واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گذری بر نامآوران خفته در تاریخ ـ 8
شاعری که گلههایش را با زبان سرودههایش ظاهر میکرد
سید جعفر در اشعارش ابتدا تخلص «صراحی» و سپس تخلص «خاکشیر» را انتخاب و آرامش خود را حفظ میکرد، اگر هم گلهای داشت با زبان سرودههایش اشاره میکرد.
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، هر قسمت از تخت فولاد، داستانی را در دل پنهان کرده؛ قدمت تختفولاد، یکی از قدیمیترین قبرستانهای جهان تشیع، افسانهای شنیدنی است و وجود مقبره یوشع نبی در تکیه لسانالارض این قبرستان بر این موضوع صحه میگذارد، حکایت زندگی علمای بزرگ تشیع، نامداران و نامآوران مدفون در گوشهگوشه تختفولاد، حکایتی شنیدنی است. تخت فولاد در زمره گورستانهای مهم ایران و جهان اسلام و دومین قبرستان تاریخی شیعه پس از قبرستان وادیالسلام است که جمع زیادی از علمای تراز اول جهان تشیع، مشاهیر، ادبا و شاعران معروف در آن مدفون هستند و به همین جهت این گورستان، نمادی شاخص از هویت ایرانی در اصفهان است که سهمی از بارزترین دستاوردهای پیشین ادبی و فرهنگی را از گذشتههای بسیار دور به نمایش میگذارد. برای دیدن مقبره سید جعفر خاکشیر باید به سمت غرب تخت فولاد قدم گذاشت تا در تکیه گلزار، همان جایی که مقبره این شاعر بزرگ اصفهان در گوشهای از آن همچون نگینی جا خشک کرده است را بتوان مشاهده کرد. سید جعفر متخلص به «خاکشیر»، فرزند سید اسماعیل موسوی، شاعر هنرسرای معاصر، در حدود سال 1300 ه.ق در اصفهان متولد شد؛ وی در اشعارش ابتدا تخلص «صراحی» و سپس تخلص «خاکشیر» را انتخاب کرد. خاکشیر مدتی در مجاورت کلیسای وانک در محله جلفای اصفهان مغازه کلاهدوزی داشت و به دلیل اینکه درآمد چندانی بدست نمیآورد آن کار را تعطیل و تا آخرین روزهای عمرش به کیشبافی مشغول بود. از جمله کسانی که با او در طول حیاتش در ارتباط بودند، جلالالدین همایی، محمد مهریار، حاج مصورالملک، جلال تاج اصفهانی، عبدالحسین خان سپنتا، محمد باقر الفت، عباس بهشتیان، دکتر عبدالباقی نواب، محمدحسین صغیر اصفهانی، محمدرضا شکیب، سید محمد شهشهانی و سید علی بدیعزادگان هور بودند که اشعار خود را در رسای خاکشیر قرائت میکردند. کارشناس مسائل تاریخی در گفتوگو با خبرنگار فارس در اصفهان درباره این شاعر اصفهانی گفت: هزلسرای نابغه ایران در کمال قدرت و رعایت اصول بلاغت و صناعات ادبی به خصوص تضمینات شگفتآور او از مولانا، حافظ، سعدی، فردوسی، باباطاهر، قاآنی و ...شعر میسرود. محمد یاوری اظهار کرد: گنجاندن اصطلاحات روزانه جامعه و ضربالمثلهای معروف که هر یک ماهرانه در قالب خود میدرخشید، هر اهل ذوقی را به وجد میآورد. این کارشناس با اشاره به زندگینامه وی ادامه داد: خاکشیر، مجرد بود و بهطور مشترک با سید یوسف موسوی، برادر کوچکتر خود در محله چوببست شیش بیدآباد واقع در خیابان مسجد سید در یک خانه زندگی میکردند. یاوری افزود: خاکشیر در یک اتاق نسبتا بزرگ طاق چشمهای که اطراف دیوارهای آن با هنر قطاربندیهای گچبری شده به سبک قاجاریه تزیین پیدا کرده بود زندگی میکرد و ابتدای ورود به اتاق، اختصاص به پاچال (گودال) دستگاه کیشبافی داده شده بود و سید روزها مشغول کیشبافی میشد. خاکشیر، اسوه بردباری بود به طوری که غمهایش را ظاهر نمیکرد و در خود فرو میبرد و هیچ وقت از کوره در نمیرفت و آرامش خود را حفظ میکرد اگر هم گلهای داشت با زبان سرودههایش ظاهر میکرد: دایم به نژندیم رساند این چرخ پس کی به بلندیم رساند این چرخ نالم بم و زیر بم دم به دم همچون نی از بس که سه بندیم رساند این چرخ سید مدتها دچار بیماری ربه و تب شده بود و این بیماری دست از سرش بر نمیداشت بهطوری که جسم رنجور او را بسیار ضعیف کرده بود. خودش در بخشی از کتابی که چاپ کرده بود چنین نوشت: « این بیماری در دو نوبت مرا در آغوش گرفته که ناچارا ابتدا به جنگش رفتم و تهدیدش کردم که مدتها به سراغم نیامد اما دیری نگذشت که این مهمان سفر کرده بازگشت و مجددا دچار او شدم به حدی که توانم را گرفته و پوستم را به استخوان رسانده بود». اما با این وجود دست از کار روزانه نمیکشید و به سختی مشغول کیشبافی میشد که برای تامین مخارج زندگیاش زیر بار کسی نمیرفت به طوری که مناعت طبع او حکایتی برای خودش داشت. خاکشیر کمتر با کسی ارتباط برقرار میکرد و بیشتر از همه اساتیدی همچون جعفر نوابخش، عبدالکریم بصیر، صغیراصفهانی، دکتر عبدالباقی نواب، محمد باقر الفت، عبدالله خان اعتمادی و رجبعلی گلزار رفت و آمد داشت. مریم قاسمی، اصفهانشناس نیز درباره این شاعر اصفهانی در گفتوگو با خبرنگار فارس در اصفهان گفت: «رجبعلی گلزار، شاعر و قلمزن به خاطر علاقه وافری که به خاکشیر داشت اغلب اوقات در منزلش به او سرکشی میکرد و برای مدتی کوتاه به علت نامعلومی این ملاقاتها به تاخیر افتاد؛ سید نگران و دلتنگ گلزار شد که در این باره چنین سرود: شانه بر زلف خم به خم زدهای بت و چین را چرا به زدهای ای قلمزن ز مجمع عشاق نام ما را مگر قلم زدهای سید رضا بهشتی که با خاکشیر دوستی داشت نقل میکرد که ملکالشعرای بهار با اینکه خود شاعر برجستهای بود اما از شیوه و سبک سید در شگفت آمد و برای ملاقات وی به اصفهان سفر میکرد تا از نزدیک با خاکشیر آشنایی پیدا کند. هنگام دیدار سید، استاد ابتدا شیفته متانت و ادب و فروتنیهای او میشد و باور نمیکرد این شاعر اصفهانی تا این حد باوقار و در مقام وارستگی باشد. بهار میگوید: قاآنی، یغمای جندقی، سعدی شیرازی، عبید زاکانی، میرزا قشم شم و صادق ملا رجب اصفهانی دارای اشعار هزل هستند ولی تاکنون دست هیچ هزلسرای بالای دست خاکشیر قرار نگرفته است؛ ضمن اینکه سید شاعری خلیق و بسیار با تقوی است و این ودیعه الهی را او در اشعار هزل خود به کمال قدرت رسانید که به جرات میتوان گفت منظورش از سرودههایش، طبع آزمایی بوده و لاغیر. به نظر می رسد که او در روزهای واپسین عمر نگران اشعارش شده بود که نمونه آن به شرح زیر است: اینها چه فضیلت است من میگویم کاندر پس و پیش مرد و زن میگویم نه دنیوی است و اخروی خاصیتش زشت است چنین سخن که من میگویم خاکشیر هیچگاه ازدواج نکرد و تا پایان عمر، مجرد بود تا اینکه در 26 ذیقعده سال 1375 ه.ق در سن 85 سالگی دیده از دیدار این جهان پرآشوب فروبست و مرغ روحش از عرصه خاک به عالم افلاک پرواز کرد و در تکیه گلزار واقع در تخت فولاد به خاک سپرده شد. خاکشیر حتی در مواقعی که با معبود خود راز و نیاز میکرد، با مزاح و طنازی از درگاه کبریایی خدای یگانه خاضعانه و صادقانه طلب حاجت مینمود: سحر آمدم بگویمت که ببینمت نهانی از نی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی خاکشیر به قدری محجوب و معقول و با حیا بود که هیچ وقت اشعار خود را نمیخواند، مگر دیگران و خود از شنیدن آن رنگ مییافت بهطوری که به پیشانیاش عرق مینشست. قاسمی در پایان اظهاراتش گفت: بعد از فوت این شاعر بزرگ، شعرای اصفهان، اشعاری برای وی سرودند از جمله عبدالکریم بصیر، سید رضا بهشتی، فضلالله خان اعتمادی، عبدالحسین خان سپنتا، اکبر جمشیدی، استاد مصطفی کیانی، علی مظاهری و بر سنگ مزارش مرثیه سید علی بدیعزادگان متخلص به هور آورده شده است. انتهای پیام/63074/صا20
http://fna.ir/XRQDUD
94/09/29 - 11:02
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]