واضح آرشیو وب فارسی:خبر ایرانی: خبرایرانی: او که از ابتدای این برنامه نگران بخش نمایش عکس ها بود و می ترسید که چهره ها را نشناسد در نهایت به رضا رشیدپور گفت که مخاطبان احتمالا فکر می کنند تو پارتی بازی کرده ای و تصاویر چهره های خیلی آشنا را برای من نمایش دادی. بخشی از صحبت های شقایق فراهانی در این برنامه، بدین شرح است: - امسال پر کار بودم اما 4 کارم در جشنواره پذیرفته شده که عبارتند از «کفش هایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «آبنبات چوبی»به کارگردانی حسین فرحبخش، «نیمه شب اتفاق افتاد» کار تینا پاکروان و «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه. - درباره ی خانم اسکویی اطلاعی ندارم، مگر از ایران رفته اند. - من جای هیچکدام [از بازیگرانی که به خارج رفته اند] نبودم، آن ها دنبال آرزوهایشان می روند، برای برخی [این آرزوها] بر آورده می شود، برای برخی نه. - [درپاسخ به سوالی دربارۀ نقش پدرش در حضور او، برادرش و گلشیفته در سینما] در زمان شروع کار خب، سایه پدر هست، اواسط کار هم اعتبارشان. اما بعدش هر کدام ما سعی کردیم راه خودمان را پیدا کنیم. - اگر پدرم بازیگر مهمی نبود شاید من هم بازیگر مهمی نمی شدم. - [در پاسخ به سوالی دربارۀ سوء استفاده کردن از نام پدر] یکبار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال «امام علی» پخش می شد، من گفتم دختر معاویه ام، باور نکردند و ما را بردند درِ خانه، پدرمن هم غیرتی، خلاصه آمدند و... - بعد از ماجرای گلی [گلشیفته] فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود، من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم. - دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می سوزد، برخی به حق شیمرغ می گیرند و برخی هم به نوبت. ما در خانواده، پی اش را به تنمان مالیدیم که سیمرغ نگیریم. - زشت بود که به آقای عبدی سیمرغ ندهند، خیلی سال پیش باید جایزه را می گرفتند. - مثل همه آدم ها من هم اشتباه داشته م، سه سال ممنوع کار بودم. - وقتی آقای ملاقلی پور روی صحنۀ فیلم شارلاتان آمد، من می لرزیدم. نه این که ازش بترسم تحت تاثیر موقعیتش در کارش و سینما بودم. جزو آرزوهام بود که با آقای ملاقلی پور کار کنم. یادم هست وقتی فیلم «میم مثل مادر» را در جشنواره دیدم میخکوب شدم و بعد با خودم می گفتم که این آدم دیگر می خواهد چی بسازد. - [درپاسخ به سوالی در مورد این که اگر جای گلشیفته بود از ایران می رفت؟] من جای گلشیفته نبودم، سال 88 زمانی که به خیلی از هنرمندان [برای انتخاب هایشان] انتقاد می شد، می گفتم خدایا من را در شرایط آن ها قرار نده که بخواهم اشتباه کنم. - یک جاهایی به گلشیفته حسادت کردم، نه به خودش در نقشی که بازی کرده، بلکه به آن شرایطی که برایش پیش آمد. - زمانی که خودت به خودت در کائنات رای ندهی، کائنات هم به تو رای نمی دهد. آن موقع خودم، خودم را به اندازۀ حالا دوست نداشتم. پر از خشم بود، خشم هایی که مربوط به کودکی و شرایط زندگی ام بود. - این نگاه مربوط به سن نیست، از آگاهی است، برای کسی ممکن است این آگاهی در 23 سالگی اتفاق بیفتد، برای یک نفر در 14 سالگی، و یک نفر هم ممکن است پیر شود و بمیرد و به آگاهی نرسد. - الان برخی از کارها[انتخاب نقش و پیشنهاد سینمایی] را دلی نجام می دهم، برخی را برای پول و برخی را به خاطر رودبایستی. به برخی از پیشنهادها هم اکیدا نه می گویم. - تاریخ یک حافظه ای دارد که کارهای خوب را نگه می دارد. مردم حق دارند بگویند چرا این کار[بازی نقش در فیلم] را انجام دادی. برخی از فیلم های بد هم مخاطب خود را دارد، کسانی هستند که این فیلم ها را دوست دارند. - چند تا بازیگر دارید که دستمزد بالا دارند، خانه دارند، کاری دارند و می دانند زندگی شان زمان پیری و از کار افتادگی هم تامین هست. - تعداد بازیگرانی که دستمز بالا می گیرند زیر 10 نفر است. - سینما فاسد نیست، کسی که پیشنهادی به او می شود، خودش جاذب پیشنهاد هست. - سواد برای بازیگر هم مهم هست و هم نیست، پارادوکسه در واقع. برخی از بازیگرای مهم ما با استعداد خودشان آمدند و تحصیلات نداشتند. من نقاشی خواندم و لیسانسم را هم نتوانستم بگیرم. سواد عمومی اما خیلی مهم است. برای یک بازگر روانشناسی و جامعه شناسی هم مهم است. - من عاشق برتولوچی[کارگردان ایتالیایی] هستم، عاشق کوروساوا هستم، ولی ممکن است عکسشان را به من نشان بدهید، نشناسم. نمی دانم چه ریختی است، لزومی ندارد که آدم همه را بشناسد. - هنرمند مورد علاقۀ من سوسن تسلیمی و فئقه آتشین هستند. - فوتبالی نسیتم و واقعا تیم ها و بازیکنان را نمی شناسم، اما به خاطر پدرم استقلالی ام. - خانواده ام با بازیگر شدن من مخالف نبودن با بازیگر شدن گلی مخالف بودند، آن موقع گلی موسیقی کار می کرد و پیانو می زد و خیل هم موفق بود در کارش. من گلی را به سینما بردم. - [من و گلی] برای هم خواهران خیلی خوبی هستیم. - سر سریال «کلاه پهلوی» یادم هست که یک شب هر کاری می کردم نمی توانستم دوتا دیالوگ را بگویم. همه خسته شدند، سرد بود، من اضطراب داشتم و خلاصه نشد.من در واقع خرد شدم، شکستم، و وقتی به خانه آمدم اگر سامی پسرم را نداشتم، خودکشی می کردم. فردای آن روز نهار دعوت داشتم خانه گلشیفته، یادم هست که او طوری با من حرف زد که آرام شدم خیلی حرفه ای مرا راهنمایی کرد و گفت این اتفاقات مال بازیگر است و پیش می اید حتی خود من بارها شده که سر فیلمبرداری رفته ام و گفته ام امروز نمی توانم بازی کنم. - خیلی با تکنولوژی عجین نیستم و تازه یکسال هست که موبایل تاچ گرفته ام، اینستاگرام دارم، اما واقعا بلد نیستم مطلب بگذارم و دوستانم کمک می کنند. - پدرم همیشه تا صبح کتاب می خواند و مدام می زد تو سرمن که من هم یه مقدار کتاب بخوانم. شاید به همین خاطر من دور شدم از کتاب خوندن، اما در این دنیا مجازی خیلی چیزها را دارم می خوانم، به نظرم خیلی بد نیست؛ آن هم این قدر که دارند از آن بد می گویند. - سال 82 ممنوع کار شدم. دلیلش این بود که جمعی از عزیزان هنرمند با هم بودیم. آقای انوشیروان ارجمند هم بود و خیلی اتفاقا زحمت کشید. - [در پاسخ به این سوال رشیدپور که گفتی پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟] غیرتی بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می شود ، دارد امتحان خودش را پس می دهد. پدر و مادرم مارا طوری بار آوردند که هر کس بتواند تصمیم خوش را بگیرد. ما با هم بحث می کنیم و حرف می زنیم اما در نهایت تصمیم خودمان را می گیریم و بیه هم به این تصمیم احترام می گذاریم. - من آقای روحانی را مثل اقای خاتمی دوست دارم، وقتی ایشان رئیس جمهور شدند احساس امنیت مردم و بعدش هم اتفاقات خوبی برای ما افتاد، مثل همین [برطرف شدن] تحریم ها.
شنبه ، ۱۹دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر ایرانی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]