تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس سنت نيكويى را بنا نهد، اجرى برابر اجر همه عمل‏كنندگان به آن عمل تا روز قي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815078032




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چالش های کیفیت و حقوق مصرف کنندگان


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سرآید ناخوانده «درس مقصود» در کارگاه هستی ۱ـ دکتر محمد حسین مبیّن، در سال ۱۳۰۶ ش در یکی از محله های قدیمی تبریز به نام چرنداب به دنیا آمد. طبق معمول زندگی روزمره و تکرار شونده مان، پس از اخذ دیپلم در علوم طبیعی از دبیرستان فردوسی (یکی از بهترین دبیرستان های آن روزگاران تبریز)، که در این مقطع اکثر ما به دنبال «کسب و کار» و «زندگی» می رویم اما محمد حسین مبیّن در سال ۱۳۲۸ ش. وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و در سال ۱۳۳۴ ش. دکترای پزشکی خود را دریافت کرد. با تمام کردن خدمت نظام وظیفه در سال ۱۳۳۷ ش. به استخدام وزارت بهداری آن روز (وزارت علوم و پزشکی امروز) درآمد. خدمات پزشکی خود را با بیماریابی جذام در آذربایجان شرقی و درمان آن آغاز کرد. در سال ۱۳۴۱ ش. با استفاده از بورس تحصیلی سازمان بهداشت جهانی برای طی دوره آموزشی علمی- عملی مبارزه با بیماری جذام و بیماری های پوستی، رهسپار کشورهای اسپانیا، پرتقال، نیجریه و مالی گردید، پس از اتمام این دوره آموزشی- علمی- عملی یکساله بلافاصله به ایران برگشت و به عنوان رئیس مرکز آسایشگاه بابا باغی به خدمت مشغول شد. در سال ۱۳۴۸ ش. با ادغام سازمان بهداری و دانشگاه تبریز، ضمن خدمات عاشقانه و خالصانه به جذامیان کشور، که در این سال های اخیر این دو خصلت شاخص انسانی چه کم رنگ شده است، با اغتنام فرصت به اخذ تخصص در رشته بیماری های پوستی و آمیزشی از دانشگاه تبریز موفق گردید، سپس در بخش پوست دانشکده پزشکی بیمارستان بابک به عنوان عضو هیئت علمی به خدمات درمانی- پزشکی- آموزشی ادامه داد. در سال ۱۳۵۵ ش. به عضویت هیئت تحریریه مجله پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز انتخاب، و ضمن نشر این مجله پزشکی ارزنده مقالاتی را نیز در این مجله در مورد بیماری های پوستی نوشت. دکتر مبیّن در سال ۱۳۶۷ ش. بازنشسته گردید، با این همه تا آخر عمر خدمات انسان دوستانه خود را به عنوان رئیس سابق مرکز بررسی و تحقیق بیماری های پوستی آذربایجان شرقی و آسایشگاه و بیمارستان جذامیان بابا باغی تبریز کماکان ادامه داد. بیمارستان جذامی بابا باغی در سایه تلاش و عشق و کار و کار و کار دکتر مبیّن و همکاران اش به پیشرفت های قابل توجهی در بُعد کمی و کیفی دست یافته و این مجموعه اکنون به مرکز فعال تحقیق و بررسی جذام و درمان و نگهداری جذامیان تبدیل شده است. در زمینه تعلیم و آموزش بیماری های پوستی به مرکز مجهز علمی و عملی تبدیل شده است، و دانشجویان پزشکی، پرستاری، کارشناسان و کاردانان علوم آزمایشگاهی و دانشجویان علوم انسانی و پیرا پزشکی از امکانات آموزشی این مرکز استفاده کرده و عده زیادی از دانشجویان پزشکی پایان نامه های علمی- تحصیلی خود را با راهنمایی و همکاری دکتر مبیّن تدوین و تهیه نموده اند. دکتر مبیّن می گوید: من در دوره دانشجویی در کلاس دکتر عبدالحمید گنجویان، دو بار برای بازدید از جذامیان به آسایشگاه بابا باغی رفتم و بعد از هر برگشت از آسایشگاه خیلی حسرت می خوردم که ای کاش می شد بیشتر و بیشتر به این بیماران جذامی رسیدگی کرد. کتابی در آن دوران از دکتر آلبرت شوایتزر به نام «در قلب اِفریقا» با ترجمه فارسی آن خواندم که این کتاب روایت تیم مداواگربه سرپرستی آلبرت شوایتزر در افریقا بود که عاشقانه و خالصانه به این بیماران افریقایی کمک می کردند. خواندن این کتاب تأثیر فراوانی روی تصمیم من داشت و تصمیم گرفتم بعد از اتمام تحصیلات پزشکی ام در خدمت بیماران جذامی ایران باشم. من موقع آمدن فروغ فرخزاد برای ساختن مستند «خانه سیاه است» به تبریز، دوره آموزشی علمی یکساله را در خارج می گذراندم. اما همسرم، خانم نشاط وثوقی در ساختن فیلم خانه سیاه است، با فروغ فرخزاد همکاری داشته است. فروغ فرخزاد هنرمندی متعهد بود که چه در شعر نو فارسی و چه در کارگردانی این فیلم مستند درخشان، انسان تاثیرگذاری بوده است، پخش این فیلم مستند و بحث درباره این فیلم مستند در ایران باعث شد مردم با این بیماری بیشتر آشنا شوند و آگاهی و دانایی شان بیشتر شود. وقتی به آسایشگاه بابا باغی آمدم، مشکلات خیلی زیاد بود، دیوارهای قطور دور و بر آن را برداشتم. بابا باغی جاده نداشت، رفت و آمد به آنجا آسان نبود، جاده ای ساخته شد، اوایل، آب آشامیدنی توسط تانکرها آورده می شد، بعد لوله کشی شد، تأسیسات و تجهیزات پزشکی فراهم شد، مدرسه ای ساخته شد و کلاً بابا باغی به مرکز اصلی درمان جذامیان و بیماری های پوستی در ایران تبدیل شد، و اکنون بیماران اندکی باقی مانده اند، بقیه درمان شده اند و به زندگی خود مشغول شده اند. معیار سازمان بهداشت جهانی این است که اگر تعداد بیماران کمتر از ده در ده هزارم باشد، این بیماری ریشه کن خواهد شد. امّا در اصل این بیماری هنوز به میزان کمی وجود دارد، ما زمانی می توانیم این بیماری را از لیست خارج کنیم که تعداد به صفر صفر برسد. به هر حال گروه های بیماری یابی- بیماریابی باید هنوز به فعالیت خود ادامه دهند. دکتر مبیّن علاوه بر خدمات شایان توجه و فراموش ناشدنی اش با مبارزه با بیماری جذام و بیماری های پوستی، علاقه خاصی نیز به شعر و ادبیات ایران و آذربایجان داشت. در این عرصه نیز آثاری را به ترکی و فارسی به سهم خود آفریده است. در شعر، «شمشک» تخلص می کرد. علاقه و عشق بی پایان به کودکان، به هستی، جهان و انسان داشت، همین نیز سبب گردید همراه اشعار اجتماعی سه مجموعه شعر نیز برای کودکان که چاپ شده اند، به ارمغان مان بیاورد: ۱-آچیل چتریم آچیل (۱-اوشاقلار ادبیاتی) ۲-گل بهاریم گل (۲-اوشاقلار ادبیاتی) ۳-قوش یوواسی (۳-اوشاقلار ادبیاتی) او تا پایان عمر با عشق و عاشقانه و خالصانه، در خدمت انسان بود، وظیفه دشوار انسان بودن و انسانی زیستن را چه خوب در خود نهادینه کرده بود و با افق های باز نسبت داشت. دکتر مبیّن، امیر کبیر و دکتر مصدق را به عنوان الگو و نمونه در خدمت به وطن و مردم میهن اش هماره و همواره در نظر داشت. در حقیقت مرگ پایان پایانها نیست، برای چنین انسان های شایسته، والا و سزاواری. باری مرگ امکانی است که هر امکانی را نا تمام می گذارد. شمع وجودش تا توان داشت چراغ خانه را روشن می کرد که آیین چراغ خاموشی نیست. چنین خانه روشنی در شش ام مهرماه ۱۳۹۴، به خانه روشنان پیوست. ۲ـ بیمارستان بابا باغی در سال ۱۳۱۲ ش. با کوچاندن قریب هفتاد و شش جذامی مرد و زن از آرپادره سی اهر به قریه بابا باغی تشکیل گردید، و به تدریج بیماران جذامی از شهرها و استان های مختلف ایران به این مرکز روی آورده، به تدریج مداوا شده و پناهگاهی یافته اند. در قباله رسمی موجود، هفتاد و پنج هکتار زمین تپه و ماهور بابا باغی به مبلغ شش صد تومان آن زمان (۱۳۱۲ش) توسط شهرداری تبریز خریداری و جهت اسکان بیماران جذامی اختصاص یافته است. ۳ـ آلبرت شوایتزر ۱۹۶۵-۱۸۷۵م: پزشک، فیلسوف، موسیقی دان، وی بعد از اتمام تحصیلات پزشکی، به افریقا رفت، و در کشور گابون در سال۱۹۱۳ بیمارستانی را دایر کرد. او بیشتر عمراش را در افریقا گذراند، و در این مدت تمامی تلاش اش را صرف فعالیت های پزشکی، ساخت بیمارستان ها، ایجاد تسهیلات پزشکی برای مداوای بیماری های منطقه افریقا کرد. در سال ۱۹۵۲ میلادی جایزه صلح نوبل را به خاطر یک عمر مبارزه با بیماری، فقر، جهل و جنگ دریافت کرد. ۴ـ فروغ فرخزاد، ۱۳۴۵- ۱۳۱۳ش: شاعر ایرانی، فروغ که در شعر معاصر فارسی مقامی خاص دارد، او برای نخستین بار به صراحت و با بیان شاعرانه، احساس زن ایرانی را در شعر خویش بازگو کرد. مجموعه های تولدی دیگر، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد از آثار شاخص اوست. در سال۱۳۴۱ش. او فیلم خانه سیاه است، را که درباره بیماری جذام و زندگی جذامیان در آسایشگاه بابا باغی می باشد، ساخت و کارگردانی کرد. این فیلم به سفارش جمعیت کمک به جذامیان در پاییز سال ۱۳۴۱ در سازمان فیلم گلستان ساخته شد. - این فیلم نگاهی شاعرانه است به زندگی جذامیان ساکن در جذام خانه ی «بابا باغی» تبریز، گفتار آغاز فیلم چنین است: به یاد آر که زندگی من باد است، و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید، چشم کسی که مرا می بیند دیگر به من نخواهد نگریست، و چشمان ات برای من نگاه خواهد کرد و من نخواهم بود… فروغ فرخزاد در مورد خانه سیاه است می گوید: فکر اصلی فیلم هم همین است. زندگی جذامی ها می تواند نمونه ای باشد از زندگی عمومی مان، نمونه ای باشد از یک آدم معمولی؛ از یک رهگذر که راه می رود، رنج می کشد و ما دردهایش را نمی بینیم و نمی دانیم، می دانید که اول فیلم را با یک زن و یک آینه که در آن می نگرد شروع کرده ام؛ این زن مظهر آدمی است که زندگی خویش را توی آینه نگاه می کند، توی هر آینه ای… من پشیمان نیستم، قلب من گویی در آن سوی زمان جاری ست، زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد، و گل قاصد که بر دریاچه های باد می راند، او مرا تکرار خواهد کرد. ۵ - سخن آخر، یادی است از صمد بهرنگی، قصه نویس کودکان، زبان پژوه، سفرنامه نویس دهات آذربایجان، مقاله نویس چرب دست و استاد کار در آسیب شناخت آموزش و پرورش، جامعه، دیوان سالاری معیوب، و شناخت بهتر هستی، انسان و جهان آن دوران و روزگاران. صمد بهرنگی به زلالی آبی بود که از کهریز (کاریز- قنات) میهن خورد و هنوز هم خرخاکی ها از «وجودیت» او هراسانند. او در عمری کوتاه، چندان ژرف و عمیق زیسته و نوشته است که خود خانه روشنایی محسوب می شود…. او نیز در دی ماه سال ۱۳۴۳ با چند روز زیستن شبانه روزی درآسایشگاه و بیمارستان بابا باغی، در روزنامه کیهان، ۱۰ شماره درباره جذامیان و زندگی جذامیان و بابا باغی نوشت، او نه تنها دوست بچه های جهان، که صدای بی صدایان دنیا بود از دوزخیان روی زمین نیز نوشت که باید صدای اینان را شنید، و به یاری شان شتافت. حسن بهتاش


یکشنبه ، ۱۵آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن