محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830038825
روایت استاد و شاگردی در کلام آیت الله بهجت
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: روایت استاد و شاگردی در کلام آیت الله بهجت
مرحوم آیت الله العظمی بهجت می فرمود: استاد و شاگرد امتیازات عجایب و غرایب داشتند و حرف‌های به ظاهر رکیک، اما به جا و به موقع، در کلماتشان زیاد بود.
مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: مرحوم آقا سید علی یزدی – از شاگردان مرحوم آخوند اردکانی – که بعد از میرزای بزرگ* خود را اعلم می‌دانست، می گوید: در کربلا به درس آخوند می‌رفتم و کربلا در آن زمان مرکز علم اصول، و نجف اشرف مرکز فقه بود، ایشان نقل می‌کرد: هم شهری‌های ما از یزد یا اردکان به کربلا آمدند و گفتند: آیا می‌شود به خدمت آخوند برسیم؟ به هر حال وقت گرفتیم و قرار شد وقت خاصی به خدمت آخوند برسیم. همراه با جماعتی از زوار به خدمت ایشان رسیدیم، و در حالی که ما جلو حرکت می کردیم و آن‌ها دنبال سر ما، وارد شدیم.
من که شاگرد آخوند بودم به عنوان سوال از ایشان ولی برای اظهار فضل و علمیت و فقاهت، مساله‌ای را که خود را در آن کاملا آماده کرده بودم مطرح نمودم و خوب آن را تقریب و تقریر کردم و به آخر رساندم، البته به صورت سوال ولی با بیان کاملا علمی و استدلالی و منتظر جواب بودم. آخوند- رحمه‌الله- به من اشاره کرد که نزدیک بیا، نزد ایشان رفتم، و ایشان آهسته در گوشم گفت: «نمی‌دانم!»
این سخن خیلی در من اثر کرد و رنگ و روی من سرخ شد، ساکت محض شدم. آخوند می‌خواست به من بفهماند که نباید این کار را کرد. فردای آن روز که برای بازدید زوار به مسافرخانه رفتم، از دریچه پنجره کوچه صدای آن‌ها شنیده می‌شد، شنیدم به هم دیگر می‌گفتند: «دیدید آقا سیدعلی چه قدر صحبت کرد، ولی آخوند همه را با یک کلمه جواب داد!»
بالاخره، استاد و شاگرد امتیازات عجایب و غرایب داشتند و حرف‌های به ظاهر رکیک، اما به جا و به موقع، در کلماتشان زیاد بود.
*محمد حسن شیرازی - رحمه الله -
در محضر حضرت آیت ا... العظمی بهجت - ص 18
منبع : مشرق نيــوز
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها