واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/ شب نشان نیما
شاعرانگی فلسفه زندگی نیما بود
شاعرانگی، فلسفه زندگی نیما بود، رازی که سبب شد تا قصهاش در نبرد با دیوانها و مجموعههای بیکران شعر، رنگ نبازد.
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان نوشهر، نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی شعر را چشید، مزهاش را فهمید و آن را ترک نکرد، شعر هم او را ترک نکرد، 40 سال سرایش مرکب از طبیعت و پدیدههای زیبای آن از قصه رنگ پریده تا شب همه شب از این مرد کهن که شولای نو بر قامت شعر ایران زمین دوخت، حقیقت یک افسانه زیبا پدید آورد، آنجا که خردمندانه بدعت را جایگزین سنت کرد. نوآوری او حاصل پختگیاش بود، پاهایی که بر سنگفرش کوهستان صدای درد را میشنید و آن را با شعر و تفکر، قدم میزد. الفت نیما با کوهستانی پر از عشق و اندوه، زیبایی و درد، واقعیت و ستم و نیز طنین آوای طبیعت همواره آشکار بود. واژه در شعر نیما یوشیج موج میزد، انبوهی بینظیر از لغتهایی ملموس، شاعری که رئال، رمان، ایماژ و سمبل، همه را در شعر به زیبایی جای داد، بیآنکه خود جا بماند، خوب دیدن و خوب شنیدن دستمایه ابتکارش شد و یادگارها نشاند. نیما شاعر دامنههای سبز، سرد و سنگی یوش مازندران، آکنده از درک ابر بود، درک آسمان، رود، مه، درخت، مرغ، پرنده، انسان و خدا. پنجره باز فکر او به سمت جهان، از وی شاعری ساخت که با شعرش در ذهن به اشیا حرکت میبخشید و جانداران را چون مجسمهای جاودان میکرد. او انسان و دردهای اجتماع را نیک فهمید و درکش از سادگی «انگاسیها»، فریادی پیچیده بود بر بیدادهای روزگار. وجود خود را با عشق و درکی عمیق به طبیعت بکر استحاله کرد و خاطر پردرد کوهستانیاش را از شهر و آشوبهای آن جدا دید، «من خوشم با زندگی کوهیان، چون که عادت دارم از طفلی به آن». یأس او ناشی از دردهای اجتماعی دوران خودش بود و امیدش نیز راهی برای غلبه بر دردمندیها، «دلگشا آینده روزی هست پیدا بیگمان با او»، هرچند «خانهاش ابری بود» اما دلش آسمانی آفتابی بود برای روشن دیدن. شب را نیز با شعرهایش فهمید، در شب قورق، اندوهناک شب، ای شب، کار شب پا، در شب سرد زمستانی، هنوز از شب، شب است، در نخستین ساعت شب، همه شب، مرغ شبآویز، شبپره ساحل نزدیک، هست شب، مهتاب و سایر شعرهایش که بوی شب میدهند، میتوان به انس میان نیما و شب پی برد. اما با تمام این اشارات، او تاریکی شب را فاصلهای برای دمیدن صبح سفید میدانست، آنجا که گفت: قوقولی قو! گشاده شد دل و هوش صبح آمد، خروس میخواند. دید ملموسی که نیما به جهان داشت مختص خود او بود و اینچنین مرز نیما با دیگر شاعران شکل گرفت و نام او در رده شاعران بزرگ مانیفست دنیا رقم خورد. کاری که نیما انجام داد تنها ساختارشکنی در شعر کهن نبود، او نگاه جدید را در شعر رواج داد و سیلی از واژههای طبیعی بهراه انداخت که تفکر صرف در شعر کلاسیک را با خود برد تا افقهای جدیدی در ادبیات ایران رخ نماید؛ آی آدمها، داروگ، ریرا، ترا من چشم در راهم و خانهام ابری است، از شعرهایی بودند که همواره مورد بحث و بررسی قرار گرفتند اما گویایی کلمات و تأکید و تکرار برای جهش الفاظ و رسوب آن در ذهن، دلیل خوبی برای پیدایش آن میتواند باشد. 21 آبانماه 1276 هجری خورشیدی روز آغاز حیات شعرآگین نیما یوشیج و 13 دیماه سال 1338 زمستانی که نیما را از دنیا جدا کرد، هرچند که رابطه دنیا با نیما، بهواسطه دلنشین سرودههایش هرگز قطع نشد. انتهای پیام/86019/ب30
http://fna.ir/WMTRFW
94/10/11 - 22:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]