تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ميان حق و باطل جز كم عقلى فاصله نيست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821137570




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ترور نافرجام حسن روحانی در سال ۵۸


واضح آرشیو وب فارسی:الف: ترور نافرجام حسن روحانی در سال ۵۸

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۷:۴۳
حجت‌الاسلام حسن روحانی در بخشی از خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط و ثبت شده است به جزئیاتی از تلاش دو جوان برای ترورش در سال ۵۸ می‌پردازد.به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجت‌الاسلام حسن روحانی در بخشی از خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط و ثبت شده است به جزئیاتی از تلاش دو جوان برای ترورش در سال ۵۸ می‌پردازد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید:صبح روز عید فطر – جمعه دوم شهریور ۱۳۵۸ من به یکی از مساجد محله خودمان در نیروی هوایی رفتم و پس از خواندن نماز عید به منزل برگشتم. آن روز با خانواده برای ناهار منزل دایی مان آقای پیوندی دعوت داشتیم اما چون می خواستم کمی مطالعه کنم قرار شد خانوم بچه ها زودتر بروند و من نیز هنگام ظهر به آنجا بروم. نزدیک ساعت ۱۲ بود که میخواستم برای رفتن به منزل دایی آماده شوم که ناگهان زنگ در به صدا درآمد و من برای باز کردن درب به سمت درب کوچه رفتم. هنوز درب ورودی را باز نکرده بود که شبح جوانی را از پشت شیشه درب ورودی منزل دیدم که به نظرم مشکوک آمد و در یک لحظه از ذهنم گذشت که خوب است احتیاط کنم و در را باز نکنم.برای من کمی عجیب بود که کسی این موقع به درب منزل ما مراجعه کند. بنابراین سریع برگشتم و کلت خودم را مسلح کردم و به پشت بام رفتم و از آنجا دیدم جوانی کنار در ایستاده و دستش زیر کاپشن است. و همچنین جوان دیگری آن طرف کوچه روی یک موتور سیکلت نشسته و گویی همراه همین جوان است. با دیدن آن دو خطاب به کسی که پشت در ایستاده بود گفتم با چه کسی کار داری؟ پاسخ داد با آقای روحانی. گفتم: ایشان خانه نیست شما که هستید و چه کاری داری؟ در آن لحظه من تقریبا مطمئن شدم که این دو برای ترور آمده اند و از این رو میخاستم از پشت بام به سوی آنها تیراندازی کنم که دیدم آن دو جوان به هم نگاهی کردند و کسی که پشت درب منزل ایستاده بود روی موتور پرید و با سرعت از آنجا دور شدند.وقتی سوار موتور شدند کلت او از زیر کاپشن کاملا نمایان شد. آن وقت دیگر کاملا یقین کردم تروریست بودند و قصد ترور من را داشتند که به لطف خداوند از مرگ حتمی نجات یافتم. امیدوارم خداوند اجر شهادت را به من اعطا کند و پایان زندگی من را شهادت قرار دهد.










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن