واضح آرشیو وب فارسی:سلام سربدار: دوشنبه شب مراسم افتتاحیه اکران های ششمین جشنواره مردمی فیلم عمار در سبزوار برگزار شد. این برنامه دو بخش ویژه داشت و ۴ مهمان ویژه. ۴ مهمانی که هر کدام نماینده یک حرکت خودجوش مردمی بودند. مهمان اول استاد ماستیانی بودند اما نه آن ماستیانی مجسمه ساز(این تعریف از استاد ماستیانی ظلم در گذشته و حال ایشان است). بلکه استاد حسین ماستیانی هنرمند انقلاب. مردمی که همپایی انقلاب آمد و هنرش را برای انقلاب خرج کرد. مردی که با شهادت شهید محرومی در درگیری های سال ۵۷ تصویر شهید را بر پنجره های مشبک مسجد جامع به تصویر کشید. مردی که با پیروزی انقلاب خودش و از روی وظیفه و با هزینه خودش تصویر امام را در ابعاد پنج در هفت متر می کشد و در میدانی که قبلا مجسمه شاه بوده نصب می کند و ۴ تابلو دیگر از آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی و شهات و جهاد. مردی که در تمام سال های جنگ نقاش تصاویر شهدا بود. مردی که در آن سال ها چندین نمایشگاه بزرگ با کارهای حجمی برای دفاع از آرمان های انقلاب به پا کرد. مردی که پا به پای انقلاب هنرنمایی کرد. مردی که هنرمند انقلاب بود و هست. مهمان دیگر این برنامه همسر شهید دامروی بود. زنی که اجازه داد کودکش یتیم بزرگ شود. زنی که عظمتش آن قدر زیاد بود که اجازه داد مردش نه در کشورش که هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای کشورش و در مرزهای آرمان هایش بجنگد. زنی که وسعت و افق دیدش نه به اندازه روشنفکرهای وطنی که بلکه به عمق تاریخ شیعه بود. زنی که می دانست دلتنگی یعنی چه و به جان این دلتنگی را خرید. مهمان دیگر این برنامه سرهنگ پورمعظمی بود. مردی که زخم هایش تازه تازه بود. زخم های که سنگ دل ترین حیوان های این روزها بر تنش تحمیل کرده بودند. مردی که وقتی دید که دارد به جای می رود که فقط سر می برند اما به امامش حسین بن علی اقتدا کرد و رفت. مردی که یک چشمی دیگر نمی بیند. (جانبازان جبهه مقاومت آقایان اکرامی فر و علیزاده هم در این مراسم حضور داشتند) و اما آن چه در این بخش از برنامه گذشت: استاد ماستیانی و همسر شهید دامرودی و جانباز عزیز سرهنگ پورمعظمی روی سن آمدند. قرار بر این بود که از استاد ماستیانی تقدیر شود. اما چطور؟ همسر شهید هدیه ای به استاد ماستیانی داد. و اما آن هدیه...چفیه و مهر کربلای شهید. چفیه و مهری که برای همسر شهید همان طور که خودش گفت اندازه همه دنیا برایش ارزش داشت. اما در قبال تمام دنیایش از استاد ماستیانی تقاضایی هم داشت: "همان طور که در سال های انقلاب پا به پای انقلاب آمدید و از هنرتان خرج انقلاب کردید. همان طور که در سال های جنگ برای شهدا کار می کردید و تصاویر شهدا می کشید. امروز هم برای شهدای مظلوم مدافع حرم از هنرتان استفاده کنید." همسر شهید که صحبت می کند دیدن اشک های استاد سخت نیست. استاد ماستیانی قرار نیست پا پس بکشد. همیشه بوده و خواهد بود. سرش را پایین می اندازد و دستش را روی چشم هایش می گذارد. و این حرکت هزاران حرف دارد. خاصیت هنرمند انقلاب همین است. قول می دهد استاد دوباره با هنرش برای مدافعین حرم خط شکنی کند تا دوباره هنرمندانی که دل در گرو این انقلاب دارند بیایند و مثل سال های جنگ دور هم جمع بشوند. اما بخش دوم برنامه یک مهمان دارد آن هم مهمانی از جنس بهترین زنان عالم: خیر النساء. زنی که در تمام سال های جنگ پای به پای مردانی که در جبهه مقابل دشمن ایستاده بودند ایستاده بود. زنی که در تمام هشت سال برای رزمنده ها نان می پخت. زنی که تمام زنان روستای شان را بسیج کرده بود و برای جبهه از مربا گرفته تا شال گردن آماده می کرد. زنی که خانه اش را پایگاه پشتیبانی جنگ کرده بود. زنی که حتی از این که در خط مقدم جبهه لباس بشویید دریغ نکرد. زنی که در تمام هست سال فرزندانش در جبهه ها بودند و آروزیش شهادت پسرانش بود. زنی از روستای صدخرو. زنی که یلی بود و هست. خیرالنساء هم آمده بود بگوید هنوز هم هست. هنوز هم پایش بیفتد دوباره تنورش را گیرا می کند و چادر به کمر نان به تنور می زند. خیرالنساء آمده بود تا بگوید زنان این سرزمین همیشه پای مردان جنگی شان بوده اند و هستند. خیرالنساء آمد تا از دختران و زنان این سرزمین دعوت کند برای رزمندگان مدافع حرم کلاه و شال گردن و دستکش ببافند. زنان سبزواری که دستکش و شال گردن بافته بودند به دعوت خیرالنساء بافتنی های خود را به روی سن آوردند.
چهارشنبه ، ۱۶دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سلام سربدار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]