واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: اندیمشک جوان : تقریبا پنجاه سالی می شود که خیاط این محله است. جوانی که با سرمایه اندک و فقط با اتکا به هنر خود راهی پایتخت می شود و در مدت کوتاهی به چنان شهرتی می رسد که دولتمردان مشتری های او کت وشلوارهای او می شوند. «محمود بصیرتی» خیاط کهنه کاری است که دیپلم هنرش را از فرانسه گرفته است […]اندیمشک جوان : تقریبا پنجاه سالی می شود که خیاط این محله است. جوانی که با سرمایه اندک و فقط با اتکا به هنر خود راهی پایتخت می شود و در مدت کوتاهی به چنان شهرتی می رسد که دولتمردان مشتری های او کت وشلوارهای او می شوند. «محمود بصیرتی» خیاط کهنه کاری است که دیپلم هنرش را از فرانسه گرفته است و آنقدر به تن سیاستمداران ایرانی کت وشلوار دوخته که حالا علاوه بر اهالی محل، مقامات دولتی هم او را می شناسند. تمام اعضای خانواده من خیاط بودند متولد سال ۱۳۲۳ در بروجرد است. در خانواده آقای بصیرتی همه خیاط هستند و او هم مثل بقیه اعضای خانواده وارد این حرفه می شود. «پدر و عمو و پسرخاله هایم همه خیاط بودند. و من هم از همان بچگی در کنار درس خواندن، خیاطی هم می کردم. البته این علاقه شخصی من بود و پدرم خیلی اجازه کار کردن نمی داد. الان من هم به فرزندانم اجازه وارد شدن به این کار را ندادم؛ اما من برخلاف پدرم در این کار موفق بودم. البته همسر من خودش خیاط است و تمام لباس هایش را خودش می دوزد.» خیاطی را از ۱۲سالگی و در کنار پسرخاله هایش آغاز می کند. کم کم که پیشرفت می کند، به هوای کار کردن راهی پایتخت می شود. اول از همه هم کارش را در خیابان لاله زار و پیش آقای «حق شناس» شروع می کند. چند سالی که می گذرد، تصمیم می گیرد مغازه خودش را باز کند. «موقعی که از شهرستان به تهران آمدم، هیچکس باور نمی کرد بتوانم در کارم موفق شدم و حتی شاید مسخره هم می کردند و فقط پدرم بود که از من حمایت می کرد.» از اولین روزهای کار در خیابان بهار و اولین مشتری ها هم می گوید: «اولین مشتری من آقای بالازاده یکی از کارمندان شرکت سنگ مرمر بود. او از دوره ای که در لاله زار بودم، مرا می شناخت. او رفت و بعد با خودش همکارانش را آورد. هر کسی یک بار به مغازه من می آمد، دفعه بعد با خودش چند مشتری دیگر می آورد. » و همین مشتری ها بزرگترین وسیله تبلیغاتی او می شوند. از هویدا تا وزیر امور خارجه شهرت آقای خیاط خیلی زود می پیچد و به گوش مقامات دولتی هم می رسد. «قبل از من یک خیاطی دیگر بود که اصلا در ایران معروف بود. در مدت چهار سال من نصف مشتری های او را به اینجا کشاندم و خیاطی من آنقدر شلوغ شد که ساعت شش عصر من در مغازه را می بستم. برادر من این زمان یک صندلی می آورد و جلوی در می نشست. اگر کسی برای پرو می آمد، راه می داد و به کسی که دنبال سفارش لباس جدید بود، می گفت وقت نداریم. با این حال تا ساعت ده شب مشتری برای پرو لباس می آمد. کم کم اشخاص مشهور دولتی هم پایشان به اینجا باز شد. البته اکثرا حضوری به اینجا نمی آمدند و با ماشین مرا برای اندازه گیری ها و پرو می بردند.» هرچند که این روزها خیلی از چهره های سیاسی از وزیر و وکیل تا نماینده و حتی برخی روسای سابق جمهور مشتری آقای بصیرتی هستند ولی او ترجیح می دهد که نامی از مشتری های فعلی خود به زبان نیاورد تا حرف هایش حاشیه ساز نشود، اما ماجرای شروع خیاطی برای چهره های سیاسی را اینطور تعریف می کند: «محمود گلسرخی از اولین درباریونی بود که من برای او کت وشلوار دوختم. یک بار یک مهمانی بزرگ گرفت و مرا هم دعوت کرد. من اول قبول نمی کردم اما به زور مرا سوار ماشین کردند و بردند. در جمع گفت می خواهم لباس هایم را بپوشم. شما بگویید کدام بهتر است؟ اول لباسی که من برایش دوخته بودم را پوشید. بعد از آن لباس خیاطی ایتالیایی را هم پوشید. و گفت کدام بهتر است؟ همه گفتند لباس اولی بهتر است. بعد از این گفت پس چرا پولمان را به اجنبی بدهیم؟ از همان جا هویدا و دکتر اقبال و خیلی از سیاستمداران دیگر مشتری من شدند.» کت را باید به تن مشتری بدوزم از فرق کت وشلوارهای او با بقیه می پرسم که می گوید: «درست است که این نوع کت مال کشور ما نیست؛ اما هیچ جای دنیا سوزن کاری ایرانی را ندارد. الان خیلی از مشتری های من در کشورهای اروپایی و آمریکایی هستند. یعنی ایرانی هایی هستند که همیشه من کت و شلوارهایشان را می دوختم و حالا هم که خارج از کشور هستند، هنوز مشتری من باقی مانده اند.» با سری دوزی هم مخالف است و باید خودش کت را به قامت مشتری هایش بدوزد و تمام کت ها را تک می دوزد. «من اصلا سری دوزی را قبول ندارم و حتما باید خودم اندازه ها را بگیرم و برش بدهم. اصلا خیاطی آب دستی دارد. ده نفر خیاط هم کنار هم بنشینند، عین هم کار نمی کنند. خیاطی یک هنر است و هر چه بیشتر زحمت بکشی نتیجه آن هم بهتر می شود و از نظر من این سری دوزی ها بزن دررو است!» حتما خودش باید اندازه ها را بگیرد و اندازه گیری هیچکس را قبول ندارد. نظر مشتری ها برایش مهم است؛ اما به آن ها در انتخاب مدل و رنگ مناسب کمک زیادی می کند. «در ۹۰درصد مواقع اول خودم به مشتری ها مشاوره می دهم. دوست داشت قبول کند. البته اجباری نیست. مثلا اگر چاق باشد، به او رنگ روشن نمی دهم؛ چون او را چاق تر نشان می دهد. برای قد کوتاه راه راه پیشنهاد می دهم. اگر جوان باشد، رنگ ها و مدل های به روز به او می دهیم.» به اینجا که می رسد، از او سوال می کنم جوان ها هم از کارهای شما استقبال می کنند که می گوید: «اصلا نصف کارهای من کت و شلوار دامادی است! » کت و شلوار تمام فامیل را من می دوزم آقای بصیرتی دو پسر و یک دختر دارد و لباس دامادی هر دو پسر را خودش دوخته است. «من نه تنها برای پسرهایم که کل فامیل و اقوام هم برای دوختن کت پیش من می آیند. من برای کسانی لباس دامادی دوختم که الان برای پسرهایشان کت وشلوار دامادی می دوزم.» در آخر هم گلایه ای می کند از وضعیت این روزهای لباس کشور: «مدل شلوارها و لباس های توی بازار اصلا خوب نیستند. مدل هایی که اگر قبلا ما می پوشیدیم، مایه آبروریزی خانواده ها بودیم. علاوه بر این خیلی از این لباس ها اصلا استاندارد نیستند و مثلا فاق مناسبی ندارند و به بدن ضرر می رساند.» از فرانسه به من گفتند بیا؛ نرفتم! با تمام اقبالی که به خیاطی بصیرتی می شود، با فراز و نشیب های زیادی هم روبه رو بوده است: «بعد از انقلاب در دوره ای خیاطی من آتش گرفت و همه چیز سوخت. نمی دانم خبر چگونه درز کرده بود که از فرانسه با من تماس گرفتند و گفتند بلند شو بیا اینجا به تو هم جواز کار کردن می دهیم هم درآمد خیلی خوب. اما من قبول نکردم چون واقعا ایران را دوست دارم و دلم نمی خواهد کشورم را ترک کنم. حتی وقتی از محله ای به محله دیگر می رویم مدام ناراحت و دلتنگ می شوم چه برسد به اینکه بخواهم کلا کشور را ترک کنم.» از مردم عامی و مقامات به یک اندازه اجرت می گیرد و با اینکه از نظر مالی برای او این مشتری ها فرقی ندارند؛ اما در جاهایی هم این مشتری ها به کمک او آمده اند. «در تمام ایران خیلی ها مرا می شناسند. یک بار نزدیک عید بود و من و همسرم به به مشهد رفته بودیم. چون وقت من در ایام خیلی کم است، باید خیلی سریع می رفتم و برمی گشتم. موقع برگشت پرواز ما کنسل شد. من هم به خیلی ها قول داده بودم که کار آن هارا تا عید تمام کنم. مجبور بودم با قطار برگردیم. همسرم به من می گفت بلیت قطار به این راحتی ها پیدا نمی شود. من رفتم راه آهن و پرسیدم رئیس راه آهن اینجا کیه؟وقتی اسم رئیس راه آهن را گفتند؛ متوجه شدم یکی از مشتری های خودم است. منم هم گفتم لطفا بگویید بصیرتی آمده است. رئیس هم با وجود اینکه جلسه داشت از من استقبال کرد و همان جا بلیت قطار فرداصبح را به من داد. حتی پول آن را هم حساب نکرد.» منبع: مهر
سه شنبه ، ۱۰آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]