبری - حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت حجتالاسلام آقای حاج شیخ مسلم قلیپور را تسلیت گفتند به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالرهبر انقلاب درگذشت حجت الاسلام حاج شیخ مسلم قلی پور را تسلیت گفتند
خبرگزاری میزان- حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت حجت الاسلام آقای حاج شیخ مسلم قلی پور را تسلیت گفتند به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله اعظمی خامنه ای پیکرحجت الاسلام والمسلمین مسلم قلی پور گیلپیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت حجتالاسلام حاج شیخ مسلم قلیپور
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت حجتالاسلام حاج شیخ مسلم قلیپور حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت حجتالاسلام آقای حاج شیخ مسلم قلیپور را تسلیت گفتند آفتاب به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای پیکر حجتالاسلام والرهبر انقلاب از شخصیت شهید نواب صفوی میگویند
رهبر انقلاب از شخصیت شهید نواب صفوی میگویند پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI IR در آستانهی 27 دیماه سالروز شهادت شهید نواب صفوی بیانات معظمله را درباره شخصیت این شهید بازنشر کرد به گزارش گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای در آستانهی بیسترهبر انقلاب درگذشت حجتالاسلام حاج شیخ مسلم قلیپور را تسلیت گفتند
رهبر انقلاب درگذشت حجتالاسلام حاج شیخ مسلم قلیپور را تسلیت گفتند رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت حجتالاسلام آقای حاج شیخ مسلم قلیپور را تسلیت گفتند به گزارش گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت حجتالاسلام آقای-
گوناگون
پربازدیدترینها