واضح آرشیو وب فارسی:کانون هواداران پرسپولیس: پرسپولیس کلاب : دیروز تولد «فرشاد پیوس» بود.ستاره ای در تاریخ فوتبال این مملکت که جدا از حضورش در پرسپولیس، برای تیم ملی نیز مهره ای قابل قبول بود و در دوران فوتبالش، طعم لژیونر شدن را چشید. عموفرشاد در شب تولدش پاسخگوی سؤالات ما شد:آقای پیوس! دی ماهی ها چطور آدم هایی هستند؟ ما رئوف، خونسرد و مهربانیم. چهارچوب شناس چطور؟ (می خندد) این یکی را یادم رفت بگویم. بله همه ما چهارچوب شناس هم هستیم. از ماه تولدتان راضی هستید؟ بله، خیلی دی ماه را دوست دارم. سال نوی میلادی تازه می شود و مردم ایران هم خودشان را کم کم آماده شروع عید نوروز می کنند. خیلی همه چیز خوب و تازه است. فقط یک ایراد دارد. چه ایرادی؟ قبلاً برف می آمد. دی ماه بود و چند متر برفش اما انگار چند سالی است خشکسالی شده، چون برفی در کار نیست. عموفرشاد! کمی از گذشته و دوران کودکی تان تعریف می کنید؟ من در خانواده ای بزرگ شدم که نه پولدار بود و نه فقیر. محله نازی آباد. پدر و مادرم همیشه بالای سر ما بودند. نظم و انضباط زیادی داشتیم. 5 دقیقه دیر می کردیم، مادرم دنبال مان می آمد. همه چیز خانه ما حساب و کتاب داشت. بیرون از خانه هم، همین که در را باز می کردیم، زمین خاکی بود و علاقه ام به فوتبال از همانجا شروع شد. ورزشگاه مرغوبکار و صبح تا شب فوتبال. به جای این همه آپارتمان، آن زمان اطراف منزل ما تپه بود و ما روی این تپه ها بالا و پایین می رفتیم که عضلات پای مان قوی شود. اهل گل کوچیک هم بودید؟ اوووووف! وحشتناک. هر روز، صبح یکبار، شب یکبار. فقط تیغی بازی می کردیم. یادم می آید یک روز با بچه محل ها جمع شدیم و رفتیم ورزشگاه آزادی که بازی پرسپولیس را ببینیم. 15، 16 ساله بودم. در برگشت، در یک محله دیگر دیدیم که یکسری مشغول گل کوچیک هستند. با بچه ها قرار گذاشتیم برویم و با آنها مسابقه بدهیم. از اتوبوس پیاده شدیم و به سمت شان رفتیم. خلاصه قول و قرار گذاشتیم و قبول کردند با بچه های نازی آباد بازی کنند. چپ و راست به آنها گل زدیم و بازی را بردیم. آخر کار، هم نفری یک ساندویچ خوردیم. خیلی مزه داد. اصلاً یکبار هم گل کوچیک به کسی نباختم. در همان سن و سال وقتی شمع تولدتان را فوت می کردید، آرزوی تان چه بود؟ دوست داشتم ستاره پرسپولیس شوم. آن زمان یک تی شرت هایی مد بود که عکس های همایون بهزادی، علی پروین و صفر ایرانپاک روی آن حک شده بود. من هم یکی از این تی شرت ها داشتم و آرزو می کردم یک روز مثل آنها شوم. در زندگی ام هدف داشتم و به هدفم رسیدم. جشن تولد و پارتی هم می گرفتید؟ نه آقا! آن زمان از این بساط ها نبود. بازیکنان با خانواده شان می آمدند خانه مادری ام و قبل از ساعت 11 هم برمی گشتند خانه شان. شب بیداری مطرح نبود. همین الان هم شب ها زود می خوابم و صبح زود از خواب بیدار می شوم. یکی از همبازی های تان امروز روی تخت بیمارستان است و... بله متأسفانه رضا احدی همه را ناراحت کرده. در راه آهن با هم بازی می کردیم. آن زمان، آقارضا یک بی ام و 2002 سفید داشت که دنبال من می آمد و با هم می رفتیم سر تمرین. سال 61 بود یا 62. اتفاقاً به ملاقاتش هم رفتم و دعا می کنم زودتر به زندگی عادی برگردد. آقارضا کاپیتان خیلی از بزرگان فوتبال بوده و ان شاءا... حالش خیلی زود خوب می شود. بهترین هدیه ای که برای تولدتان گرفتید، چه بود؟ عصر یک روز از روزهای نوجوانی، در خانه خواب بودم. عصر که از خواب بیدار شدم، دیدم بالای سرم یک جفت کفش از بهترین نوع کفش میدان منیریه است. داشتم بال درمی آوردم. هدیه پدرم بود. از همان روز تا سه سال کفش را پا کردم و با همان کفش، به هر دروازه بانی که در نوجوانی مقابلم قرار می گرفت، گل زدم. کفش شما پاره نشد؟ صد بار پاره شد اما وصله و پینه می کردیم. می خواهم از پدر و مادرم تشکر کنم. چه صحبتی برای بستن این مصاحبه دارید؟ از مردم ایران که هنوز مرا فراموش نکرده اند و هنوز هم تولدم را در کوچه و بازار تبریک می گویند، تشکر می کنم. آنها بودند که مرا فرشاد پیوس کردند.
جمعه ، ۲۵دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کانون هواداران پرسپولیس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]