واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: وی از درجه داران سرافراز ارتش اسلام است که در اسفندماه سال 1341 در شهر «سیس» از توابع شهرستان شبستر به دنیا آمد. فخرالله با وجود تهیدستی خانواده اش توانست تا کلاس دوم مقطع دبیرستان تحصیل کند اما در همان سال ترک تحصیل کرد و در سال 1361 وارد ارتش جمهوری اسلامی ایران شد و به استخدام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمد. در آن زمان، ارتش متجاوز صدام به میهن عزیزمان تاخته بود و تعدادی از متجاوزان هنوز در خطه میهن اسلامی مان به سر می بردند و علیرضا تصمیم گرفت به رویارویی با متجاوزان برود. او پس از گذراندن دوره آموزشی در «پادگان 06» (مرکز آموزش درجه داری نیروی زمینی) به درجه «گروهبان دومی» نائل آمد و پس از آن به دسته مخابرات در شیراز برای آموزش منتقل شد.پس از اتمام دوره به لشکر 92 زرهی اهواز اعزام و در منطقه عملیاتی جنوب کشور مشغول خدمت شد. مدت شش سال در آنجا خدمت و در بیشتر عملیات های منطقه جنوب شرکت کرد. او پس از سال ها خدمت در جبهه و در جریان هجوم دوباره رژیم بعث عراق بعد از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی ایران، در منطقه «شهابیه» به شهادت رسید. علیزاده در سال 1362 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، دو فرزند به نام های میثم و مهدی است. وی فردی دلسوز و مهربان برای فرزندان و خانواده اش بود و همیشه به همسرش توصیه می کرد که مواظب تربیت فرزندانش باشد. برادر شهیدعلیزاده می گوید: در مرخصی آخرش،فرزند دومش به دنیا نیامده بود. گفتم برادر، در زمان تولد فرزندت حضور داشته باش، اما فخرالله گفت که اگر قسمت باشد خواهم بود و اگر هم شهادت قسمت مان باشد خداوند را بهترین حافظ فرزندانم می دانم. یا روزی از وی پرسیدم که ما کی بر صدامیان و مزدورانش پیروز می شویم؟ گفت: خون ماست که بر دشمنان تا بن و دندان مسلح پیروز خواهد شد تا ما خود را فدای میهن نکنیم، پیروزی حاصل نخواهد شد. همسرش می گوید: او مخلص بود و در راه حفظ نظام اسلامی فداکاری می کرد. همیشه در فکر تقویت جبهه بود. می گفت: این صدام جنایت های زیادی در منطقه مرتکب شده است.هر زمان که به مرخصی می آمد از رشادت های رزمندگان اسلام می گفت. می گفتم فخرالله این مدت که مرخصی آمدی یک مقدار استراحت کن.در جواب می گفت:از خدا می ترسم که در این راه شهادت نصیبم نشود. در رابطه با تربیت فرزندانش برایم خیلی توصیه می کرد. می گفت: من که در جبهه هستم اگر در مورد تربیت فرزندانم کوتاهی و یا قصور کنی، روز قیامت از تو در نمی گذرم. یک شب از جبهه ها و رشادت های رزمند گان و لشکر 92 اهواز برایم تعریف می کرد. پرسیدم فخرالله چرا من احساس می کنم که شما ناراحت هستید؟. مگر مشکلی پیش آمده است که از من پنهان می کنید؟. گفت: نه. فقط یک سربازی داشتم که بسیار نجیب بود. شهید شد و شهادتش مرا واقعاً تحت تأثیر قرار داد. همسرم، وضعیت منطقه خیلی خراب است. فخرالله فردای آن شب به منطقه اعزام شد و بعد از 48 ساعت خبر شهادتش را به ما دادند.
شنبه ، ۱۲دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]