تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 22 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه بنده اى بخواهد چيزى بخواند و يا كارى انجام دهد و بسم اللّه  الرحمن الرحيم بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828643752




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عاشقانه های من-قسمت دوم


واضح آرشیو وب فارسی:ابتکار: مهتاب مجابی-دی ماه بود و برف سنگینی آمده بود. زخم عشق اولم هنوز خوب نشده بود. عکس بریده شده به شکل قلب را گذاشته بودم توی یک جعبه کفش و توی باغچه حیاط طی مراسم باشکوهی با حضور برادر کوچکم و گربه های محل دفن کرده بودم. هنوز پنجره های طبقه دوم همسایه پرده نداشت و جای خالی عشق گمشده ام بین قاب های آهنی پنجره پیدا بود. مدتی سر کوچه ایستادم و نگاه عاشقانه ام را دوختم به پنجره اش و «آه» ی کشیدم و راهم را از وسط پارک شهرآرا پیاده ادامه دادم. روی برف دست نخورده قدم می زدم و جوری که یک عاشق دلشکسته باید راه برود دستهام را پشت سرم قلاب کرده بودم. آن طرف پارک برفهایی که از پشت بام خانه ها ریخته شده بود در پیاده رو سطح نا همواری داشت که راه رفتن با ژست عاشقانه ام را مشکل می کرد. مجبور شده بودم دستهام را مثل طناب باز توی سیرک از هم باز نگه دارم و وقتی خواستم از آخرین تپه برف کوبیده شده بپرم پایین زیر پایم خالی شد و با صورت روی زمین پخش شدم و پاهام با زاویه 180 درجه از هم دو طرفم باز ماند. صورتم را که آوردم بالا از پشت مژه های سنگین شده از برف، دیدمش. با قد بلند و موهای خرمایی رنگ و چشمهای عسلی از ماشین پیاده شد و آمد برای نجات من. با صدای ملکوتی پرسید «طوری تون که نشده؟» تمام اغواگری که یک دختر دبیرستانی می توانست داشته باشد را یکجا جمع کردم توی یک کلمه و گفتم «پام». همزمان دهانم را هم از برفی که تا توی حلقم رفته بود خالی کردم. وقتی کمکم کرد از جایم بلند شوم از یقه و آستین و تمام منافذ لباسم برف می ریخت بیرون. ولی من گرمم بود و با وجود پای راستم که از زانو کاملا برگشته بود نیشم تا بناگوش باز مانده بود. در راه بیمارستان بخاری ماشین را که روشن کرد من مثل یک آدم برفی آب می شدم و چکه می کردم کف ماشین. نگاه کردم به کاغذهای لوله شده ای که موقع سوار کردن من از روی صندلی جلو برداشته و پرت کرده بود عقب. نگاه فضولم را دید و با خنده گفت « آرشیتکت هستم» آن موقع من نمی دانستم آرشیتکت چه جور موجود یا جانوری است ولی از سکنات و وجنات اسمش معلوم بود هرچه هست چیز باکلاسی است. توی اورژانس بیمارستان وقتی چهار قلچماق سعی داشتند به زور روی تخت نگهم دارند تا زانوی دررفته پایم را سر جایش برگردانند و من عربده های بنفش و ماوراء بنفش می کشیدم، درست قبل از اینکه از حال بروم می دانستم که اتفاق مهمی در مسیر زندگیم افتاده است. روزی که روی گچ پام با خودنویس یادگاری مى نوشت،گفت عاشق نگاه فضولم شده. من هم فکر کردم حالا که این خصلت فضول بودن انقدر برایش جذابیت دارد باید برای تداوم عشقمان، فتیله اش را کمی تا قسمتی بالا بکشم و همین شد که رسیدم به اینکه آرشیتکت قد بلند و چشم عسلی قبلا تشکیل کانون گرم خانواده داده و بعد عاشق نگاه فضول آدم برفی پاشکسته شده! و من از روی برفها درست وسط «لاو استوری» یکی دیگه سقوط کرده بودم. و صد البته اونطور که می گفت هم این خصیصه فضولی برایش جذاب نبود و حتی وقتی زنش ازش مى پرسیده «کجا بودی تا حالا؟» جواب میداده «مگه تو فضولی؟» فتیله فضولی چیزی نیست که وقتی بالایش کشیدی دیگر به این راحتی ها پایین بیاید ولی خانه نشینی من به خاطر برف و زانوی گچ گرفته ام، به دادش رسید و وقت کرد فلنگ را زودتر از اینکه فضولی های من کار دست کانون گرم خانواده اش بدهد، ببندد. اما تصویر کاغذهای لوله شده عقب ماشینش از ذهن من پاک نشد و من دو سال بعد دانشجوی معماری شدم.. ادامه دارد


دوشنبه ، ۲۳آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ابتکار]
[مشاهده در: www.ebtekarnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن