واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خواهر دوقلوی شاه مخلوع، در 96 سالگی مُرد
اشرف پهلوی؛ از فساد اخلاقی تا قاچاق مواد مخدر
اشرف که از ارتباط پول و قدرت به خوبی آگاه بود، همزمان، نقش فعالی در عرصه سیاست داخلی و خارجی بازی میکرد.
سرانجام طومار زندگی اشرف پهلوی در هم پیچیده شد و مرگ، به سراغ زنی رفت که روزنامهنگاران فرانسوی او را «پلنگ سیاه» نامیدهبودند. کارنامه زندگی اشرف پهلوی، پروندهای قطور از انواع و اقسام جنایات و کجرویهاست؛ از بیبندوباریهای اخلاقی و قتل بیگناهان تا قاچاق مواد مخدر و اختلاس. اشرف پهلوی را میتوان مهمترین شخصیت پشت پرده رویدادهای دوران پهلوی دوم دانست. او در کودتای 28 مرداد سال 1332، یکی از مجریان اصلی بود و دستههای اوباش تهران را، به سرکردگی شعبان جعفری معروف به «شعبان بیمخ»، برای ساقط کردن حکومت «دکتر مصدق» به کار گرفت. محمدرضاپهلوی، با وجود خوی مستبدانهاش، در برابر اشرف، حرفی برای گفتن نداشت و ترجیح میداد کاری به کار او نداشته باشد. حسین فردوست، دوست و ندیم شاه، در خاطراتش، از اشرف پهلوی با عنوان «شیطان» یاد میکند و او را «فاسدترین زن جهان» مینامد؛ تعبیری که ریشه در شناخت فردوست از ویژگیهای اخلاقی دختر رضاخان میرپنج دارد. اشرف پهلوی، در آبانماه سال 1298 هجری شمسی متولد شد؛ چند ساعت بعد از تولد نخستین پسر رضاخان، یعنی محمدرضاپهلوی. اشرف کودکی نحیف، اما قوی بنیه بود؛ صورت جذابی نداشت و پدرش، آشکارا، به شمس، خواهر بزرگتر اشرف، بیشتر توجه میکرد. انحرافات اخلاقی اشرف خیلی زود آشکار شد؛ زمانی که او با علیشاه، مهتر اسبهای دربار، ارتباط پیدا کرد. رابطه اشرف با مسئول تیمار اسبها، زیاد طول نکشید؛ رضاخان از موضوع با خبر شد و حق علیشاه را کف دستش گذاشت! مدتی بعد، در سال 1317 هـ.ش، موضوع ازدواج دختران رضاخان پیش آمد. شاه، فریدون جم و علی قوام را برای دامادی خود برگزید. اشرف که مایل بود با فریدون جم ازدواج کند، به دستور پدرش، ناچار به ازدواج با علی قوام شد. اشرف، خود در این باره مینویسد:«من از همان اول از علی قوام بدم میآمد. نمیدانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود یا این که چون او را به من تحمیل کرده بودند، از او بدم میآمد.» به هر حال، این اتفاق، بهانهای شد تا اشرف، پس از فرار پدرش در شهریورماه 1320، بدون هیچ شرم و حیایی، تمایلات غیراخلاقی خود را بروز دهد. او مدت کوتاهی پس از فرار رضاخان، از علی قوام جدا شد.
مرد، پول و دیگر هیچ!
در مرحله جدید زندگی اشرف پهلوی، پس از شهریورماه 1320، تنها دو چیز اهمیت داشت؛ مرد و پول. او پس از جدا شدن از علی قوام، با مردهای متعددی رابطه پیدا کرد. اشرف در مسافرت به مصر، با احمد شفیق آشنا شد و با وجود مخالفت محمدرضا، با او ازدواج کرد. اما این ازدواج که حاصل آن دو فرزند بود، دیری نپایید. اشرف، چند سال بعد، احمد شفیق را رها کرد، با این حال، شفیق تا سال 1339، رسماً شوهر اشرف بود! اشرف بعدها با مهدی بوشهری آشنا شد و با او ازدواج کرد، اما مدتی بعد، از بوشهری هم خسته شد و او هم اشرف را ترک کرد؛ با این تفاوت که بوشهری، بر خلاف احمد شفیق، توانست همچنان همسر اشرف باقی بماند و از منافع این نسبت خانوادگی استفاده کند. روابط غیراخلاقی اشرف، گاه به رسوایی منجر میشد. در یکی از این رسواییها، اشرف، مردی را که تمایلی به ارتباط با او نداشت، به قتل رساند؛ لئون پالانچیان، جوان ثروتمند و خوشتیپ ارمنی، ساعاتی پس از بیان عدم علاقه به اشرف پهلوی، با دستکاری هواپیمای شخصیاش توسط ساواک، کشته شد. پرویز راجی، سفیر ایران در انگلیس، نیز از مردان مورد علاقه اشرف بود، منتها او برخلاف پالانچیان، در برابر خواستههای اشرف کاملاً تسلیم بود و به همین دلیل توانست مدارج ترقی را خیلی زود طی کند. اشرف پهلوی، سالها بعد، وقتی از ایران گریخت، در خاطراتش نوشت:«من نمیتوانستم زنی باشم که معمولاً او را همسر کامل میخوانند. تنها عاملی که به من اجازه میدهد نسبت به این شکست احساس گناه نکنم، اعتقاد به این امر است که شوهرم از اول میدانست که با چگونه زنی ازدواج میکند.»
بزرگترین قاچاقچی ایران
اشرف به پول نیز، مانند مردان، علاقه فراوانی داشت. او از وابستگیاش به دربار و نفوذش روی شاه، برای چپاول اموال دیگران و افزودن بر ثروت شخصیاش استفاده میکرد. برای اشرف به دست آوردن پول هدف بود؛ هدفی که میتوانست هر وسیلهای را توجیه کند. او از اردیبهشت سال 1326، سرپرست سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی شد؛ مسئولیتی که ثروت معتنابهی را به جیب اشرف سرازیر کرد و تجربهای برای اقدامات بعدی او در عرصه رانت و رشوهخواری شد.
اشرف که از ارتباط پول و قدرت به خوبی آگاه بود، همزمان، نقش فعالی در عرصه سیاست داخلی و خارجی بازی میکرد. در سالهای قبل از کودتای 28 مرداد، او شروع به جمع کردن سیاستمداران به دور خود کرد. از بین افرادی که به باند اشرف پیوستند، میتوان به علی سهیلی و حاجیعلی رزمآرا اشاره کرد. ارتباط اشرف با رزمآرا، از دایره مسائل سیاسی و مالی گذشت و به ارتباطات غیراخلاقی رسید؛ هرچند مدتی بعد، بین آنها اختلافاتی به وجود آمد و دشمن یکدیگر شدند. اشرف، عبدالحسین هژیر را که جاهطلبیاش پایانی نداشت، وارد حلقه خود کرد و سرانجام او را به نخستوزیری رساند. هژیر چنان در برابر اشرف تسلیم و خاضع بود که یک نسخه از گزارشهای روزانه مربوط به مسائل امنیتی کشور را برای اشرف میفرستاد؛ گزارشی که غیر از شاه و نخستوزیر، کسی صلاحیت مطالعه آن را نداشت. اشرف، پیش از وقوع کودتای 28 مرداد، به یکی از مهمترین قاچاقچیان مواد مخدر تبدیل شد.در آن زمان، هنوز کشت تریاک در ایران ممنوع نبود، اما انحصار تولید در اختیار دولت قرار داشت. اشرف از رزمآرا خواسته بود تا محموله تریاک مناطق مرکزی ایران را با کامیونهای ارتش برای او بفرستد. قبول نکردن این خواسته از سوی رزمآرا، باعث آغاز اختلاف و درگیری میان او و اشرف شد. بعدها، با ورود هروئین به ایران، اشرف پهلوی به وارد کننده اصلی این ماده مخدر تبدیل شد. به دستور او، قاچاقچیان جزء، دستگیر و تعدادی از آنها اعدام شدند و برخی نیز به خدمت دستگاه عریض و طویل تهیه و توزیع مواد مخدر اشرف درآمدند. فریده دیبا، مادر فرح، در خاطراتش مینویسد:«موقعی که «دایی قاسم»، کلانترین قاچاقچی موادمخدر ایران در دژ مستحکم خود در همدان، دستگیر و به تهران انتقال داده شد، من از فرح سؤال کردم که چطور تا این تاریخ، پلیس و نیروهای خفیه ایران از وجود این دژ مستحکم در وسط شهر همدان بی اطلاع بودهاند؟!. . . فرح ضمن تأکید بر این نکته که بهتر است دیگر اسم «دایی قاسم» را بر زبان نیاورم، گفت: دایی قاسم یک فروشنده عمده بوده و در همه این سالها تریاکهای متعلق به اشرف را در جهان توزیع میکرده است… هم قبل و هم پس از ممنوعیت کشت تریاک در ایران، اشرف دارای صدها هکتار زمین مزروعی بود که انحصاراً در آنها تریاک کشت میشد.» حسین فردوست در خاطراتش تصریح میکند که همیشه یکی از چمدانهای اشرف، در سفرهای خارجیاش، پر از هروئین بوده است. این رویه، یک بار در سوئیس رسوایی به بار آورد، اما اشرف اهمیتی به این مسائل نمیداد. او یک قاچاقچی بینالمللی بود و واهمهای از این مسائل نداشت. اشرف برای کسب درآمد بیشتر، به «لاتاری» روی آورد و با انتشار بلیتهای بختآزمایی، ثروت هنگفتی را به جیب زد. همزمان، بسیاری از مقاطعههای سازمان برنامه و بودجه در اختیار او بود و به هر شخصی که میخواست، با هر مبلغی، واگذار میکرد. کاخهای اشرف در بابلسر، رامسر و آبعلی، محل برگزاری دورههای وی بود؛ میهمانیهایی که او برای تطمیع و به دام انداختن مسئولان بلندپایه کشور ترتیب میداد و آنها را با پول یا زن یا هر دو، میخرید. اشرف، افزون بر این موارد، ریاست دهها سازمان را برعهده داشت که برایش تولید ثروت میکردند؛ با این حال، قدرتی که به دست آوردهبود، برای ارضای حس جاهطلبیاش کفایت نمیکرد. اشرف در اواخر عمر رژیم پهلوی، تصمیم گرفت رئیس مجمع عمومی سازمان ملل متحد شود. اسدا… علم، وزیر دربار شاه، در خاطراتش ضمن اشاره به این موضوع مینویسد:«از آنجا که والاحضرت اشرف، شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کلهاش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت: این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانهتر میشود … حرص و آزش برای مالاندوزی ارضا شده، حالا در پی افکار احمقانه و جاهطلبانه است … اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت، با کمال میل پیشنهادش را بررسی میکردم، ولی چون خواهر من است خیال میکند میتواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاهطلبیهای او حقیقتاً نامعقول است.» تسویه حسابهای خونین
چنان که اشاره شد، اشرف در اجرای کودتای 28 مرداد 1332، نقشی محوری داشت. «مصدق» که از عملکرد و نقش اشرف به خوبی آگاه بود، او را محترمانه به پاریس تبعید کرد، اما اشرف، ضمن برقراری ارتباط با سرویسهای جاسوسی انگلیس و آمریکا، به عنوان یکی از مجریان کودتا، به تهران بازگشت؛ این مسئلهای است که او در خاطراتش نیز، به آن اشاره کردهاست. او پس از انجام کودتا، به جان منتقدانش افتاد؛ افرادی مانند امیرمختار کریمپورشیرازی، که از طرفداران مصدق و منتقدان جدی دربار و شخص اشرف پهلوی محسوب میشدند. مأموران رژیم، کریم پورشیرازی را در مهرماه 1332 بازداشت کردند. به دستور اشرف، او را با انواع شکنجهها، آزار دادند. برخی از شاهدان نقل کردهاند که اشرف، شخصاً در زمان شکنجه کریمپورشیرازی حضور مییافت تا از زجری که شکنجهگران به او میدادند، لذت ببرد. گاه پیش میآمد که برای تحقیر بیشتر، دستور میداد بر پشت کریمپورشیرازی پالان بیندازند و به او توهین کنند. کار به همین جا ختم نشد. کریمپور را به اعدام محکوم کردهبودند، اما ظاهراً اشرف اعدام را برای او کم میدانست! به دستور اشرف، روز 17 اسفندماه سال 1332، بر بدن کریمپور نفت ریختند و او را زنده زنده آتش زدند؛ اشرف در جریان اجرای این جنایت حاضر بود. اشرف این رفتارهای غیرانسانی را بدون ترحم و بیم انجام میداد. از نظر او، با این روش میشد از مخالفان زهرچشم گرفت و آنها را سر جایشان نشاند. جواد نوائیان رودسری پایگاه رصد انتهای متن/
http://fna.ir/BPDUAX
94/10/20 - 06:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]