محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827581777
خاطرات خاکریز، بوی خوش شهادت، جانباز غلامرضا بروجردیان
واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: راوی : جانبازغلامرضا بروجردیان متولد سال ۱۳۴۰ محله ی سید محمود شهر دزفول سال ۱۳۵۹ پاسدار وظیفه ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان بودم و در واحد تبلیغات خدمت می کردم که بعد از اتمام خدمت سربازی به استخدام سپاه در آمدم و در سال ۱۳۶۲ چون قسمتی از سپاه…راوی : جانبازغلامرضا بروجردیان متولد سال ۱۳۴۰ محله ی سید محمود شهر دزفول سال ۱۳۵۹ پاسدار وظیفه ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان بودم و در واحد تبلیغات خدمت می کردم که بعد از اتمام خدمت سربازی به استخدام سپاه در آمدم و در سال ۱۳۶۲ چون قسمتی از سپاه در پادگان نیروی هوایی امیدیه بود به آنجا منتقل شدم در اسفند ماه همان سال به آبادان رفتم تا در عملیات پیش رو که بنام خیبر مسمی شد با انجام کار تبلیغاتی فعالیت نمایم که برای رسیدن به خط مقدم با قایق حدود دو ساعتی بر روی آب بودیم بصورتی که نماز ظهر و عصر را در قایق و به حالت اظطرار خواندیم قایق حامل ما بخاطر اینکه مهمات زیادی را حمل می کرد به کندی پیش می رفت و این در حالی بود که آتش نیروهای عراقی برروی ما بسیار بود به خط که رسیدیم با توجه به عملیات انجام شده تعداد بسیاری از نیروهای خودی مجروح شده بودند و منتظر رسیدن قایق تا آنها را به عقب بیاورند و ما با رسیدن به خط اقدام به حمل مجروحین و سوار کردن آنها به داخل قایق نمودیم که قایق به یکباره بعلت سنگینی بیش از حد به یک طرف غلتید و آب زیادی داخل قایق شد در این حال از یکی از سنگرها مرا صدا زدند وقتیکه به طرف سنگر رفتم یک گونی کوچک به من دادند که گونی تماماً خونی بود و من بسیار تعجب کردم که محتویات گونی چیست ؟ نیرویی که گونی را بمن داد گفت : این گونی پیکر یکی از نیروهای خودمان است که با اصابت خمپاره به بدنش به شهادت رسید و پیکر اورا درون گونی قرار داده ایم تا اورا به عقب ببرید من هنوز درب سنگر بودم که گلوله ی خمپاره ای به نزدیکی من اصابت کرد که چند لحظه بعد با گرم شدن پای چپم متوجه شدم که مورد اصابت ترکش قرار گرفته ام و همرزمانم مرا با گونی حاوی پیکر شهید به داخل قایق بردند در حالیکه گونی پیکر شهید در بغل من قرار داشت و من بوی خوش شهادت شهیدی را که نمی شناختم استشمام می کردم همان مسیر را در حالی که خون زیادی از من رفته بود برگشتیم و با رسیدن به اورژنس صحرایی مراحل اولیه ی درمان را انجام دادند و به بیمارستان امام خمینی اهواز منتقل شدم و بعد از یک روز با هواپیما مرا به رشت و سپس با آمبولانس به بیمارستانی در شهر لاهیجان انتقال دادند و یکماهی در آنجا بستری بودم و با بهبود نسبی به دزفول برای ادامه ی درمان فرستاده شدم .
جمعه ، ۲۵دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دز ان ان]
[مشاهده در: www.deznn.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]
-
گوناگون
پربازدیدترینها