واضح آرشیو وب فارسی:قلمکده: به گزارش خبرنگار افتخاری پایگاه خبری تحلیلی قلمکده ، یادواره سردار شهید احمدرضا ابراهیمی و گرامیداشت یاد و خاطره ۱۱۲شهید محله فتح آباد منطقه خوزان خمینی شهر برگزار شد. این برنامه به همت پایگاه مقاومت شهید مطهری خوزان مصادف با ایام میلاد رسول مهربانی ها و صادق آل محمد در منزل خانواده شهید ابراهیمی اجرا که مستندی از سیره این شهید و مصاحبه هایی از خانواده و همرزمان شهید پخش و در ادامه برادران شهید و ۴ نفر از همرزمان شهید احمدرضا ابراهیمی به نقل خاطراتی از شهید پرداختند. همچنینی در پایان کتابچه شهید ابراهیمی به حاضران اهدا شد. مشخصات شهید: سردار شهید احمدرضا ابراهیمی خوزانی فرزند: رحمان متولد: ۸/۲/۱۳۳۷ تاریخ شهادت: ۲۳/۱۲/۱۳۵۹ عملیات: پدافندی محل دفن: گلزار شهدای امامزاده سید محمد زندگی نامه چشم هایش را در سال ۱۳۳۸ در محله خوزان در خانواده ای مذهبی و کارگری به جهان گشود. پدرش کشاورز بود و تنها یک اتفاق کوچک آن هم در دوران ابتدایی او را از درس و مدرسه جدا کرد تا کمک خرج خانواده و عصای دست پدر بشود. از همان کودکی برای کار رفت پیش دایی اش و مشغول سیمان کاری شد. زمان زیادی طول نکشید تا توی این حرفه، استادکار ماهری بشود و خیلی ها کارهایشان را به او بسپارند. سن و سالش کم بود اما قوی بود و غیرتمند و یار مظلوم ها و افراد ضعیف جامعه اش. بحبوحه انقلاب بود و نهضت امام خمینی (ره) که به واسطه یکی از دوستانش، با حلقه فکری انقلابی و مذهبی شهید محمد مجیری آشنا شد و اینگونه شد که در شعار نوشتن بر ضد رژیم و پخش اعلامیه های امام(ره) به نیروهای انقلاب کمک کرد. حول و حوش سال ۱۳۵۵ بود که فعالیت های انقلابی علنی تر شده بود، اطلاعیه های امام(ره)، بیش از پیش بین مردم پخش می شد و مخالفین زیادی هم داشت. آن وقت ها، یکی از کارها و حربه های مخالفین برای تضعیف فعالیت ها، تحقیر بچه های انقلابی بود، مثلا اگر کسی به انقلاب می پیوست، شروع می کردند علیه او حرف زدن و تحقیر نَسَب و خانواده اش و افشای گذشته اش. برای همین ها بود که هنوز عده ای از بچه های محله شان با اینکه با انقلاب و امام مخالف نبودند، جرات نمی کردند طرف نیروها و فعالیت های انقلابی بروند اما او چون از نظر قدرت بدنی و شجاعت توی محله، سرآمد بقیه بود، همین که با بچه های انقلاب دست رفاقت و همکاری داد، تحول بزرگی بین دوستان و آشنایانش رخ داد و قوت قلب بقیه شد و خیلی ها به جمع انقلاب پیوستند. برای شان مثل حمزه شد که به نهضت پیامبر پیوسته بود. پس از سوزاندن و منفجر کردن ساختمان حزب رستاخیز خمینی شهر که او هم در انهدام آن نقش داشت به مبارزاتش ادامه داد تا اینکه در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی برای کمک به مردم در تسخیر پادگان های تهران به آنجا رفت. انقلاب که پیروز شد، جزو گروهی بود که برای آموزش و دوره نظامی عقیدتی و سیاسی سپاه به تهران اعزام شد و این دوره را پشت سر گذاشت. پس از بازگشت از تهران، تمام وقت و انرژی اش را وقف تعمیر و تجهیز ساختمان سپاه و سازماندهی آن نمود. ورودش به سپاه، با جسم و جان و توانایی و همه امکاناتش بود. حتی سیمان کاری که مزد بالایی داشت را رها کرد تا با تمام قوایش به سپاه برسد. غائله کردستان که شروع شد جزو اولین افرادی بود که به آن دیار اعزام شد و چه خوب بیسم چی رحیم صفوی شد که هنوز ایشان از او یاد می کند. جنگ که شروع شد، او هم با دوستان و همشهری هایش راهی جبهه شد. جبهه ذوالفقاریه آبادان، او را خوب به یاد دارد. جزو اولین نیروهایی بود که برای آزادسازی تپه های مدن (شهید موذنی) اقدام کردند و همین عملیات، بهانه ای شد که خیلی زود، یعنی در روز ۲۳اسفندماه۱۳۵۹ در حالی که مدت زیادی از شروع جنگ نگذشته بود از پنجره این عرصه خاکی پرواز کند و برگشتن پیکر او و دو تن از دوستان و همرزمانش بشود بهانه افتتاح گلزار شهدای شهرستانش و اعزام داوطلبانه خیلی از دوستان و همشهری هایش به جبهه. رضا ابراهیمی را می گویم.
چهارشنبه ، ۹دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قلمکده]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]