تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 16 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821296914




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

توهم خدا یا توهم داوکینز - بخش دوم و پایانی علم، خدا را نفى نمى کند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: توهم خدا یا توهم داوکینز - بخش دوم و پایانی
علم، خدا را نفى نمى کند
با نگاهى دوباره به اشکالات ریچارد داوکینز، به روشنى مى توان فهمید که این اشکالات داراى رویکردهایى مربوط به حوزه الهیات، فلسفه دین و فلسفه علم هستند. این در حالى است که داوکینز تنها یک زیست شناس فرگشتى است.

خبرگزاری فارس: علم، خدا را نفى نمى کند



  بازتاب چهارم: الهیات نه تنها یک علم، حتى رشته مطالعاتى نیز نیست به رغم اینکه او به مسئله وجود خدا به سان فرضیه اى علمى مى نگرد، الهى دانان را در این بحث فاقد وجاهت علمى مى داند؛ زیرا الهى دانان براى اثبات گزاره هاى الهیاتى راهى انتزاعى و فلسفى در پیش گرفته اند و از ابزار رایج علم تجربى استفاده نمى کنند. او به صراحت بر این نکته پاى مى فشرد که گرچه ممکن است صدق و کذب فرضیه علمى خدا، به لحاظ علم تجربى، هرگز به ساحل یقین نرسد، دلیلى ندارد که دین و الهیات پاى پیش نهند و به دلیل ژرف بودن مطالب در این حوزه، به فلسفه ورزى هاى غیرعاقلانه بپردازند. از نگاه او متألهین هیچ سخن درخورى درباره هیچ چیز ندارند. به همین دلیل او گرچه تاریخ انجیل و ادبیات را دست کم رشته هایى مطالعاتى مى داند، براى الهیات حتى این مقدار اعتبار نیز قایل نیست (همان، ص 57). 1ـ4. مک گراث: علم خدا را نفى نمى کند مک گراث با وجود اهمیت فراوانى که به علم مى دهد، به برخى از تنگناها و محدودیت هاى آن نیز واقف است و مى کوشد آنها را به دوست داران علم نیز یادآورى کند. این امر سبب مى شود که علم دوستان، جایگاهى بیش از حد بایسته را براى علم طلب نکنند و همانند داوکینز به پرستش علم نپردازند. او در واکنش به علم گرایى افراطى داوکینز، علم را از زوایاى پرشمار بررسى مى کند. برخى از این زوایا بدین قرارند. الف) علم تجربى تنها یکى از تبیین کننده هاست باور به اینکه علم خدا را رد مى کند از جمله مباحث اصلى کتاب پندار خدا است که در جاى جاى کتاب سخن از آن به میان آمده است. به اعتقاد داوکینز، آنها که هنوز به خدا باور دارند، اشخاصى مخالف با روشن فکرى، تاریک اندیش، خرافاتى و سنت پرست اند؛ کسانى که به وضوح به انکار پیشرفت هاى علم مى پردازند؛ همان علمى که مى کوشد خدا را حتى از کوچک ترین رخنه هاى فهم ما از عالم حذف کند. بنابراین از نگاه این ملحد، الحاد تنها رویکردى است که مى تواند انسان متفکر مترقى و جدى را اقناع کند (مک گراث، 2007، ص 33). مک گراث در ادامه یادآور مى شود که نگاه داوکینز به علم، مورد قبول همه دانشمندان نیست. او جى گولد را براى نمونه ذکر مى کند که منکر هر گونه یگانه انگارىِ علم و الحاد است. این زیست شناس بر پایه دیدگاه دینى زیست شناسان مشهور مى گوید: یا نیمى از همکاران من خیلى احمق هستند یا اینکه داروینیسم به همان اندازه که با الحاد سازوار است، با باورهاى دینى رایج نیز کاملاً سازگار است (گولد، 1992، ص 267). مک گراث این دیدگاه گولد را مى پسندد و آن را مقبول و منصفانه مى داند و معتقد است که طبیعت، هم با نگرش الحادى و هم با دیدگاه توحیدى تبیین پذیر است. ازاین رو هر دوى این تبیین ها از نگاه علمى، ممکن و عقلایى اند؛ اما در نقطه مقابل، داوکینز از سخن همکار زیست شناس خود برآشفته مى شود و به دلیل اینکه پاسخ درخورى ندارد، تنها به او حمله مى کند. گولد تنها دانشمندى نیست که به محدودیت هاى علم واقف است. مارتین ریس (Martin Rees) نیز در کتاب سکونت گاه کیهانى (Cosmic Habitat) موضعى در مقابل داوکینز در پیش گرفته است. سخنان این دانشمند از آن جهت که ریاست انجمن پادشاهى را بر عهده دارد، مهم و درخور اعتناست. ریچارد فینمن (Richard Feynman) برنده جایزه نوبل فیزیک سال 1965 مى گوید: علم شامل گزاره هایى با درجات مختلفى از اطمینان است. برخى از این گزاره ها نامطمئن اند، برخى تقریبا اطمینان آور هستند؛ اما هیچ کدام یقین آور نیستند (به نقل از: مک گراث، 2007، ص 20). به اعتقاد مک گراث از جمله مسائل بنیادین علوم این است که چگونه واقعیت ذووجوه و چندلایه را درک کنیم. فیلسوفان علم درباره این پرسش بنیادین بسیار بحث کرده اند. اگر سخنان فیلسوفان علم را بپذیریم، فرش از زیر پاى کسانى که با ساده لوحى درباره اثبات یا عدم اثبات علمى امورى از قبیل معناى زندگى و وجود خدا سخن مى گویند، کشیده خواهد شد. این افراد باید بدانند که علوم طبیعى، به استنتاجات استقرایى که ماهیت سنجش شواهد و قضاوت در مورد احتمالات است اتکا دارند نه به اثبات یقینى. ازاین رو باید بپذیریم که میان تبیین ها رقابت وجود دارد (مک گراث، 2007، ص 35). دیدگاه مزبور بدین معناست که براى بسیارى از پرسش هاى بزرگ زندگى (که برخى از آنها پرسش هاى علمى اند) نمى توان پاسخ مطمئنى یافت. لذا این پرسش به ذهن مى رسد که از چه ضابطه اى مى توان براى تصمیم گیرى میان این تبیین ها، به ویژه وقتى از لحاظ تجربى، سادگى و زیبایى هم تراز و برابرند، بهره جست؟ به نظر مک گراث با این بگومگو، پرسش ها بى پاسخ رها خواهند شد. براى رهایى از این مخمصه باید به دنبال پاسخ هایى بر پایه علوم غیرتجربى باشیم. ب) علم محدودیت هایى دارد به نظر داوکینز علم تنها ابزار درخور اطمینان است که ما براى فهم جهان در اختیار داریم و این ابزار نیز محدودیتى ندارد. این همان اندیشه اى است که بر سراسر سخنان داوکینز در کتاب پندارخدا سایه افکنده و اشاره به سرسپردگى مطلق گوینده به چشم انداز جهانى علوم تجربى دارد. با این حال باید دانست که این دیدگاه تقلیل گرایانه، هرگز علمى نیست. این دیدگاه اگر ساده شود، بدین قرار است: هیچ رخنه اى که در آن خدا بخواهد پنهان شود وجود ندارد. علم هر چیزى را تبیین خواهد کرد، از جمله اینکه چرا برخى هنوز به ایده هایى غیرعلمى همچون خدا معتقد هستند. مک گراث معتقد است که اگر به این رویکرد، نظرى علمى افکنده شود، از بوته امتحان به سلامت بیرون نخواهد آمد. او در ادامه نهیبى به داوکینز مى زند و یادآور مى شود که گرچه علم شاید با محدودیت هایى روبه رو باشد، براى پاسخ گویى به پرسش ها، مانع از هیچ روش و کاوش علمى نیست؛ ولى داوکینز با سوءاستفاده از همین علم و دستاویز قرار دادن آن، این پرسشگران را افرادى احمق و بیزار از علم خطاب مى کند. او باید بداند که نه پرسش از محدودیت علم، پرسشى غیرعلمى است، و نه پذیرش محدودیت علم، نوعى بازگشت به خرافه پرستى (همان، ص 36). مک گراث در ادامه پرسشى مهم را طرح مى کند: آیا طبیعت غایت دارد؟. بدیهى است که داوکینز این پرسش را بى معنا و پوچ بداند؛ ولى این پرسش براى انسان ها از لحاظ علمى هم درست و هم مهم است و آرزوى آنهاست که به پاسخش دست یابند. علوم تجربى به رغم معقول بودن، قادر به پاسخ گویى این پرسش و پرسش هاى مشابه نیست و باید براساس مبانى دیگرى به آنها پاسخ گفت. این همان دیدگاهى است که پیتر مدوار (Peter Medawar) برنده جایزه نوبل نیز آن را در کتاب The Limits of Science برگزیده است. او با اینکه علم را بسیار مى ستاید، میان پرسش هاى ماورایى و خارج از حوزه مادى، و پرسش هاى علمى مربوط به ساختمان و سازمان دهى مواد هستى، تفاوت قایل شده است. او پرسش هاى نوع اول را مربوط به دین و متافیزیک مى داند و پرسش هاى نوع دوم را متعلق به علم تجربى قلمداد مى کند. به همین دلیل او برخلاف داوکینز، حد و مرزى براى علوم تجربى قایل است و این علوم را شایسته اظهارنظر در قلمرو فراتر از ماده نمى داند. مک گراث بحث را معطوف به پرسش هایى دیگر همچون وجود خدا و هدف داشتن یا نداشتن کل عالم هستى مى کند. مدوار در اینجا نیز برخلاف نظریات خلاف واقعِ داوکینز، معتقد است دانشمندان باید بنگرند که مبادا با گزافه گویى هاى بى پروا و متعصبانه، موجب از میان رفتن امید عمومى شوند: اینکه علم داراى محدودیت است با وجود سؤالاتى که علم هم اکنون و یا حتى با وجود پیشرفت هاى باورنکردنى قادر به حل آن نیست، بسیار سخن محتمل و باورکردنى اى است. من برخى از این سؤالات را در ذهن دارم... اینکه موجودات چگونه به وجود مى آیند؟ چرا ما اینجا هستیم؟ هدف از زندگى چیست؟ (مدوار، 1985، ص 66). ج) نوما و پوما مک گراث از بخش پیش نتیجه مى گیرد که علم و دین و ادبیات و... همگى جایگاه ویژه خود را در کوشش هاى بشرى براى رسیدن به حقیقت و مفاهیم دارند. این امر علاوه بر اینکه مورد قبول فرهنگ غرب است، به صورت گسترده مورد پذیرش بسیارى از انجمن هاى علمى است؛ اما داوکینز در کتاب پندار خدا مى کوشد به مخاطبان القا کند که هر کس که در جرگه دانشمندان علوم تجربى قرار مى گیرد، منکر هر نوع محدودیتى براى علم است. او تلاش دارد این دانشمندان را تحت اصطلاح علم گرا (Scientist) قرار دهد. این خط مشى به طرق گوناگون در این کتاب، به ویژه در جایى که داوکینز به انتقاد از نظریه جى گولد مى پردازد بیان شده است. این زیست شناس امریکایى مدعى است که دین و علم دو قلمرو جدا از هم هستند. گولد معتقد است که قلمرو شایستگى و توانایى علم در زمینه حقایق تجربى است، درحالى که دین درباره امور و مفاهیم غایى و متعالى سخن مى گوید. برخلاف انتظار، مک گراث در این باره با داوکینز هم آوا مى شود و نظریه گولد را غلط مى داند.البته مک گراث و داوکینز با استدلال هاى متفاوت به این نتیجه یکسان رسیده اند. در حقیقت پاسخ داوکینز پافشارى بر دیدگاه ماده گرایانه خود است. از نگاه او، تنها یک حوزه و قلمرو قابل فرض است و آن حوزه حقایق تجربى و مادى است؛ زیرا تنها این حقایق وجود دارند.  مک گراث معتقد است که داوکینز به دغدغه گولد توجهى نکرده، چه رسد که به آن پاسخى بدهد. اما چرا مک گراث نظریه گولد را نمى پذیرد؟ او مدعى است که در بحث علم و دین، سه شق تعارض، استقلال و هم پوشانى قابل فرض است. در یکى از شقوق که مک گراث آن را پوما (Partially Overlapping Magisteria=POMA) مى نامد، به تداخل و درهم تنیدگى موضوعات و روش هاى به کاررفته در علم و دین، و هم پوشانى فى الجمله قلمرو علم و دین معتقد است. این همان دیدگاه فرانسیس کالینز (Francis Collins) زیست شناس تکاملى مشهور و رئیس طرح ژنوم انسانى است. این دانشمند از هماهنگى و هم آوایى رضایت بخش میان علم و جهان بینى معنوى سخن مى گوید و معتقد است که بنیادهاى ایمان مکملِ اصول علم است (کالینز، 2006، ص 6). ازاین رو مک گراث برخلاف داوکینز و گولد، قایل به هم پوشانى علم و دین است (مک گراث، 2007، ص 41). در این دیدگاه، دین به نوعى از ابزارهاى مقبول علمى براى به روز کردن آموزه هاى خود و پاسخ گویى به شبهات استفاده مى کند. د) جنگ علم و دین داوکینز معتقد است که علم، ایمان دینى را در هم شکسته است و ایمان را از قبیل زواید و حواشى فرهنگى مى داند. این سخن در حالى بیان مى شود که هم اکنون شمار بسیارى از دانشمندان به خداوند معتقدند. وقتى کتاب پندار خدا در سال 2006 چاپ شد، سه کتاب دیگر هم انتشار یافت. نخستین کتاب با عنوان Gods Universe متعلق به ستاره شناس نام دار دانشگاه هاروارد به نام اُوِن گینگریچ (Owen Gingerich) است. او در این کتاب مى گوید که عالم با هدف و قصد آفریده شده است؛ ولى در عین حال، این امر نباید در پروهش ها و کاوش هاىعلمى دخالت داده شود. کتاب دوم به نام زبان خدا (Language of God) از آن فرانسیس کالینز است. او در این نوشتار مى کوشد از شگفتى و ترتیب این جهان به وجود خالقى براى عالم برسد. کالینز در این کتاب چگونگى کنار گذاشتن الحاد و روى آوردن خود را به مسیحیت تشریح مى کند. بدیهى است که این گونه سخنان به صراحت با نظر داوکینز که به ملحد بودن دانشمندان حقیقى و واقعى پافشارى دارد، در تقابل است. مک گراث به سومین کتاب به نام معماى آدم موطلایى (Goldilocks Enigma) اشاره مى کند که آن را پاول دیویس (Paul Davies) براى اثبات خوش میزان بودن عالم به رشته تحریر درآورده است. از دید دیویس نگاه همدلانه به عالم، نشان دهنده وجود یک اصلِ فراگیر و بزرگ در آن است. داوکینز وجود شواهدى دال بر هدف و طرح در عالم را بى درنگ به کنارى نهاد؛ درحالى که دیویس نظرى دیگرى دارد. او با اینکه تصویر مسیحایى از خدا را نمى پذیرد، بر این باور است که امرى خداگونه و الهى وجود دارد و یا دست کم ممکن است وجود داشته باشد. مک گراث در ادامه از یک آمارگیرى در سال 1916 خبر مى دهد که در سال 1997 تکرار شد. این دو آمارگیرى نشان مى دهند که با وجود آموزش هاى غیردینى در طول این سال ها، درصد مؤمنان به خدا هنوز کاسته نشده است. علاوه بر این، دین مدارى بیشتر دانشمندان (صرف نظر از اینکه چه دینى دارند) باور داوکینز به بى دین بودن اکثر دانشمندان را به روشنى رد مى کند. به همین سبب است که بهترین انتقادها به الحاد را همین دانشمندان کرده اند. در اینجا مک گراث به نکته مهم بحث اشاره مى کند و مى گوید با بررسى نظر دانشمندانى که او با آنها سابقه آشنایى داشته و اتفاقا راه الحاد را در پیش گرفته اند، دریافته است که اینان پیش فرض هاى الحادى خود را از غیر علم گرفته اند. به همین سبب، خداناباورى آنها بر پایه اصولى غیرعلمى بنا شده است (همان، ص 44). این منتقد در پاسخ به این پرسش که چرا اغلب دانشمندان متدین هستند؟ معتقد است که پاسخ را باید در انعطاف پذیرى تفسیرى جهان طبیعت جست. به دلیل این انعطاف پذیرى، برخى آن را الحادى و عده اى دیگر آن را توحیدى تفسیر مى کنند و برخى دیگر برایش خدایى خالق ومبقى در نظر گرفته اند. حتى برخى دیگر پا را از این هم فراتر گذاشته و تفاسیر روحانى تر و رمزآلودترى براى آن دست وپا کرده اند. بر همین اساس، دانشمندان تنها ناگزیر به پذیرش تفسیر الحادى از طبیعت نیستند و مى توانند به تفاسیر دیگر گرایش یابند. درخور توجه است که بسیارى از داروینیست ها نیز هشدار داده اند که نظریه تکاملى و فرگشتى را نباید با الحاد یکى فرض کنیم؛ زیرا یکى فرض کردن الحاد و فرگشت، به بى اعتبارى و بدنامى داروینیست ها خواهد انجامید. از نگاه مک گراث، دوقطبى و در حال جنگ دیدن دین و علم، نوعى بازخوانى تاریخى این موضوع است که متروک و از مد افتاده است و به نیمه دوم قرن نوزدهم مربوط مى شود. این تلقى، دیگر میان محققان اعتبارى ندارد. او تأکید مى کند که به رغم پیچیدگى رابطه علم و دین، این پیچیدگى هرگز به جنگ نمى انجامد (همان، ص 47). بااین همه داوکینز چنان به این الگوى رابطه علم و دین اعتقاد راسخ دارد که همه نظریات خود را بر پایه آن شکل مى دهد. او حتى در این باره با مایکل روس (Michael Ruse) که قایل به نوعى تعامل میان علم و دین است حمله مى کند و سخنان او را نادرست و افکارش را آلوده مى داند. درخور توجه اینکه مایکل روس، از جمله برجسته ترین ملحدانى است که در تبیین ریشه هاى فلسفى و پیامدهاى داروینیسم کوشیده و با بنیادگرایان دینى نیز کشمش و چالش فراوان داشته است. بدین سبب است که روس نیز که خود داروینى متعصبى است، در رایانامه اى به دنیل دنت در تاریخ 19 فوریه 2006 نوشت: تو و داوکینز مصیبت واقعى در برابر جنگ با نهضت طراحى هوشمند هستید. ما به جاى الحادى بى تعمق و سطحى، نیاز به گلاویز شدن با این مسائل [جنبش طراحى هوشمند] داریم... و این نادانى آشکار و بى اخلاقى مضحکى است که کسى همانند داوکینز، مسیحیت را نیروى شرور قلمداد کند. روس پیش از اینکه از باغ بهشت داوکینز اخراج شود، نکته مهمى را بیان کرده است. در سال 1996 پاپ ژان پل دوم در اعلامیه اى به دانشمندان شوراى اسقفى یادآور شد که مفاهیم اصلىنظریه تکامل را مى پذیرد. وى درعین حال از تفاسیر ماده گرایانه این نظریه انتقاد کرد. همه دانشمندان بجز داوکینز از این موضع گیرى استقبال کردند. او پاپ را ریاکار خطاب کرد؛ زیرا از نگاه او علم و دین همیشه در حال جنگ بوده اند و متدینانى همچون پاپ، به هیچ عنوان قادر نخواهند بود که واقعا نظریه تکامل را پذیرا باشند. 5. داوکینز: دین در فرایند انتخاب طبیعى شکل گرفته و محصول جنبى امرى دیگر است از نگاه داوکینز دین امرى مسرفانه و افراط کارانه است (داوکینز، 2006، ص 163) که بر پایه شور دینى زمان بر، هزینه تراش، خصومت زا، ضد واقعیت، و غیرسازنده بنا شده (همان، ص 175) و معتقدان خود را به ترور و مطلق گرایى وامى دارد و جان آنها را به خطر مى اندازد (همان، ص 302ـ308)، این پدیده مطلقا ماورایى نیست، بلکه حاصل اختلالات مغزى انسان هاست (همان، ص 163ـ181). مسئله منشأ دین از مباحثى است که بسیار مورد توجه مخالفان دین بوده و هست. گرچه هر کدام از منتقدان به دین، دیدگاهى را برگزیده اند، آنچه در این نظریات مشترک به نظر مى رسد ارائه تبیین هاى غیرآسمانى و مادى از دین است. داوکینز هم ازآنجاکه منکر ماوراى ماده است و همه امور طبیعى را با محوریت نظریه تکامل داروین و انتخاب طبیعى تحلیل مى کند، در برخورد با دین همین رویه را پى گرفته و ازاین رو دین را حاصل کج روى فرایندهاى مغزى مى داند. داوکینز در فصلى از کتاب بحث انگیز پندار خدا، پس از تقریر نظریاتى همچون انتخاب گروهى، به نوعى آنها را بهترین تبیین در این زمینه نمى داند و خود را از جمله شمار فزاینده زیست شناسانى به شمار مى آورد که دین را محصول جنبى چیزى دیگر قلمداد مى کنند. یکى از گیراترین تبیین ها، پیشنهاد دنیل دِنِت است که مى گوید بى خِرَدى دین محصول جنبى یک مکانیزم خاص بى خردى در مغز است؛ مثل گرایش ما به عاشق شدن؛ گرایشى که ظاهرا مزیتى ژنتیکى دارد (همان، ص 184). پرواضح است که این تبیین به دلیل اینکه برآمده از روان شناسى تکاملى است (همان، ص 178) و بر پایه داروینیسم و انتخاب طبیعى شکل یافته، بسیار مقبول این زیست شناس فرگشتى واقع شده است (همان، ص 179). او پیش از تبیین این دیدگاه، به نحوه جهت یابى حشراتى مانند شب پره اشاره مى کند. به نظر او علت جذب و سوختن شب پره در حرارت یک شمع این است که این حشره براى جهت یابى خود متکى بر نور ماه است؛ اما ساختار مغزى او، نور شمع را با نور ماه اشتباه گرفته و حیوان بیچاره به دلیل این اشتباه ابتدا جذب شمع مى شود و سپس مى سوزد. همین فرایند نیز در دین باورى انسان روى داده است. داوکینز مى کوشد براى توضیح بهتر این فرایند همانند فروید به دوران کودکى نقب بزند. از دید او انسان براى بقاى خود، از دوران کودکى خود مى آموزد که به تجارب نسل هاى پیش خود متکى باشد؛ زیرا کودک با از سر گذراندن رویدادهاى مختلف مى آموزد که حرف شنوى از دستورهاى والدین، موجبات راحتى و آسایش او را رقم مى زند و مزیتى در انتخاب طبیعى براى او فراهم مى آورد (همان، ص 174). این همان مزیتى است که احتمال بقاى او را در محیط رجحان مى بخشد. اما روى دیگر این اعتماد مطیعانه، ساده لوحى برده وار است. محصول فرعى و اجتناب ناپذیر زودباورى، آسیب پذیرى در مقابل عفونت ویروسى ذهن است (همان، ص 176). به عبارت دیگر اطاعت در زمان کودکى، که ویژگى ذاتى و سودمندى بوده، اکنون به کج راهه رفته و به عادتى در زمان بزرگسالى تبدیل شده و شخص طبق همان عادت به آسانى سخن مبلغان دین را در این باره مى پذیرد و ذهن او به ویروس دین دچار مى شود. دین را حاصل اختلالات مغز دانستن، علاوه بر اینکه به هسته اصلى نظریه داوکینز در منشأ دین بدل مى شود، به توضیح او در باب کثرت دین نیز رنگ لعابى ویژه مى بخشد. ازآنجاکه در هر نقطه جغرافیایى فرهنگ هایى ویژه حاکم اند و اوامر والدین و سران قبیله و دین نیز با نگاه به آن فرهنگ ها سامان یافته اند، ادیان پرشمار و باورهایى گوناگون در جهان شکل گرفته اند که همگى در واقعیت نداشتن مشترک اند. همچنین باید انتظار داشته باشیم که خرافات و دیگر باورهاى کاذب به طور محلى تکامل یابند؛ یعنى با گذر نسل ها تغییر کنند... درست مانند زبان هایى که نیاى مشترکى دارند، و به تدریج با گذر زمان و فاصله جغرافیایى، از هم دورتر و دورتر مى شوند (همان، ص 177). 1ـ5. مک گراث: براى این دیدگاه، شواهد و ادله مقبول علمى ارائه نشده است باور به خدا از نگاه داوکینز کاملاً غیرعاقلانه و همانند باور به گردش قورى چاى به دور خورشید است (همان، ص 51ـ54). القاى این تشبیهات به مخاطبان، همان راهکار تکرارى داوکینز است که با تمسخرآمیز و دیو قلمداد کردن دیدگاه هاى رقیب، مى کوشد آنها را از میدان به در کند (مک گراث، 2007، ص 62). داوکینز قصد دارد با اقتباس از جیمز فریزر (James Frazer) تعریفى قرن نوزدهمى و نخ نما و مردود از دین ارائه دهد. علت این کار تنها این است که تعریف مزبور با نظریه داروینیسم جهانى او سازگار است. او متعصبانه در چینش برخى شواهد از دین ـ و نه همه آنها ـ مى کوشد. بدین سبب شواهد سازگار با دیدگاهش را جلوى چشمان قرار مى دهد؛ ولى شواهد دیگر را یا کم رنگ جلوه مى دهد و یا تحریف مى کند (همان، ص 62). نگاه او به قدرى ساده و ابتدایى است که میان ادیان بزرگ ابراهیمى تفاوتى قایل نشده است؛ چه رسد به اینکه تفاوت هاى درون گروهى هر دین را بررسى کند. بهترین روش فهم رویکرد داوکینز به دین، تأمل در نظریه اى است که او در باب منشأ آن در پیش گرفته است. درخور توجه است که او یک برهان الحادى سنتى مبنى بر عدم وجود خدا را شالوده نظریه خود فرض کرده و آن را به روشى جدید به روز کرده است. بنابراین زیرساخت نظریه او را باید در برهان لودویگ فوئرباخ، فیلسوف آلمانى و مخالف دین جست. فوئرباخ در سال 1841 اعلام کرد که خدا اساسا یک اختراع است؛ اختراعى برآمده از رؤیا و خیال انسان براى دست وپا کردن تسلادهنده اى معنوى و فرامادى در زندگى سخت بشرى. ازاین رو خداىناموجود همان فرافکنى آرزوهاى بشر است. برهان داوکینز نیز در همین مسیر قدم برداشته است؛ با این تفاوت که او آموزه اى دیگر را نیز با وام گرفتن از کتاب طلسم شکنى (Breaking the Spell)، نوشته دنیل دنتِ ملحد، در برهان خود به کار گرفته است. نظریه داوکینز این است که دین محصول جنبى یک سازوکارى تکاملى است. انتقادات مک گراث در این بخش را مى توان در دو گروه دسته بندى کرد: اشکالات اصلى و فرعى. او از اشکالات فرعى آغاز مى کند. به نظر این خداباور، دیدگاه مزبور با فرهنگ غرب در تنافى است. داوکینز در این دیدگاه، از نیاز به یک چیز، نتیجه مى گیرد که آن چیز وجود ندارد؛ درصورتى که شاید بتوان ادعا کرد که احتیاج بشر به امورى مانند نیاز تشنه به آب، نشان از وجود آن داشته باشد. علاوه بر این در داروینیسم موردحمایت داوکینز، از وجود هدف و غایت در جهان طبیعت خبرى نیست؛ درصورتى که از دیدگاه خود داوکینز، دین یا محصول جنبى و تصادفى انتخاب طبیعى بوده و یا ناشى از امر سودمندى بوده که در گذر فرگشت، ناقص مانده و به هدف نرسیده است. بنابراین در این نظریه، گویى هدف دار بودن جهان طبیعت پذیرفته شده است (مک گراث، 2007، ص 53ـ59) و این سخن، تناقضى آشکار با داروینیسمى دارد که در آن، عالم نه هدف دارد و نه طرح؛ نه شر است و نه خیر؛ بلکه کور و بى رحم و لاقید است (داوکینز، 1995، ص 133). بدین سبب است که در داروینیسم همه چیزها تصادفى و ناشى از فرگشت غیرعمدى اند. بااین همه نقد اصلى این است که داوکینز براى این نظریه با ظاهر درخور توجه، شواهد و ادله جدى ارائه نکرده است. علم تجربى و روش آن در کجاى این نظریه لحاظ شده است؟ شواهد این دیدگاه چیست؟ در عوض، ما به جاى روبه رو شدن با شواهد جدى و قوى، تنها برخى گمانه زنى ها و حدس ها را مى بینیم. این ادله با عبارات گویاى حدس و احتمال آغاز مى شوند و با برخى نظریه هاى نامطمئن و موقتى ادامه مى یابند؛ اما به ناگهان سمت وسوى عبارات از حدس و گمان به کلمات گویاى حتمیت تغییر مسیر داده شده است؛ بدون اینکه شواهد محکمى ارائه شود(مک گراث، 2007، ص 57). نظریه ویروس ذهن نمونه دیگرى از اندیشه هاى بدون شاهد این زیست شناس است. داوکینز در مقاله اى که با همین عنوان انتشار یافت، مدعى شد که باور به خدا مانند ویروس واگیردارى است که به سرعت در میان جمعیت شیوع مى یابد. به نظر مک گراث، این نظریه به قدرى از روش هاى مرسوم در جوامع علمى دور است که مى توان به آسانى به آن بى اعتنا بود (همان، ص 70). شاید بتوان ادعا کرد که ویروس خواندن باور به خدا و محصول جنبى دانستن دین، ریشه در نظریه میم او دارد. داوکینز اصطلاح میم را در سال 1976 در پایان کتاب ژن خودخواه (Selfish Gene) خود معرفى کرد. او در این کتاب معتقد است که میان تکامل فرهنگى و فرگشت زیستى تشابه بنیادین وجود دارد؛ زیرا در تکامل فرهنگى نیز چیزى همانند ژن وجود دارد، با این تفاوت که این واحد امرى فرضى است که داوکینز آن را میم (Meme) مى نامد. در عبارت دیگرى، او از جست زدن میم ها از مغزى به مغز دیگر سخن مى گوید.  از نگاه داوکینز، ایده خدا نمونه اى کامل از این قبیل میم هاست. او در کتاب پندار خدا، از نظریه میم چنان سخن مى گوید که گویا ما با اصلى تثبیت شده روبه روییم و هیچ کس از میان دانشمندان بدان انتقاد نکرده است؛ غافل از این واقعیت که جوامع علمى معتبر هم صدا هستند که این نظریه، سخنى بى منطق و غیرعلمى است؛ زیرا شواهد علمى نظریه میم واقعا ضعیف تر از شواهد تاریخى وجود حضرت عیسى علیه السلام است (همان، ص 70ـ74). نتیجه گیرى با نگاهى دوباره به اشکالات ریچارد داوکینز، به روشنى مى توان فهمید که این اشکالات داراى رویکردهایى مربوط به حوزه الهیات، فلسفه دین و فلسفه علم هستند. این در حالى است که داوکینز تنها یک زیست شناس فرگشتى است. گرچه ممکن است اصل نظریه فرگشت نسبت به نفى یا اثبات آموزه هاى الهیاتى ساکت باشد، این امر در نسخه داوکینزى آن رعایت نشده و داوکینز با گذر از مرز علوم تجربى به مباحث الهیاتى که اصلاً در تخصص او نیست، وارد مى شود و به نفى آنها مى پردازد. ازاین رو مهم ترین ایراد کار داوکینز این است که براى نظریه فرگشت داروین جایگاهى بیش از تبیین امور مادى و طبیعى قایل شده است؛ جایگاهى که بسیارى از مدافعان داروین و نظریه فرگشت نیز براى این نظریه قایل نیستند. منابع جوادى آملى، عبداللّه، 1390، تبیین براهین اثبات خدا، قم، اسراء. Collins, Francis S, 2006, The Language of God, New York, Free Press. _____ , 1986, The Blind Watchmaker, New York, Norton. _____ , 1989, The Selfish Gene, 2nd EdOxfor University Press. _____ , 1995, River out of Eden: A Darwinian View of life, London, Phoenix. _____ , 2003, Adevil's Chaplain, London, Weiden field & Nicolson. _____ , 2006, The God Delusion, Transworld Publishers. Gould, Stephen Jay, 1992, "Impeaching a Self- Appointed Judge", Scientific American Journal, 262, no.1, p. 21-118. _____ , 1999, Rocks of Ages: Science and Religion in the Fullness, New York, Ballantine. McGrath, Alister E., 2003, The Science of God: an Introduction to Scientific Theology, London, Continunn. _____ , 2004, Dawkins' God: Genes, Memes and the Meaning of Life, Oxford, Blackwell. _____ , and Joanna Collicutt McGrath, 2007, The Dawkins Delusion? Atheist Fundamentalism and the Denial of the Divine, The United States of America: Intervarsity Press. Medawar, Peter, 1979, Advice to a Young Scientist, London, Harper and Row. _____ , 1985, The Limits of Science, Oxford, Oxford University Press. Pennock, Robert T, ed, 2001, Intelligent Design Creationism and Its Critics: Philosophical, Theological, and Scientific Perspectives, London, The MIT Press. Swinburne, Richard, 1996, Is There a God?, Oxford, Oxford University Press. Unwin, S, 2003, The Probablity of God: A Simple Calculation that Prores the Ultimate Truth, New York, Crown forum. سیدفخرالدین طباطبایى: دانش پژوه دکترى فلسفه دین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. یوسف دانشور نیلو: استادیار گروه کلام مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. معرفت فلسفی شماره 46- سال دوازدهم، شماره دوم - زمستان 1393. انتهای متن/

http://fna.ir/LJX6YC





94/10/10 - 03:19





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن