واضح آرشیو وب فارسی:ابتکار: *سعیده مختاری-داستان کوتاه کرگدن در سال 1954 توسط اوژن یونسکو نویسنده ی فرانسوی نگاشته شد. این اثر به سرعت با اقبال مواجه گشت و یونسکو در سال 1959 آن را به صورت نمایشنامه درآورد. یونسکو این داستان را با تاثیر گرفتن از سلطه ی حکومت نازی ها بر اروپا طی سال های جنگ جهانی دوم و رواج فاشیسم در فرانسه نوشته است. فاشیست ها بین سال های 1920 تا 1940 رشد کردند و قدرت برتر اروپا شناخته شدند اما با وجود حمایت های کشورهایی نظیر فرانسه و تلاش برای سازش با این دیکتاتوری در سال 1939 و شروع جنگ جهانی دوم، ناچار سر تعظیم فرود آورده و تسلیم آلمان ها شدند. این داستان را می توان اثری ضد فاشیستی خواند. داستان کرگدن روایت یک تبدیل است، تبدیلی عظیم و غیر عادی. تبدیل شدن یک یک اعضای جامعه به یک حیوان بزرگ یعنی کرگدن. کرگدن، داستانی نمادمحور است و چشم گیرترین نماد آن همین حیوان است. در ابتدای داستان کرگدنی بزرگ به سرعت از کنار راوی می گذرد و پیاده رو را به هم می ریزد. در خلال دیالوگ های رد و بدل شده میان راوی و دوستش ژان، بی خیالی و لودگی را در شخصیت راوی می بینیم. کسی که بیشتر وقتش را به می گساری می پردازد و وجود یک کرگدن در خیابان برایش موضوع جالب توجهی نیست. در طول داستان دیالوگ های میان مردم نشان از سردرگمی و بی هدف بودن آن ها دارد. مردمی که صرفاً موضوعی برای بحث پیدا کرده اند، هیچ کس اقدامی علیه کرگدن ها نمی کند و به جای آن، وقت خود را به کلنجار رفتن بر سر مسائل فرعی و بی مورد مثل یک شاخ یا دو شاخ بودن کرگدن ها می گذرانند؛ حتی مرد منطقی نیز با دیالوگ خود نشان می دهد فقط سعی در سفسطه کردن دارد، سطحی فکر می کند و به اصطلاح چیزی در چنته ندارد. مردم شاهد تغییری سریع، عظیم و وحشتناک هستند. این افراد اگرچه در ابتدا تبدیل شدن به کرگدن را دور از ذهن و دهشتناک می دیدند اما به تدریج برتری آن ها را بر خود می پذیرند و آن را اقرار می کنند، پس تبدیل می شوند. هرکسی به زعم خود این تغییر را می پذیرد، برای مثال ژان معتقد است: «انسانیت قدیمی شده است!»، بوتار می گوید: «باید هم رنگ جماعت شد.» دیزی اعتقاد دارد که: «عشق یک چیز مرضی است... و با این نیروی فوق العاده که از این موجودات برمی خیزد قابل قیاس نیست.» به نظر می رسد رگه هایی از آنارشیسم را می توان در داستان مشاهده کرد. آنارشیسم برخواسته از تفکرات نازیسم. اعتقاد به برتری نسل و اصالت که در داستان با کرگدن دو شاخ و یک شاخ (دوشاخ اصیل آفریقایی و یک شاخ کرگدن های هندی) نشان داده شده است و حتی جالب تر از آن جدال شخصیت ها بر سر آن که کدام یک اصیل است؟ تک شاخ یا دو شاخ! و می بینیم که مرد منطقی در نهایت به کرگدنی یک شاخ (غیر اصیل) تبدیل می شود. از نظر ساختار داستان بسیار خوب پرداخت شده است. استفاده از عناصر داستانی در جای خود داستان را خیلی هماهنگ و منسجم به پایان می رساند. همینطور استفاده از دیالوگ های قوی قابل توجه است. راوی اول شخص که از ابتدای داستان شخصیت خود را از سایرین تمییز می دهد نشان می دهد هنوز به عشق ایمان دارد، هنوز انسان است و دلش نمی خواهد با جماعت هم رنگ شود. او که عشق تندنویس اداره، دیزی را در سر دارد از او تقاضا می کند که با یکدیگر نسل بشر را نجات دهند اما دیزی نیز به قدرت کرگدن ها ایمان آورده است و خود را در برابر نیروی آن ها ضعیف می بیند پس او نیز به کرگدن ها می پیوندد. در داستان همه ی شخصیت ها تا پایان تغییر می کنند اما بزرگ ترین تغییر در شخصیت خود راوی روی می دهد. در ابتدا مردی است می گسار، سپس انسانی معتقد به قانون و ارزش های والای انسانی و در انتهای داستان تلاش بیهوده ی او برای کرگدن شدن را می بینیم. تغییر موضع او را نسبت به کرگدن ها در طی ماجرا شاهدیم و در نهایت تبدیل شدن پوست زمخت کرگدن ها به پوستی سفت با رنگ یشمی فاخر، برهنگی شایسته و بی موی آن ها برای راوی و آرزوی داشتن آن.
دوشنبه ، ۲۳آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابتکار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]