تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834383647
روایت شاهد عینی از شهادت شهید صادق گنجی؛ «قلب تپنده لاهور»
واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): جانباز حادثه ترور شهید گنجی در لاهور، در جریان آخرین مراسم تودیع آن شهید است که به وداعی خونین منجر شد. دست تقدیر باعث شد تا مهندس مکارم شیرازی، که دوشادوش شهید تا مسلخ پیش رفته بود، زنده بماندمهندس محمدعلی مکارم شیرازی فرزند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ـ دامت افاضاته ـ جانباز حادثه ترور شهید گنجی در لاهور، در جریان آخرین مراسم تودیع آن شهید است که به وداعی خونین منجر شد. دست تقدیر باعث شد تا مهندس مکارم شیرازی، که دوشادوش شهید تا مسلخ پیش رفته بود، زنده بماند و با ما از روز حادثه ـ و نیز خاطراتش از پنج سال آشنایی با شهید ـ سخن بگوید. *** اولین آشنایی شما با شهید گنجی در چه برهه ای صورت گرفت؟ شروع ارتباط و آشنایی ما از زمان حضور شهید گنجی در پاکستان بود. آن زمان من آن جا دانشجو بودم، البته در عین حال با دفتر آیت الله حسن طاهری خرم آبادی همکاری و رفت و آمد داشتم. دفترشان مربوط به کارهای حوزوی بود، یعنی شهریه طلبه ها، رسیدگی به امور مدارس، برگزاری امتحانات و مجموعه امور حوزوی شیعیان پاکستان. من در آن جا سمت اداری نداشتم، ولی همکاری هایی در برقراری ارتباطات آن جا و دانشجویان انجام می دادم و بقیه اش در حد مشاوره و رفت و آمد و این ها بود. بنده به خاطر تحصیل به آن جا رفته بودم، منتها در برهه ای این کارها هم پیش آمد، ضمن این که قبلش سفری تحقیقی هم برای تحصیل به هند داشتم، ولی به دلایلی در هند مشکلاتی برایم پیش آمد و منجر به این شد که به لاهور رفتم و آن جا در همان رشته مهندسی تحصیلم را ادامه دادم. در واقع خلقیات و علایق شهید گنجی را طیف وسیعی تشکیل می داد. بله، چون روحیه ارتباط جمعی خوبی داشت و از هوش خاصی برخوردار بود، مثلاً فکر می کنم شهید گنجی ظرف سه ـ چهار ماه با زبان اردو کاملاً آشنا شده بود و به لحاظ کلی و تحصیلی با زبان انگلیسی نیز یک آشنایی پایه ای داشت. در پاکستان زبان مردم محاوره اردوست و همه به اردو صحبت می کنند، الا مکاتباتی که آن جا به زبان انگلیسی صورت می گیرد. ایشان خیلی سریع زبان اردو را یاد گرفت، به طوری که در محافل، به هیچ وجه نیاز به مترجم نداشت و خودش هم به این زبان علاقه داشت، حتی در جاهایی که به عنوان نماینده فرهنگی می رفت و رفتنش جنبه دیپلماتیک داشت، به زبان اردو صحبت می کرد. آشنایی سریعی به زبان اردو پیدا کرد و به خوبی بر ادبیات اردو مسلط شده بود، به خصوص این که علاقه زیادی به اشعار و ادبیات آن ها داشت، با اشعار فراوانی از زبان اردو آشنا شده بود و در محافل و سخنرانی ها با زبان مردم صحبت می کرد، که مجموعه این ها باعث شده بود تا شخصیتش در نزد آن ها یک گیرایی خاصی پیدا کند. در پاکستان و در لاهور، قبل از ایشان افراد محترم دیگری هم بودند که مسؤولیت خانه فرهنگ و رایزنی های فرهنگی را داشتند، به خصوص در همان لاهور شخصی به نام آقای علی اَوُرسَجی بود که سال ها سفیر فرهنگی کشورمان در جاهای مختلف بود و مسؤولیت خانه فرهنگ را بر عهده داشت. بنده با آقای اورسجی هم در ارتباط بودم. در مقطعی که شهید گنجی به عنوان رایزن فرهنگی انتخاب شده بود، این دو چند ماهی مشترکاً با هم بودند، شاید قبل از آن هم به لحاظ حضور در وزارت ارشاد با هم آشنایی داشتند. بدین ترتیب شهید گنجی با روحیه تازه ای وارد لاهور شد. تعریف کارهای خانه فرهنگ هم از نظر مرکز تهران، تعریف شده و مشخص بود. در آن زمان بحث ارتباط با محافل ادبی و هنری نیز وجود داشت، البته هنوز تعریف ارتباطات هنری و این ها بیشتر متأثر از فضای اوایل انقلاب بود و این قدر ریز نشده بود. مسؤولیت مسؤولین خانه فرهنگ و رایزنی ها، حداکثر، ارتباط با محافل سیاسی، مذهبی و ادبی بود و خیلی در دایره هنری ورود نمی کردند؛ در آن زمان مسائل سیاسی هم پررنگ بود. اواخر جنگ بود که شهید گنجی به پاکستان آمد و ما هنوز در جنگ بودیم. شرایط آن موقع خاص بود. در دوره قبل از شهید گنجی، ارتباط با روحانیون صرفاً در یک دایره سیاسی محدود بود، اصولاً روحانیون را در آن جا دسته بندی می کردند، مثلاً شاید روحانی فقط در دایره مذهبی قرار داشت. شما کلاً چند وقت در پاکستان بودید؟ بنده از سال 1364 تا سال 1369 آن جا بودم. یادم است زمانی که شهید گنجی به شهادت رسید، همان جا دانشجوی ترم آخر بودم که جانباز شدم و به ایران بازگشتم و چون بخشی از امتحانات ترم آخرم مانده بود، بعد از مدتی که از این مسائل گذشت و آب ها از آسیاب افتاد و وضعیت جسمی ام هم خوب شد، چند ماه بعد، یک سفر رفتم، امتحانات را دادم و برگشتم. به خاطر حساسیتی که آن موقع وجود داشت، به ما توصیه شده بود که بعد از این قضیه محتاط باشیم و ما هم خیلی آرام، فقط دو ـ سه ماهی رفتیم، کارهامان را انجام دادیم و برگشتیم. در واقع حدود یک سال قبل از حضور شهید گنجی آن جا بودید و بعد از این که خوب شدید هم دو ـ سه ماهی بعد از شهادت آقای گنجی به پاکستان رفتید. در آن دورة سه ـ چهار ساله، هدف اصلی شهید در پاکستان را چه دیدید؟ ببینید، شهید گنجی برخلاف افراد قبلی که در این پست بودند، با یک روحیه تازه ای وارد پاکستان شد و کارهای خانه فرهنگ را از آن حالت روزمرگی که: صرفاً با یک یا چند نفر ارتباط داشته باشید و این ها را به خانه فرهنگ دعوت کنید؛ درآورد. چون تعریف خانه فرهنگ این بود که با شخصیت های روحانی، مذهبی، سیاسی و هنری آن جا ارتباط داشته باشند. یکی از وظایف خانه فرهنگ، علاوه بر مراوده با شخصیت های سیاسی و مذهبی، ارتباط با دانشجویان ایرانی مقیم لاهور بود. از وظایف خانه فرهنگ این بود که برای این طیف هم جلساتی تشکیل دهد و بتواند این ها را دور هم جمع کند و جهت گیری هایی انجام دهد، یعنی گعده ای برای دانشجویان داشته باشد و آن ها را با مواضع ایران آشنا کنند و به صورت دولتی برنامه هایی در جهت اهداف فرهنگی جمهوری اسلامی بگذارند و ارتباط محافل دانشجویی را با ایران رونق دهند، بدین شکل که بالاخره هر هفته ای یک گعده دور هم داشته باشند. معمولاً در این محافل رسم بود که رئیس خانه فرهنگ عمدتاً راجع به مسائل مذهبی صحبت می کرد. اگر هم فردی از ایران به آن جا می آمد رسم بود که دعوتش می کردند تا در این محافل شرکت کند. خب، شخصیت های روحانی یا سیاسی مختلفی آن جا می آمدند و برای دانشجویان صحبت می کردند و برنامه ها معمولاً به صورت هفتگی بود. به هر شکل آقای گنجی یک ارتباط خاصِ این چنینی با دانشجویان داشتند. این، مجموع فعالیت خانه فرهنگ بود که با ورود شهید گنجی این وضعیت از آن حالت روزمره، تعمیم پیدا کرد به یک دایره وسیع تر، شامل تعامل با شخصیت های ادبی و هنری، ارتباط با روحانیون ـ حتی آن دسته از روحانیون مذهبی که خیلی سیاسی هم نیستند ـ ارتباط با دانشجویان در قشرهای مختلف و نه فقط در قالب دسته بندی به صورت های انجمن اسلامی و ... پس به یمن حضور شهید گنجی دایره این ارتباطات وسیع و وسیع تر شد. بله، به طوری که حتی فکر می کنم انجمن اسلامی دانشجویان هم در آن فضا انتظار نداشتند که این ارتباط کمی وسیع تر از حد انجمن باشد یا از چهارچوب انجمن خارج شود، چون آن موقع جو کشور و جو بیرون از آن، طوری بود که انجمن های اسلامی دایرة مدار همه فعالیت ها بودند و انتظار این بود که فقط با دانشجویانی که زیر این چتر همکاری می کنند ارتباط داشته باشند، ولی آقای گنجی یک روحیه بازی داشت و با همه ارتباط برقرار می کرد، یعنی دافعه های یک آدم پیچیده را نداشت و خیلی راحت اگر نقطه مشترکی بین دانشجو و یک فرد پاکستانی و جمهوری اسلامی بود، این ها را به هم نزدیک می کرد و با او گعده می گذاشت. اهل بحث هم بود و به معنای واقعی برای وصل کردن در این محافل آمده بود. به غیر از تسلطی که به صحبت و سخنرانی کردن در آن جا داشت، خیلی راحت به زبان اردو صحبت می کرد. در آن محافل و سخنرانی ها آدمی بشاش، خنده رو، بذله گو و خستگی ناپذیر بود. آدمی بود که روزهای متمادی کار می کرد و خسته نمی شد، حتی چند کار را همزمان اداره می کرد، ارتباط با قشر سیاسی و روحانی مثل دفتر آقای طاهری خرم آبادی از یک طرف و کنسولگری از یک طرف دیگر. بود خب، این دیدگاه ها همیشه نزدیک به هم نبود، بعضاً با دیدگاه هایی که در آن دفتر وجود داشت، ممکن بود آدم های تند هم می آمدند، یا مثلاً دیدگاه کنسولگری متفاوت بود و طبعاً باید با یک دیپلماسی فکری خاص نگاه می کردند. اما من در رفتار شهید گنجی دقت داشتم که خود شهید، پایه ها و اصول خاص خودش را داشت و یکسری کلیات را حفظ می کرد و با مردم و آدم های مختلف ارتباط برقرار می کرد. در پاکستان با شخصیت های معمول اجتماعی آن جا ارتباط پیدا کرده بود ـ حتی هنرپیشه ها ـ و کلاً همه را جذب می کرد. خانه فرهنگ یک محفلی شده بود که آدم های مختلف می آمدند و با فضای آن جا آشنا می شدند. به هر حال ایشان با آن تربیت و اصول که مثل یک طلبه حوزوی در مدرسه عالی شهید مطهری درس خوانده بود، آدم باز و روشنی بود و آدم های مختلفی را در دفترش جذب می کرد، آن هم برخلاف رویه آن زمان، که معمولاً دفاتر «بسته» بودند و می بایست از قبل وقت خاصی بگیرید؛ مثل کنسولگری یا خانه فرهنگ. خب، رئیس خانه فرهنگ هم در آن جا یک تعریف دیپلماتیک داشت، چون این ها با یک پاسپورت سبز به نام دیپلمات وارد می شدند، منتها تشکیلات شان جدا از کنسولگری بود. به قول معروف ماشین های تشریفاتی با راننده و فلان و غیره داشتند، ولی گنجی معمولاً این تشریفات را کنار می گذاشت و خودش خیلی جاها می رفت، به خانه خیلی از افراد پاکستانی می رفت و آن تشریفاتی را که معمولاً یک آدم دیپلمات و نماینده فرهنگی جمهوری اسلامی دارد، این ها را در عمل، تا حدی که می شد و شرایط به او اجازه می داد، کنار می گذاشت. بنده استنباطم این است که اساساً نقشة تروری که کشیده شد، یک بخش از مربوط به روحیه گنجی بود. احساس می شد که گنجی با آن روحیه ای که دارد و آن سخنرانی ها و طرح حرف ها در سخنرانی ها ـ و آن بحث های امروزین که درباره مهرورزی بیان می شود ـ مشکل ساز باشد. واقعاً او در عمل این روحیه را داشت، یعنی با آن روحیه ای که مطرح می کرد و در دایره های کلی اش، بحث شیعه و سنی به آن صورت وجود نداشت، چرا که در دایره های خاص خود، محافل شیعه ها را رونق می داد، در مراسم خاص شرکت می کرد، در بحث کلی، همه را جذب می کرد و با توجه به این جاذبه هایی که داشت و آشنایی اش با زبان اردو، خیلی با مردم مأنوس شده بود و به سخنرانی ها و جلسه های متعددی می رفت. باز هم استنباطم این است که یک عده افراد تندروی وهابی، در پاکستان احساس کرده بودند که ایشان به صورت بالقوه، ممکن است یک روز آدم ذی نفوذی شود و پل ارتباطی بین فرهنگ ایران شیعه و آن جا باشد، ضمن این که شهید گنجی با سنی ها هم ارتباط داشت. خیلی از حاضران در محافل ادبی، سنی بودند و شهید گنجی در این محافل، صحبت های خیلی خوبی داشت، ولی وهابیون به خاطر ارتباطات گسترده اش نسبت به او احساس خطر کردند و در معرض ترور قرار گرفت. چرا که بلاشک شخصیت شهید گنجی در آن جا از سفیر و حتی سرکنسول ایران مهمتر می نمود و از آن ها خیلی بیشتر مطرح شده بود. عجیب است که زمانی که این اتفاق افتاد، که در واقع مأموریت شهید گنجی در پاکستان به پایان رسیده بود. و اصرار آن ها برای این که ترورش کنند ـ در حالی که می دانستند دارد از پاکستان می رود ـ یک مقدار محل بحث بود. بله، پایان مأموریت شان رسیده و حتی به شهید گنجی رسماً اتمام مأموریتش ابلاغ شده بود. ایشان در طول یک ماه، هر روز در مراسم تودیعی که گروه های مختلف که برایش برگزار می کردند، مثل قشر دانشجو و دانشگاهی، یا گروه ها و محافل ادبی و هنری و حتی بازرگانان، شرکت می کرد. ایشان خیلی زود با هر کسی آشنا می شد و انس می گرفت، چه تاجر و چه صاحب هتل. یادم است بعضی جاها در محل برگزاری مراسم که با صاحب هتل یا هر شخصیتی آشنا می شد، از نظر شخصیتی آن شخص جدید را می شد جزو نخبه ها حسابش کرد یا این که توان اقتصادی، سیاسی، علمی و ادبی خاصی داشت و جالب این که شخصیت شهید گنجی نیز برای آن ها گیرایی خاصی داشت، علتش هم این بود که واقعاً با زبان و شعر و ادب و فرهنگ آن ها آشنا شده بود. من خودم بعضی از نمونه هایی را که افراد شیفته ایشان می شدند دیدم ـ حتی آدم هایی را که در وادی فرهنگ و هنر نبودند ـ مثلاً یک بار به اتفاق آقای گنجی جایی دعوت شدیم تا برویم نزد صاحب هتل اینترنشنال لاهور ـ همان هتلی که جلوی آن هتل به بنده و شهید گنجی تیراندازی شد و ایشان به شهادت رسید ـ ما چند روز قبل از آن حادثه، به اتفاق با هم رفتیم و قرار بود برنامه تودیع، تنظیم شود. ماجرا از این قرار بود که چند بار، مراسمی از طرف گروه های مختلف برای تودیع شهید گنجی در آن هتل برگزار شده بود و صاحب هتل خیلی کنجکاو شده بود که بداند این آقای گنجی کیست؟ خب، همیشه برای این که صاحب هتل تالارش را در اختیار گروهی بگذارد، بحث مالی نیز برایش مهم بود و گروه هایی هم که سالن هتل را رزرو می کردند، از نظر مالی کاری به شهید گنجی نداشتند، گاه یک جمع خاص علمی یا اهل ادب و از گروه های مختلف بودند که مثلاً می گفتند ما یک انجمن ادبی یا انجمن شاعران هستیم و می خواهیم مراسم تودیع بگیریم. خب، لاهور کلاً دو ـ سه هتل و جای مناسب داشت، از جمله هتل اینترنشنال، که چندین روز مختلف، مراسم تودیع آقای گنجی در آن جا برگزار شده بود. داشتم می گفتم که صاحب هتل از روی کنجکاوی از شهید گنجی دعوت کرده بود و بنده با ایشان به آن جا رفتیم و در نهایت صاحب آن هتل، به شدت مجذوب اخلاق این شهید عزیز شد و خیلی تحت تأثیر ایشان قرار گرفت، برای این که گنجی یک ماه بود که اسمش هر روز در روزنامه های لاهور چاپ می شد. لاهور یک شهر مهم سیاسی در پاکستان است و بعضاً به لحاظ تاریخی از پایتخت نیز مهم تر است، به لحاظ این که بنیاد استقلال پاکستان در لاهور گذاشته شده و به اصطلاح رهبر اعظم آن جا مرحوم محمدعلی جناح که به هر حال بنیادگذار پاکستان بوده، مقبره اش هست و آن منشوری که آن جا نوشتند و طی آن از هند جدا شدند، اصل و اساسش در لاهور بوده است. لاهور مرز هند است و مهم ترین شهر سیاسی پاکستان است و اکثر شخصیت های سیاسی و ادبی در آن جا حضور دارند. خب، روزنامه های لاهور هم زیاد بودند و اساساً مردم پاکستان، سیاسی هستند. آدم ها روزنامه خوانند؛ حتی مردم کوچه و بازار. بنده در آن زمان مقایسه می کردم که در ایران ما این قدر روزنامه نمی خواندند، ولی آن جا مردم، حتی رهگذران خیابان و بقال ها اول صبح روزنامه دست شان است بنده زمان ضیاءالحق هم پاکستان بودم، آن زمان حکومت نظامی بود و نواز شریف هم نخست وزیر بود. البته پاکستان سیستمش پارلمانی است و نخست وزیر مهمتر از رئیس جمهور است. در زمان حضور شهید گنجی در پاکستان هر دو گروه حاکم بودند، مدتی نواز شریف و مدتی هم بی نظیر بوتو. زمان شهادت شهید گنجی چه کسی نخست وزیر بود که در رثای ایشان پیام هم داد؟ آن زمان نواز شریف نخست وزیر بود. داشتم می گفتم که جو پاکستان، سیاسی و روزنامه ها آزاد است، الان هم همین طور است، فقط ممکن است از نظر مسائل پلیسی، کنترلی در کار باشد. در یک مقاطعی نیز حکومت های نظامی ـ مثل پرویز مشرف ـ سر کار آمه ادند. خاطرم است ضیاءالحق را که کشتند، بعد انتخابات شد و بی نظیر بوتو و نواز شریف آمدند. فکر می کنم شهید گنجی آغاز کارش با بی نظیر بوتو بود و در انتهای کارش زمانی که گنجی شهید شد نواز شریف آمده بود. در مراسم نماز جنازه ایشان آن ها حاضر شدند. آن یک ماه آخر که شهید گنجی چندین مراسم تودیع داشت بی سابقه بود، یعنی برنامه تودیع برای مسؤولان قبلی خانه فرهنگ، فقط در حد یک مراسم بود که برگزار می شد و صرفاً هتلی می گرفتند و شخصیت ها نیز حاضر می شدند. اما برای شهید گنجی ده ها مراسم گرفتند، یعنی افراد مختلف خودشان مراسم می گرفتند و کراراً ایشان را دعوت می کردند. شهید گنجی هم از این فرصت برای تبلیغ نظام استفاده می کرد و در خصوص نظام و اسلام صحبت می کرد و جاذبه دو طرفه به وجود می آورد و بین فرهنگ ایران و پاکستان تعلق خاطر بیشتری ایجاد می کرد. خب، زبان اردو به فارسی نزدیک است و او از این زمینه استفاده می کرد و با آن ها بیشتر آشنا می شد. من آن جا دانشجو و مشغول درس خواندن بودم و با شهید ارتباط هایی این گونه و رفت و آمد داشتیم، معمولاً اگر مراسم یا برنامه ای بود با خانواده ایشان به مراسم می رفتیم، کلاً ارتباط خانوادگی با هم داشتیم. یکی از دوستان مان آقای مجید گل سرخ آن جا دانشجو بود که با او هم ارتباط خانوادگی داشتند و همسر ایشان با همسر شهید گنجی رابطه نزدیکی داشت و همین طور همسر بنده، این سه نفر با هم ارتباط داشتند. گویا آقای گل سرخ در همان دفتر آیت الله طاهری خرم آبادی مستقر بود و در عین حال دانشجو هم بود. خب، ما با شهید گنجی قبلاً هم ارتباط داشتیم، ولی ارتباط مان تنگاتنگ نبود. معمولاً کسانی که به عنوان دیپلمات می آیند با رعایت یکسری کلیات است، دیپلمات وقتی اولین بار می آید، ماشین بنز و راننده در اختیارش است و عادت دارد با راننده به این ور و آن ور برود و بیاید، ولی شهید گنجی این ها را کنار گذاشته بود. آن ماشین، دست این و آن بود. هر کاری که می خواستیم برایش انجام دهیم، خیلی راحت تصمیمش را می گرفت. تبعات تصمیم های خودش را می دانست، راحت می برید و می دوخت. اگر مشکلی بود حل می کرد، یعنی راه گشا بود. در زمان ایشان مهمان های زیادی از ایران آمدند که شامل همه گونه افراد بودند: چپ، راست، روحانی و.... شهید گنجی خودش را محدود به جمع خاصی نمی کرد. آقایان فخرالدین حجازی و ابراهیم اصغرزاده و کلاً تیپ های مختلف می آمدند. معمولاً شخصیت ها وقتی به آن جا می آمدند، چه کارهایی می کردند؟ برای شخصیت ها مجالس و محافل سخنرانی گذاشته می شد. ملاقات کردن با یکسری از شخصیت های پاکستانی نیز برای آن ها تعریف شده بود، چون لاهور از لحاظ فرهنگی شهر مهمی است و از ایالت هایی است که تأثیر عمده ای بر حکومت دارند. شخصیت ها ملاقات زیادی می کردند و به اسلام آباد و جاهای دیگر هم می رفتند و دیدارهایی داشتند. لاهور یکی از جاهایی بود که اگر کسی به پاکستان و اسلام آباد می آمد، صددرصد به آن جا هم می رفت. دست اندرکاران رایزنی فرهنگی ایران در اسلام آباد با شهید گنجی ارتباط داشتند و همکار بودند، مثلاً آقای درّی و خانم ایشان که همکار شهید گنجی بودند، از لحاظ اجتماعی از ایشان شناخت دارند. شما کدامیک از ملاقات هایی را که شهید با شخصیت های پاکستانی داشتند، ناظر بودید؟ گویا شهید گنجی با بی نظیر بوتو چند بار ملاقات کرده بودند. خب، ما دانشجو بودیم و خیلی وارد بحث ها و ملاقات های سیاسی نمی شدیم. با ایشان بیشتر ارتباط شخصی داشتیم و در محافلی که شخصیت های ادبی یا مذهبی بودند حاضر می شدیم. اگر ملاقات سیاسی داشته اند، همراه با جمعی بوده و ممکن است با سفیر خودمان یا شخصیت های سیاسی پاکستان ارتباط و رفت و آمد داشته اند، ولی شاخص دیدارهای شهید با شخصیت های سیاسی آن جا اعم از وزیر و غیره یا شخصیت های ادبی بوده و کلاً ارتباط اجتماعی گسترده ای داشتند. ایشان متفاوت با دیگران و دیپلمات های قبلی وارد پاکستان شد و با آن روحیه ای که داشت می توانست همه را جذب بکند و خیلی بر آن ها تأثیرگذار باشد. شعر گفتن شهید به زبان اردو هم خیلی جالب بوده، شما چه چیزهایی یادتان است؟ خب، شعرهای اردو زیاد می خواند و خیلی هم علاقه داشت. زبان اردو را خیلی زود یاد گرفت و تکیه کلامش در صحبت هایش شعرها و تمثیل های اردو بود. ما به دلیل این که آن جا درس می خواندیم، دوست داشتیم انگلیسی یاد بگیریم، نه این که خیلی وقت مان را بر سر زبان اردو بگذاریم، ولی ایشان به دلیل نوع کاری که داشت، اساساً بنیاد کارش را بر یادگیری زبان گذاشته بود و سریعاً اردو را یاد گرفت وارد محافل و این جور جاها شد. آن چند سالی را که با شهید گنجی بودید، از برآیند شخصیت ایشان چه دستگیرتان شد؟ شهیدگنجی یک شخصیت صمیمی و رفیق باز بود، واقعاً اگر کسی به دلش می نشست با او صمیمی می شد. با همه گرفتاری هایی که داشت، گاه ممکن بود خلف وعده هم بکند، ولی اولین کارش این بود که از دل آدم در می آورد و جبران می کرد. برخوردش خشک نبود. مسؤولین در سفارتخانه و این جو جاها برخورد خشکی دارند، الان هم همان طور جدی هستند، اما شهید گنجی این طور نبود، یک روحیه بازی داشت و خلق و خویش با کارمندانش نیز همین طور بود، چه با کارمندان ایرانی و چه با کارمندهای محلی و پاکستانی. در محافل و مجالسی که دعوت می کرد یا برنامه ای در آن جا برقرار بود، خیلی راحت بود، هر کسی می آمد راه باز بود، دایره خانه فرهنگ خیلی بسته نبود، یعنی زمان ایشان درهای خانه فرهنگ باز شده بود، قبلاً کنترل شده بود. در زمان شهید گنجی رفت و آمد شخصیت ها وسیع تر و دایره، گسترده تر شده بود، حتی فراتر از چهره های خاص سیاسی، و ایشان افرادی را به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی به ایران می آوردند. چگونه این مراسم مهم و خاص را به درون مرزی و برون مرزی تقسیم می کرد ، که هم این جا و هم آن جا مراسم می گرفت و چگونه به هر دو می رسید؟ ببینید، وقتش را نامحدود می گذاشت، از این محفل به آن محفل می رفت، آدمی اهل استراحت نبود، اگر از ایران مهمان داشت همزمان مدیریتش می کرد، خودش به فلان مجلس می رفت و به کارمندان دیگر می گفت مهمان را اداره کنند. گاهی ماشین خودش را هم نمی آورد. به خاطر روحیه ای که داشت، هر چیزی که مهمان های ایرانی می خواستند آماده می کرد، حتی ماشین خانه فرهنگ را در اختیارشان می گذاشت. اگر ماشین نبود با تاکسی می رفت. مهمان را خیلی بیشتر تکریم می کرد، تا این که مثلاً قید و بند دیپلماتیک و برخورد خاص داشته باشد. واقعاً حیف شد؛ نمی دانم آینده ای که در پیش داشت چطور رقم می خورد؟ به دلیل این که با آن روحیه و انرژی که داشت، فکر می کنم می توانست رشد سریعی در فاز خارج از کشور داشته باشد. اگر این جا نبود، جایی دیگر و هر جا که می رفت، حتماً موفق می شد، چون جاذبه اش زیاد بود و به قول معروف تربیت شده مجموعه مدرسه عالی شهید مطهری و برگرفته از آثار این استاد شهید بود. واقعاً جاذبه اش خیلی بیشتر از دافعه اش بود. میلش به جذب کنندگی خیلی بیشتر بود تا دایره ای که مثلاً حدودی را باید در آن کنترل کند، ولی دایره کارش بیشتر جذب افراد بود. این چکیده چیزهایی بود که بنده در ذهنم هست و با هم ارتباط داشتیم. بفرمایید با وجود این خصوصیاتی که داشت، احتمالاً آسیب هایی هم به او وارد می شد، چون فرمودید که خیلی این روحیات را برنمی تافت. خب آفت این طور ارتباطات این بود که ملاحظات اطلاعاتی نمی کرد و به همین خاطر، چون خیلی روحیه صافی داشت، حرف هایش را می زد. حالا ما که امین بودیم، ولی مسائلی که در کارهای اداری هست و بالاخره هر مسؤولی تعاملی با مرکز دارد. پیشرفت خوبش وهابیون را نگران ساخت و همین باعث ایجاد زمینه شهادتش شد. مخصوصاً با مشکلاتی که با گروه آن جا داشت، به هر حال از محافل آن جا باعث می شد اطلاعاتی درز کند و خودش هم آدم خیلی بازی بود و حرف هایش را رک می زد، به همین خاطر بعضی از افراد تندرو در انجمن اسلامی یک مقداری رفتارش را برنمی تابیدند. در همان زمان بیش از یکصد دانشجوی ایرانی آن جا بودند که ایشان با آن ها مرتبط بودند. به طور هفتگی لااقل چهل درصدشان به محافل می آمدند، بقیه شان هم مثلاً یک روز در میان می آمدند و ارتباط داشتند. آن موقع دفتر طاهری خرم آبادی از محل بودجه ای که داشت، به عنوان دفتر امام، کمک هزینه ای به طلبه های دانشجو در پاکستان می دادند. خب، با این مجموعه دانشجویان یک ارتباطی ایجاد شده بود و بنده هم با خانه فرهنگ ارتباط داشتم. شهید گنجی سعی می کرد با همه دانشجویان ارتباط داشته باشد و این دایره را خیلی بسته نکند. آن موقع افراد انجمن اسلامی مقداری تندتر بودند، بعضی حرکاتش را برنمی تابیدند و انتقادهایی هم شد. با روحیه بازی که ایشان داشت، اهل این مسائل که باید دانشجو با این تیپ به خصوص در محفل بیاید نبود، هر کسی آزاد بود بیاید، ولی آن افراد تندور مایل نبودند کسی از طرف جمهوری اسلامی بیاید. این انجمن اسلامی هم خودش را در جایگاهی می دانست که حتماً در ارتباط با سفارت و خانه فرهنگ هم مسؤول باشد. آن جلسه ای هم که در خانه فرهنگ تشکیل می شد، در واقع جلسه ای بود که انجمن اسلامی ترتیب می داد. معمولاً مسؤول خانه فرهنگ آن جا برای دانشجویان صحبت می کرد، چون رسم همین بود و یکی از سخنرانان همیشه شهید گنجی بود. اطلاعات مذهبی، سیاسی و عمومی اش خوب بود، رشته کلام در دستش بود و اصلاً هم خسته کننده نبود. صحبت هایش باز و دو طرفه بود. این گونه نبود که بخواهد عقیده خودش تحمیل کند و مثل دانای کل، پای تخته صحبت هایش را بکند؛ حرف هایش وحی منزل نبود. فکر می کنم اساساً هنر گنجی نفوذ در قلب آدم ها بود. در عین حال آدم پرکاری بود و سریع کار می کرد و فرصت سوزی نمی کرد، می برید، می دوخت، این که آن قدر بنشیند و در یک پروسه طولانی تصمیم بگیرد نبود. زود تصمیم می گرفت، انجام می داد، جلو می رفت، بعضاً یکی از او خوشش می آمد، یکی خوشش نمی آمد؛ این حرف ها هم بود. بعضی ها در تهران یا جاهای دیگر تمایل نداشتند که او این قدر باز عمل کند، ولی آدمی بود که به قول آقای شهبازی اعتقاد خاصی به روحانیت داشت، یعنی در عین حال که آدم بازی بود، ولی واقعاً اعتقاد داشت. روی افراد خاص و کسانی که از آن ها نشأت گرفته بود، خیلی زوم می کرد و ارتباط داشت و مایه می گذاشت. بر آن چیزهایی که برگرفته از تعلیماتش بود، در تعلیمات حوزوی و اطلاعات قرآنی و اردو، مسلط بود. کاملاً مسلط صحبت می کرد و مجموعاً شخصیت با جاذبه ای بود و آینده ای درخشان و جایگاه ویژه ای داشت، اگر اتفاقی نمی افتاد و این چهره را با آن عداوت از بین نمی بردند. از روز واقعه بگویید. به گمانم شما مناسب ترین آدم برای روایت آن حادثه تلخ هستید. راستی شما و شهید گنجی از کجا داشتید به محل برگزاری مراسم می آمدید که ترور شدید؟ آیا در داخل آن اتومبیل که هدف حمله قرار گرفت، فقط شما دو نفر ایرانی بودید؟ آقای گنجی دقیقاً در آخرین مراسم تودیعی که یکی از گروه ها برایش گرفته بودند شهید شد. ما به اتفاق از خانه فرهنگ برای شرکت در آن مراسم راه افتادیم. آن مراسمی که در هتل اینترنشنال ترتیب داده بودند، قرار بود یکی از مهم ترین و مفصل ترین مراسمی باشد که در آن دوره برگزار می شد. نمی گویم تمامی آن چند مراسم تودیع را می رفتم، ولی بعضاً تعدادی را رفتم و این مراسم را نیز شهید اصرار داشت که بیایم، چون مراسمی رسمی بود که ترتیب داده بودند. بنده ابتدا به خانه فرهنگ رفتم و از آن جا به اتفاق با هم رفتیم، همراه با یک راننده پاکستانی و یکی از شخصیت های ادبی پاکستان به نام آقای حسن رضوی. این اتفاق جلوی در هتل افتاد. هنگام رسیدن به محل، پس از پیاده شدن از اتومبیل، با شلیک رگبار گلوله، بلافاصله، من و آقای گنجی، هر دو، به زمین افتادیم. من تا لحظاتی باور نمی کردم که واقعاً چه اتفاقی افتاده است. چون شنیدن صدای گلوله و ترقه های مکرر در هنگام جشن ها و مراسم در مقابل هتل ها در لاهور امری عادی بود، اما نمی دانستم این بار چه شده، تا این که پیکر غرقه در خون صادق را بی حرکت نقش بر زمین دیدم. اگر اشتباه نکنم، من جلو ماشین نشسته بودم سمت راست، آقای رضوی پشت راننده و شهید گنجی هم پشت ما بود. شهید گنجی همزمان یا زودتر از ما در را باز کرد، حالا چطور شد که در آن وضعیت، این دو نفر چیزی شان نشد، فقط خواست خدا بود. القصه، من جلو بودم و به اتفاق شهید گنجی که عقب بود، دو تا دری را که به سمت هتل بود باز کردیم، که به سمت ما تیراندازی شد. شهید گنجی درجا به شهادت رسید، با صدای رگبار گلوله، لبخندش با فریاد «یا خدا، یا خدا» به خون سرخش گلگون شد. لحظاتی که در کنارش افتاده بودم، ناباورانه پیکر بی حرکتش را می نگریستم. دیگر صدایی از او نشنیدم، روح بلندش در حال پرواز به ملکوت و پیوستن به معبود بود. آری، او این چنین با لاهوریان وداع گفت؛ بی آن که فرصت وداعی به دوستان ایرانی خود نیز بدهد. چند گلوله به شما اصابت کرده بود؟ سه گلوله به من خورده بود، یک تیر به کنار شکمم سمت چپ، یکی به دست و یکی هم به پشتم، ولی خوشبختانه به جز دستم، بقیه آسیب ها جزئی بود، گلوله ها فقط یک مقدار شکاف ایجاد کرد، عمقی نداشت، عصب دستم قطع شد و استخوان هایم شکست. عمدتاً دستم آسیب دیده بود که تا این ها ترمیم شد، پنجاه روزی بیمارستان در ایران بودم، اما چون دو بار در ایران عملم کردند و عمل، اصلاً موفق نبود، بعداً برای عمل مجدد به لندن رفتم، اما دیگر عمل عصب جواب نداد و حالا دستم محدودیت حرکتی و مشکلات خاصی دارد. تروریست ها چند نفر بودند؟ در صحنه، حداقل یک راکب به همراه یک ضارب را دیدیم، که شاید از گوشه و کنار نیز حمایت می شدند. ضارب از قبل، در گوشه دیوار هتل کمین کرده بوده، که در لحظه پیاده شدن، ما دو نفر را که از یک سمت ماشین پیاده می شدیم به رگبار می بندد. خب، هدف آقای گنجی بود، ولی بالاخره ما هم کنار ایشان بودیم، آن هم فقط با فاصله درهای اتومبیل که برای پیاده شدن، بازشان کرده بودیم. یادم است موقعی که بر زمین افتادم، دیدم که شهید گنجی هم درجا افتاده، اما فکر نمی کردم شهادتش قطعی باشد. بنده در آن لحظه دردی شدید داشتم، ولی بیهوش نشده بودم. در همان لحظه بلند می شدم تا ببینم آقای گنجی در چه حالی است. تا چند لحظه ای کسی جرأت نمی کرد نزدیک ما شود و می دیدم که همه پشت شیشه های هتل ایستاده اند. به نظرم آقای گنجی به پشت، روی زمین افتاده بود. چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بقیه آمدند و راکب موتور و ضارب یه سرعت فرار کردند. حادثه نادری بود که در لاهور پاکستان برای یک شخصیت فرهنگی اتفاق می افتاد، انتظار چنین برخوردهایی با گنجی اصلاً وجود نداشت. یکی از دانشجویان جلو آمد و به کمک بقیه ما را در یک ماشین گذاشتند و از آن جا سریعاً مرا به یکی از بیمارستان ها آوردند. وقتی پرسیدم آقای گنجی چه شده؟ گفتند او در اتاق کناری است. فردای آن روز مرا عملی جزئی کردند. آقای جواد منصوری سفیر ایران در پاکستان به ملاقاتم آمد و کم کم پی بردم که گنجی عزیز شهید شده است. بعد، همه ما با خانواده های مان و آقای سید کاظم شهبازی، در معیت جنازه مطهر شهید سوار هواپیما شدیم و به ایران آمدیم. این سفر پایان خیلی تلخی داشت. در فرودگاه، وزیر وقت ارشاد به پیشوازمان آمد. سپس از طرفی من به بیمارستان رفتم و پنجاه روز در بیمارستان بستری بودم و از طرف دیگر، جنازه برای تشییع و انجام مراسم مربوطه، به سمت جنوب رفت؛ تا برای ابد آرام بگیرد. اگر خاطره جالبی از شهید به یاد دارید، برای ما تعریف کنید. لحظه لحظة بودن با آن شهید و شرکت با او در مجالس متعدد و محبتی که از مردم لاهور نسبت به شهید گنجی مشاهده می کردم، برای من خاطره است، به خصوص یک ماه آخر و وداع آن عزیز با مردم لاهور و محافل متعددی که به افتخار او جهت تودیعش برگزار می شد، از خاطره های فراموش نشدنی من است. یکی از خاطره ها مربوط به زمان وقوع حادثه دلخراش زلزله شمال در اواخر بهار 1369 بود که ایران از مجامع جهانی درخواست کمک کرده بود و به دنبال آن، شهید گنجی از کسانی بود که برای جمع آوری کمک های مردمی و تلاش در این زمینه، لحظه ای قرار نداشت و از کسانی بود که توانست فقط از یک شهر لاهور مبلغی بیش از یکصد هزار دلار و مقادیر زیادی کمک های جنسی جمع آوری کند. آن چه من شاهد بودم و واقعاً تحسین برانگیز بود، این بود که اغلب این کمک ها به خاطر ارتباط و رفاقتی بود که مردم با شهید گنجی داشتند و او را واسطه امین این کار خیر می دیدند، به طوری که معمولاً هنگام حضور او در هر مجلس و با کوچکترین اشاره ای، مبالغ زیادی را تقدیم ایشان می کردند و این در حالی بود که حساب های متعددی از طرف دیگر کانال های رسمی و نمایندگی های سیاسی جمهوری اسلامی در پاکستان به همین منظور اختصاص داده شده بود. به خاطرم می آید که در یکی از این موارد، شهید گنجی با ترتیب دادن مجلسی به منظور تجلیل از کشته شدگان حادثه، ضمن دعوت از چند شخصیت سیاسی و محلی و بعضی از دوستان خود، که علاقه مند کمک به بازماندگان حادثه زلزله بودند، ضمن ایراد یک سخنرانی پر احساس در تجلیل از کشته شدگان و عظمت واقعه ای که اتفاق افتاده بود، از کسانی که در این راه کمک می کنند نیز تقدیر کرد. در همین مجلس، فقط یکی از دوستان شیعه شهید گنجی چکی در حدود بیست و پنج هزار دلار تقدیم زلزله زدگان کرد و این در حالی بود که آن شخص، نه یک شخصیت سیاسی بود و نه در چند سال گذشته ارتباطی با خانه فرهنگ داشت و این کمک فقط در اثر جاذبه های خاص شهید گنجی در ارتباط و دوستی با افراد، به ما شده بود. در این جا جا دارد یکی از خاطرات مراسم تودیع آقای گنجی را نیز ذکر کنم. در یکی از چند مراسم باشکوهی که مدتی قبل از شهادت شهید و با حضور عده کثیری از مردم لاهور برگزار شده بود، مقالة بسیار زیبایی با نثر مسجع، در وصف لاهور و خاطراتِ بودن در کنار مردم خوب لاهور و لحظه های سختِ جدا شدن از آن ها، توسط همسر شهید گنجی خوانده شد. در طول خواندن آن مقاله، بی اختیار اشک های شهید سرازیر می شد، به طوری که وقتی برای سخنرانی به روی صحنه دعوت شد، تا چند دقیقه، هر قدر می کوشید، اما از شدت بروز احساسات، نمی توانست چیزی بگوید و بعد، بی آن که صحبتی بکند، با کف زدن های حضار، دوباره به جای خویش بازگشت. این یکی از لحظات به یاد ماندنی روزهای قبل از شهادتش بود و من وقتی نگاه می کنم که او چه کرده که این چنین نسبت به آن مردم و دوستداران انقلاب عشق می ورزد و آن قدر مورد علاقه مردم واقع شده، نمی دانستم چه بگویم؛ درست مثل حالا. کم کم می خواهیم مصاحبه را به پایان ببریم، پس هر نکته ناگفته ای که از شهید گنجی مانده بگویید. خلقیاتش به گونه ای بود که واقعاً دوست جذب می کرد و صمیمیت خاصی با دوستانش داشت، حفظ دوست برایش خیلی مهم بود، دائماً دلتنگ دوستانش می شد، هر جا محفلی بود به آن ها زنگ می زد، مهمانی می داد، مهمانی می رفت. یک آدم پر عاطفه و قابل نفوذ و شخصیتی واقعاً تأثیرگذار در مجموعه لاهور بود و قابل مقایسه با افرادی که در این سلک و منصب آن جا می آمدند نبود؛ این خصوصیت بارزش بود. جایگاه و شخصیتی داشت که در آینده می توانست وزنه ای باشد، چون آن موقع سن شهید گنجی حداکثر بیست و هفت سال بود و بین سنین بیست و سه، چهار سالگی تا بیست و هفت سالگی، یعنی دوران جوانی، در پاکستان بود و می توانست بعدها به عنوان آدم جاافتاده تأثیرگذار باشد. در مجموع وی را فردی جاذب و دوست داشتنی یافتم و این ها خصوصیاتی بودند که اغلب شخصیت ها و افرادی که حتی در فرصت کوتاهی با شهید گنجی نشسته بودند و از نزدیک برخورد گرمش را دیده بودند، در او می دیدند و مجذوبش می شدند. به علاوه، زندگی شهید، از هنگامی که خود را شناخت، توأم با خودسازی و احساس تکلیف در برابر جامعه و کوشش، در به ثمر رساندن اهداف والای اسلامی بود. او در تحقق آرمان های امام راحل(ره) و حرکت در جهت وحدت اسلامی و جذب دوستداران انقلاب لحظه ای از تلاش بازنایستاد. آن چه در خصوص تلاش های این شهید می توان گفت، این است که ورودش به لاهور و عظمت کاری که در آن دیار انجام داد، به حق، نطفة عطفی در زندگی آن شهید و تحقق گوشه ای از اهداف و نیات بلندش بود. شهید گنجی فعالیت های خود را در لاهور با تحقیق و تتبع در فرهنگ، اجتماع و سیاست کشور و مردم پاکستان و شناسایی راه ها و عوامل نفوذ فرهنگ غرب و اهدافی که استکبار در جوامع اسلامی چون پاکستان دنبال می کند آغاز کرد و ادامه داد. فعالیت های شهید گنجی به مراتب فراتر از حد مسؤولیت محوله به او به عنوان انجام دهنده وظایفی مشخص و ارائه نتایج آن به مقامات بالاتر بود. او برای پیشبرد اهداف والای اسلامی و اتحاد مسلمین، به دل های مردم راه یافت، آن چنان که گویی لاهوری ها، گوهر گمشده ای را یافته بودند و با او سخن ها از دل گفته و شنیده بودند. بی جهت نبود که لاهور در طول یک ماه در هنگام وداعش شاهد کم نظیرترین مراسم تودیع برای یک دیپلمات بود و بی جهت نبود که اکثر مردم و شخصیت های پاکستانی، چه با سخن، چه با شعر و چه با تقدیرنامه های رسمی و تقدیم هدایا و یادبودها در زمان حیاتش آن چنان از او تقدیر کردند. به نظرم گرچه شهید گنجی فعالیت خود را از ایران آغاز کرد، ولی مردم پاکستان و به خصوص لاهوری ها بیش از همه و بهتر از دیگران او را شناختند و بر فعالیت هایش ارج نهادند. اما افسوس، قبل از این که هموطنانش نیز او و شخصیتش را آن چنان که بود دریابند، دستان ناپاک ایادی استکبار آن عزیز را از ما گرفت. حرف آخر؟ گنجی مثل دیگر شهیدان، با دستی پر به دیدار معبود شتافت و این ما هستیم که باید از ایشان درس بگیریم و ارزش هایی را که آن شهید به دنبالش بود و جان خویش بر سر آن راه گذاشت پاس بداریم. این وظیفه بیشتر بر عهده کسانی است که مسؤولیت خطیر رساندن پیام انقلاب اسلامی را در دل های تشنة حقیقت جوی مردم دیگر کشورهای جهان بر دوش دارند. آن ها باید ببینند که گنجی چگونه با درک ظرافت های فرهنگی یک جامعه، انقلاب اسلامی و فرهنگ ایران اسلامی را به درون قلب های مردم هدایت کرد و چگونه با ایجاد رابطه های عمیق دوستانه، در پی تحقق آرمان های والای امام راحل(ره) در جهت وحدت مسلمانان در مقابل کفر و استکبار بود. بی سبب نبود که آن چنان مورد لطف و محبت دوستداران اسلام ناب محمدی(ص) قرار گرفت و آن طور خشم کج فهمان سرسپرده وهابی را برانگیخت، تا جایی که حتی آخرین روز حضورش در لاهور را نیز نتوانستند ببینند و آن گونه مظلومانه وی را به شهادت رساندند. یادش گرامی باد.
جمعه ، ۴دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]
صفحات پیشنهادی
یادی از صادق گنجی؛ شهید دشتستانی/عکس
صادق گنجی متولد اردیبهشت سال 1342هشت ساله بود که پدرش را از دست داد در دوران انقلاب بسیار فعال بود در شهرستان مادری اش دشتستان کلاس های درس عقیدتی - سیاسی برپا می کرد و ساعات زیادی را به مباحثه با جوانان دیگر و مخالفان می گذراند لحظه نیوز 28 آذرماه 1369 یادآور شهادت مردی پاکنشست خبری روایت یک شاهد عینی
نشست خبری روایت یک شاهد عینی نشست خبری روایت یک شاهد عینی بعد از ظهر سه شنبه با حضور عوامل و دست اندرکاران این پروژه در گالری محسن برگزار شد محمد مهدی کرباسیه ۱۳۹۴-۱۰-۰۲ ۰۸ ۳۵ برچسبها روایت یک شاهد عینی گالری محسن نشست خبریروایت یک شاهد عینی از کشتار شیعیان نیجریه
روایت یک شاهد عینی از کشتار شیعیان نیجریه جوان نیجریهای که در زمان وقوع حادثه کشتار شیعیان در حسینیه بقیه الله حضور داشته پس از این حادثه از جزئیات و چگونگی وقوع این حادثه سخن می گوید به گزارش سرويس ديني جام نيوز اسماعیل شعیب جوان نیجریه ای که در زمان وقوع حادثه کشتار شیعیانروایت یک شاهد عینی از مقاطع حساس تاریخی
چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۷ آزاده اخلاقی در دومین پروژهی عکاسیاش 15 مقطع حساس تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب را به تصویر میکشد به گزارش خبرنگار سرویس هنرهای تجسمی ایسنا امید روحانی - منتقد سینما و بازیگر - در ابتدای نشست دومین پروژه عکاسی آزاد اخلاقی اظهار کرد سختکوشیحضور امام جمعه موقت شهر مروست در جمع حلقه صالحین شهید حسینی به روایت تصویر
شب گذشته فرمانده حوزه مقاومت امام حسین ع مروست وامام جمعه موقت شهر مروست از حلقه صالحین شهید سید رسول حسینی بازدید کردند به گزارش خبر نگار خبرگزاری بسیج از خاتم در این جلسه "حاج آقا ضیاییان" در ارتباط با نقش بسیج در مقابله با خطر اسلام هراسی مطالبی را عنوان کرد چهارشندلنوشته همسر شهید مدافع حرم در چهلم شهادتش
فرهنگ نیوز به مناسبت ایام اربعین شهید پاسدار روح الله قربانی دلنوشته همسر بزرگوار ایشان که خطاب به همسر شهیدشان است منتشر می شود چهل روز گذشت… اما برای من و با احتساب سرشماری انگشتان دستم ۹۰ روز بیشتر گذشته هیچ کس نخواهد فهمید که هر روز با چه شوقی تاریخ های تقویم دفتر کوچکم رمدیرکل بنیاد شهید شهرستانهای تهران خبر داد تحصیل بیش از 5 هزار دانشجوی شاهد و ایثارگر در شهرستانهای استان ته
مدیرکل بنیاد شهید شهرستانهای تهران خبر دادتحصیل بیش از 5 هزار دانشجوی شاهد و ایثارگر در شهرستانهای استان تهرانمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستانهای استان تهران از تحصیل بیش از 5 هزار دانشجوی شاهد و ایثارگر در شهرستانهای این استان خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس&nمدیرکل آموزش بنیاد شهید و امور ایثارگران: خط شهادت در جنبش دانشجویی اسلامی همچنان زنده است
مدیرکل آموزش بنیاد شهید و امور ایثارگران خط شهادت در جنبش دانشجویی اسلامی همچنان زنده استمدیرکل آموزش بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت شهدای مدافع حرم از نسل بعد از انقلاب هستند و این نشان میدهد که خط شهادت در بطن و جنبش دانشجویی اسلامی ما همچنان زنده است به گزارش خبرگزاریمدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران قم مطرح کرد تکریم 9 هزار خانواده معظم شاهد و ایثارگر در قم
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران قم مطرح کردتکریم 9 هزار خانواده معظم شاهد و ایثارگر در قممدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران قم گفت از ابتدای امسال تا کنون دیدار با 9000خانواده معظم شاهد و ایثارگر در شهر قم و بخشهای استان در قالب طرح سپاس انجام شد به گزارش خبرگزاری فارس از قبا حضور حجت الاسلام والمسلمین شهیدی سالگرد شهادت آیت الله مفتح برگزار شد
شهیدخبر شهیدنیوز سی و ششمین سالگرد شهادت آیت الله مفتح عصر روز جمعه 27 آذرماه با حضور نماینده ولی فقیه معاون رییس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران در مسجد قبا برگزار شد در این مراسم که علاوه بر حجت الاسلام والمسلمین شهیدی جمعی از مقامات لشکری و کشوری حضور داشتند حاضری-
گوناگون
پربازدیدترینها