تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803295715




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شکل‌گیری عرفانِ ستیز از آیت‌الله بافقی تا امام خمینی (ره)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
شکل‌گیری عرفانِ ستیز از آیت‌الله بافقی تا امام خمینی (ره)
امام در این نطق تاریخی علیه کاپیتولاسیون فریاد برآورد: «آن آقایانی که می‌گویند باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا همه خفه شویم... ما را بفروشند و ما خفه شویم؟ قرآن ما را بفروشند و ما خفه شویم؟ والله، گنهکار است کسی که داد نزند!

خبرگزاری فارس: شکل‌گیری عرفانِ ستیز از آیت‌الله بافقی تا امام خمینی (ره)



رخدادهای تاریخ مشروطیت، موجب به حاشیه راندن روحانیت و حاکمیت منورالفکرهایی شد که شالوده حکومت دیکتاتوری رضاخان را پیریزی کردند، و باعث شدند نه تنها ضربه ای به باورها و سنتهای ملی و بومی ایران زمین وارد آید، بلکه استقلال نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این سرزمین کهن نیز خدشه‌دار گردد. در متن قرار گرفتنِ منورالفکرهای وابسته به سفارت انگلیس1 و به حاشیه رانده شدن روحانیت، پیامد دیگری نیز داشت و آن بروز نوعی سرخوردگی و نومیدی در بین دین‌مداران، بخصوص قشر روحانی و طلاب جوانی بود که با دنیایی از شور و عشق، منادی تفکر و اندیشه استادان بنام خود بودند؛ استادانی که هر یک استوانهای برای نهضت مشروطیت به شمار میرفت و مشروطیت به نام و فتوای آنان نضج گرفته و به پیروزی رسیده بود. روحانیت، به ویژه طلاب جوانی که در مقطع زمانی خاص تمام توجه خود را به مسائل سیاسی جامعه ایران معطوف ساخته و سیر مطالعاتی و فعالیتهای تبلیغاتی خویش را در مسیر استبدادزدایی و مشروطه‌خواهی جهت داده بودند، اینک با «سرکهای رو به رو شده بودند که به شراب تبدیل گشته بود،» انگشت اتهام مردم از یک سو و تحقیر و تخریب علما در حوزه‌های علمیه از سوی دیگر ـ که توسط عوامل نفوذی سفارت انگلیس سازماندهی می‌شد ـ روح انزواطلبی و گریز از جامعه را در نهاد آنان تقویت میکرد و بازار رویکرد به دروس عرفانی را در حوزه‌های علمیه، بخصوص نجف، گرمتر می‌ساخت. چنین رویکردی بر تعداد شیفتگان عرفان و محافل عرفا افزود و به موازات همان رویکرد، درسهای علمایی که در مشروطیت، نقش محوری ایفا کرده بودند، به رکود انجامید. حوادث جامعه تأثیری در مشی سیر و سلوک عرفانی «بافقی» ننهاده بود و به موازات حرکت عرفانی خود در درس دو استاد بزرگ خویش، آخوند خراسانی و سیّد کاظم یزدی شرکت می‌جست. رویکرد طلاب و روحانیون به محفل عارف بزرگ سیّداحمد کربلایی در او بی‌تأثیر نبود و همین امر موجب شد تا وی نیز به سوی درس این عارف نامی بشتابد.2 بافقی در کنار عارفان بنامی چون آیت‌الله سیّدعلی قاضی (استاد علامه طباطبایی) و... در سلسله عرفانی قرار گرفت که آموزه‌ها و تعالیم آن به شخصی به نام «جولا»ختم می‌شد؛ فردی که هیچ کس شناخت کاملی از شخصیت وی نداشت و نمیدانست که این فرد، تعالیم و آموزه‌های الهی و عرفانی را از چه کسی آموخته بود.3 جولا در برخوردی با آقا سیّدعلی شوشتری که بر مصدر قضا و مراجعات عامه قرار داشت، او را متنبه و پس از هدایت وی به سوی نجف، آموزه‌های عرفانی خود را به او منتقل کرد.4 به دنبال ایجاد این حلقه، سیّدعلی شوشتری نیز این آموزه‌ها را به شاگرد بزرگ شیخ مرتضی انصاری، یعنی آخوند ملا حسینقلی درجزینی همدانی و آخوند همدانی نیز همان آموزه‌ها را به سیّد احمد کربلایی به ودیعه سپرد.5 بافقی در کنار مردان الهی دیگری چون سیّدعلی قاضی، وامدار اندیشه‌های نابی از استاد خود سیّداحمد کربلایی شد که طریقه توجه به «نفس» از مختصات آن به شمار می‌رفت. بافقی که حرکت سیاسی را در یزد و علیه حاکم جور وقت آغاز کرده و سیاست با دیانت را در محضر عالمان بزرگی چون آخوند خراسانی و آیت‌الله یزدی آموخته بود، اینک در محضر عارف بزرگ سیداحمد کربلایی، زاویه‌ای در زندگی خود گشود که در حقیقت ادامه راه استادان گذشته، اما به صبغه عرفانی بود؛ حقیقتی که جدای از زندگی سیاسی و زیستن در عینیت جامعه نمی‌توانست تحلیل کند و آن عرفان درک و درد بود، نه عرفان بیدردی و بیرگی. بافقی چنین نگرشی را در آموزه‌های سیّداحمد کربلایی کشف کرده بود؛ نگرشی که سیّداحمد کربلایی آن را به صراحت در دستورالعملی به یکی از شاگردان خود ـ که درصدد بود بیرنج و محنت به الهام و اشراق نایل آید ـ متذکر گردیده بود: «...باری نوشته بودی در تضرع و ابتهال هم چیزی بنویس تا اینکه نوشتجات ناقص نماند، نمی‌دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه! ای کاش بر دل مبارکت زده می‌شد و نوشته می‌شد و الا بر کاغذ خیلی زده اند و نوشته اند! فدایت، این مساله و باقی مسائل راه آخرت، آموختنی نیست؛ بلکه نوشیدنی است. تضرع و ابتهال از درد و سوز دل بر میخیزد. درد پیدا کن، آن خود تضرع و ابتهال می‌آورد. آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست هرگز شنیده شده که زن بچه‌مرده را گریه تعلیم کنند؟ یا زن آبستن را زاییدن بیاموزند؟ بلی نائحهای (زن نوحه‌کننده) را که اجاره کنند یا بازی زاییدن بخواهند درآورند، محتاج به تعلیم و آموختن خواهد بود.»6 بافقی در سلسله عرفانی ـ که به جولا ختم می‌شود ـ بر رگه‌های درد و دغدغه این سلسله بیشتر توجه نمود و دریافت که نگاه این بزرگان به عرفان، تنها نگاه انزوا و عُزلت و چشم‌پوشی از ذخایر و زخارف دنیا نیست؛ بلکه رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی زمان را نیز تعقیب و به فراخور هر یک از خود موضع نشان می‌دهند. وی بر این باور بود که نباید جوّ حاکم بر زمان و بروز نومیدی پس از شکست روحانیت در مشروطیت، عرفانی را پی‌ریزی کند که خواسته این خداباوران نیز نبوده است؛ بافقی می‌دید که استادِ استادش، یعنی ملاحسینقلی همدانی نیز سکوت در مقابل تسلط بیگانگان و ترویج تفکر ابتذال و التقاط را برنمی‌تابد و خروش و خشم مقدس خویش را هم در دستورالعملهای اخلاقی به منصه ظهور می‌رساند. «...ای آقای من! این دنیا چگونه مردم را به خاک سیاه نشاند و قلوب ایشان را که برای محبت و معرفت خلق شده، طویله اسب و استر نموده، جوارحشان از قاذورات گندیده، و دلهایشان آنی خضوع و خشوع ندیده و ذرهای ذوق حلاوت طاعت را نچشیده، نه در نهادشان از توبه اثری و نه در اوهام تفکر نحس‌شان، از خداوند جل‌جلاله خبری! شب و روز به سیف و سنانِ لسان، عِرض و مال و عصمتِ مسلمانان را پاره پاره می‌کنند، قلوبشان خالی از ذکر و فکر و مملو از حیله و مکر است. دست عقل را بسته و دست هوا را گشاده، چه زخمها از آن دستها بر کبد دین و چه مصیبتها در شرع شریف بر پا شده، لباس خدایان را کنده و جامه فرنگیان را پوشیده، اطعمه و اشربه اسلام را بدل به زهر و زَقَوم نصارا و دهریان (ماده‌گریان) نموده‌اند. وظایف شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک (طی شده، پیموده شده) داشته‌اند. بازار کفر و شرک در بلادشان معمور و آباد و سوق (بازار) اسلام‌شان مخروب و بر باد. وافضحتاهُ (ای وای که چه زشت است!) عسکر کفر در بلاد وجود ما منصور و مسرور و لشکر اسلام مقتول و مأسورند (اسیر شده‌اند.) نه ما را در عاقبت کارمان فکرتی، و نه از سیاستهای الهیّه بر امم ماضیه (امتهای گذشته) رسیده عبرتی. قضیه هایله ابابیل را شوخی و قصه فرعون و قابیل را مزاح نپنداشته‌ایم و زمینی که قارون را با گنج بسیار فرو برده، با مای گچ و گچیها، موجود است. جان من! آن بادهایی که به آنها قوم هود را تأدیب نمود، حال هم آن قادر حلیم را مطیعند. اگر تو از اطاعت امر سلطان عظیم‌الشأن جرأت نموده سرپیچیده، خاک و آب، باد و کلوخ و سنگ، ذلیل و منقاد (مطیع و تسلیم) اویند. بلی، گول صبر و حلم او را خورده‌اند، از حکمرانی عظیم او غافل شده، لباس شرم و حیا را کنده، قدم جرأت را پیش گذاشته و در حضور عزّوجلّش، مرتکب معصیت می‌شوند. مگر نمی‌بینی چگونه حکم محکم او در سماوات و ارضین جاری است؟ مگر نخوانده‌ای که یوم نشور آسمان‌ها منشور می‌شود؟...»7 سلوک عرفانی که آیت‌الله بافقی از همان دوران جوانی آغاز کرده بود، با آنچه استادانش چون سیّد احمد کربلایی به شاگردان می‌آموختند، تفاوت چندانی نداشت؛ جز این که در سلوک معنوی و طی طریق برای رسیدن به کمال از استاد جهت می‌گرفت. ترک عادت و رسوم و تعارفات، عزم، رفق و مدارا، وفا، ثبات و دوام، مراقبه، محاسبه، مؤاخذه، مسارعت، ارادت، ادب نگه داشتن، نیت، حکمت، جوع و کم‌خوری، خلوت، سَهَر، دوام طهارت، مبالغه در تضرع، احتراز از لذائذ، کتمان سِر شیخ و استاد، وِرد، نفی خواطر، ذکر و... مراحل و مراتبی هستند که هر سالک باید با رعایت آنها در مسیر سلوک معنوی طی طریق کند. به جرأت می‌توان گفت بافقی گرچه در سلسله‌ای نورانی قرار داشت که به جولا ختم می‌شد و موظف به رعایت چنین سلوکی بود، اما با پیدا کردن زوایایی در حمایت بزرگانی چون احمد کربلایی و ملاحسینقلی همدانی، انشعابی را به وجود آورد که میتوان آن را آغاز پیریزی «عرفانِ ستیز» در مقابل «عرفانِ گریز» نامید؛ عرفانی که «خلوت» او «عینیت جامعه» و «صَمت»(خاموشی) او «امر به معروف و نهی از منکر» جامعه بود؛ عرفانی که سالک در میان جامعه با مردم و در کنار مردم طی طریق می کرد. از شاخصه‌های محوری این عرفان، عاشورامحوری و اقتدا به حسینبن علی(ع) و قیام علیه دین‌ستیزان زمان بود. آیت‌الله بافقی در راستای تهییج افکار عمومی بر ضد رضاخان از هر فرصتی استفاده می‌کرد. او نه تنها مردم و مریدان بلکه مراجع و بزرگان حوزه را نیز به قیام علیه رضاخان فرامی‌خواند و برپایی نهضت بر ضد رضاخان را تنها راه نجات سرزمین تشیع از چنگال چپاولگران و مروجان فساد و فحشا می‌دانست. رازی در آثارالحجه، به دعوت آیت‌الله بافقی از آیت‌الله حجت برای قیام اشاره می کند و می نویسد: «وقتی مرحوم حاج شیخ بافقی ـ رضوان‌الله علیه ـ که علاقه و ارادت تامی به ایشان داشت، خواست تحمیل رویه وظیفه خود را بنماید، با این که مثل ایشان و مرحوم آیت‌الله حائری و پس از ایشان مرحوم آیت‌الله حجت مثل حضرت موسی و حضرت خضر ـ علی نبیّنا و آله و علیهما السلام ـ بود و هر کدام وظیفه بخصوص داشتند گفت: چرا شما ساکت و صابر نشسته و قیام و نهضت نمیکنی؟ و با این بی‌دینان مبارزه نمی‌نمایی و هی فرمودند تا [اینکه] آخر گفتند: مگر شما فرزند امام حسین (ع) نیستید که قیام نمود و با دشمنان دین خدا جنگید؟! مرحوم آقای حجّت که تا حال تمام ساکت و صامت بود...، در این موقع یک جواب مختصر و مفید داد که مرحوم حاج شیخ را ساکت و قانع نمود؛ فرمود به طور تبسمانه و روی باز، خیر آقای حاج شیخ! من فرزند امام حسن مجتبی(ع) هستم که ده سال هر چه معاویه و اتباعش نمودند، صبر کرد و سخنی نگفت و حرکتی نکرد تا آن حد که در مقابل او به پدر عزیزش چون امیرمؤمنان (ع) بالای منبرها سب و ناسزا گفتند.»8 عرفانی که آیت‌الله بافقی آن را احیا کرد، دارای مؤلفه‌های خاصی بود. شاخصه‌های چنین عرفانی را باید در آیینه مشی مریدان معنوی و اخلاقی وی جویا شد؛ مریدانی چون: آیت‌الله بهاءالدینی، آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله‌العظمی امام خمینی. خودسازی و سیر و سلوک در عینیت جامعه در مقابل سیر و سلوک در انزوا و عزلت، از شاخصه‌های چنین عرفانی است که در مشرب و مشی آیت‌الله بهاءالدینی ـ که از تأثیرپذیران مکتب عرفانی آیت‌الله بافقی به شمار می‌رود ـ چنین خود را می‌نماید: «من نگفتم انسان موقعی که می‌خواهد خود را بسازد، از اجتماع فاصله بگیرد و انزوا اختیار کند. نه، در حال خودسازی هم انسان باید در اجتماع باشد. همانگونه که می‌گویید، انسان در اجتماع و مراوده با دیگران بهتر به ضعف‌های خود می‌رسد. آنچه من گفتم این است که تا قبل از خودسازی و فراغت از خود، ایام تبلیغش نرسیده، نباید پست قبول کند. طلبه باید در اجتماع باشد با امور اجتماعی سر و کار داشته باشد. اما دوران تبلیغ یا قبول مسؤولیتش زمانی است که برای این کار آمادگی کامل پیدا کند. اگر ما خود را بسازیم، تمام تعارضات و تزاحمات میان روحانیت از میان میرود؛ چرا که منشأ تمام اینها شرک به خداوند متعال است. دستگاه خدا با این رقابتها نمی‌سازد. اگر شخص تسلیم خداوند متعال باشد و به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» ایمان داشته باشد، ممکن نیست شخص دیگری را تضعیف کند. مگر اینکه آن شخص نااهل باشد و این بخواهد به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر اقدام کند. پس مطلب اینگونه شد، دورانی که انسان در جامعه توجه به نواقص و معایب خود می‌کند، این دوران دوران تبلیغ نیست، بعد از فراغت از اینها ایام تبلیغ می‌رسد. انسان باید در هر حال اجتماعی باشد، منتهی دوران سازندگی و تبلیغاتی او دورانی است که خودش ساخته شده باشد و آزادی و استقلال از تشبّثات به نفوس، در احتیاجات شخصی، پیدا کرده باشد. این مرد خودساخته، «کالجبل الرّاسخ» می‌شود و دیگر توطئه‌های رنگارنگ و حوادث گوناگون اجتماعی در او اثر نمی کند.»9 از دیگر شاخصه‌های این عرفان، ستیز با ناهنجاری‌های اجتماعی و رفع موانع فرهنگ ناب اسلامی و دفاع از مظلومان در برابر طغیانگران تاریخ است. این شاخصه‌ها از آموزه‌هایی بود که مریدی همانند آیت‌الله طالقانی، از مراد خود آیت‌الله بافقی به ارث برده بود و سالها زندان و شکنجه و تبعید را برای اجرای سلوک عرفانی استادش به کار بست. اما شاخصه‌های چنین عرفانی را به صورت کامل میتوان در حرکت بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی(ره) مشاهده کرد که از یکسو وامدار تفکر و اندیشه‌های ناب عرفانی آیت‌الله شاه‌آبادی بود ـ که خود از عُرفای ستم‌ستیز عصر به شمار می‌رفت ـ و از سوی دیگر آیینه خروش مراد دیگرش آیت‌الله بافقی! امام خمینی(ره) نه‌تنها خود را تشنه دیدار و بهره بردن از مرادش می‌دید، بلکه شاگرانش را نیز به درس گرفتن از مکتب بافقی فرا می‌خواند و در ایامی که بافقی در شهر ری تبعید بود، آنان را به سفر به ری و بهره‌گیری از عرفان ناب او دعوت میکرد و در سر درسش این مطلب را بر زبان می‌آورد: «هر کس بخواهد در این عصر مؤمنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او و به دست وی ایمان میآورند، مسافرتی به شهر ری نموده، پس از زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) مجاهد بافقی را ببیند.»10 گاهی نیز شعر معروف را که برای همین موضوع سروده شده، می‌خواند: چه خوش بود که برآید به یک کرشمه، دو کار زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار امام خمینی(ره) در نگاه آیت‌الله بافقی همان مردی بود که تومار دیکتاتوری پهلوی را در هم می‌پیچید و به شب تاریک دین‌ستیزی پایان می‌داد. محمد رازی از شاگردان آیت‌الله بافقی در خصوص اذعان وی به این نکته می‌نویسد: «امام خمینی از مبرزترین دوستان مرحوم بافقی بودند که چه در حیات و دوران تبعید آن مرحوم و چه بعد از مرگ و شهادت او، وی را یاد و به روان پاک او درود می‌گفتند. مرحوم بافقی از دید ولایت و نور ایمان راسخ خود، در سیما و چهره نورانی امام خمینی میخواند که روزی رژیم کثیف طاغوتی محمدرضا پهلوی به دست او سقوط میکند. این موضوع را حدود چهل سال قبل به بعضی از خاندانش خبر داده بود.»11 هنگامی‌که آیت‌الله بافقی پس از تبعید در شهر ری به قم سفر کرده بود و همه علمای قم به عیادت و دیدار وی شتافتند، آیت‌الله بافقی در میان حضار به تنها کسی که نسبت به سکوت در خصوص تخریب بخشی از مسجد امام حسن عسکری(ع) اعتراض نمود، امام خمینی(ره) بود. آیت‌الله محمدصادق تهرانی می‌گوید: «هنگامی که رضاخان از ایران رفت، حاج شیخ محمدتقی به قم آمد. اوایل جنگ جهانی اوّل یا دوم بود. آن مرحوم وقتی به قم آمد، دید قسمتی از مسجد امام [حسن عسکری (ع)] را خراب کرده‌اند و جزو خیابان شده است، بسیار ناراحت شد. همه علمای قم از جمله امام خمینی(ره) به دیدنش رفته بودند. ایشان به امام گفته بود: «شما در قم بودید و گذاشتید مسجد امام را خراب کنند؟» امام فرموده بود: «التقیه دینی و دین آبایی.» با آنکه امام مرد مبارزه بود، شیخ محمدتقی به او اعتراض داشت که چرا در قم ساکت نشسته‌اید؟!»12 امام خمینی(ره)، در حقیقت ادامه دهنده حرکت بافقی، محور بالندگی مکتب عرفانِ ستیز و مروج آن در حوزه‌های علمیه در مقابل عرفانِ گریز بود. در اندیشه امام، پایان دوران سکوت و سکون فرا رسیده بود و عصر عرفان حضوری و حماسه در حوزه‌های علمیه آغاز گشته بود؛ فریاد امام در فیضیه مبنی بر اینکه «دیگر آن روزها گذشته است» در واکنش به اعتراض آیت‌الله حائری به میرزا خلیل کمرهای را میتوان نقطه آغازین حرکت نوینی به شمار آورد که به شکل‌گیری نهضت روحانیت انجامید. میرزا خلیل کمرهای در خاطرات خود می‌گوید: «یک روز استاندار قم از صحن بزرگ به صحن کوچک آمده بود تا به حرم برود. من هم با آقا میرزا عبدالله اشراقی و چند نفر دیگر در مقبره محمدشاه نشسته بودیم و مباحثه می‌کردیم. او چنین تصور کرده بود که ما عمداً بی‌احترامی کرده‌ایم و در مقابل او بلند نشده‌ایم، در صورتی که فاصله‌اش با ما بیشتر از صد قدم بود ما هم متوجه او نشدیم. خلاصه [استاندار، قاصدی را] به منزل حاج شیخ فرستاد و حاج میرزامهدی را خواست. حاج میرزا مهدی هم مثل عقل حاج شیخ بود، مثل وزیر حاج شیخ بود. فرماندار در آنجا گفت: «آقایان به من بیاحترامی کرده‌اند.» من (میرزا خلیل) گفتم: اگر بی‌احترامی هم بوده، همه کرده بودند، تنها من نبودم. اما نمی‌دانم چه طور شد که استاندار از میان آنها فقط مرا نشان داد. میرزا مهدی هم به سراغ من فرستاد که: «به منزل حاج شیخ تشریف بیاورید» من هم رفتم. در آنجا مرحوم حاج شیخ به من گفت: «خواهش میکنم شما هم مثل حاج شیخ محمدتقی کاری نکنید که حوزه به هم بخورد!» گفتم: «والله من کاری نکرده‌ام» گفت: «چرا؛ استاندار عبور می‌کرده و شما جلویش پا نشدید» گفتم: «مگر بناست استاندار که از آن طرف می‌رود، ما جلویش بلند شویم؟ این چه جور احترامی است؟!» حاج شیخ گفت: «مختصر اینکه مثل حاج شیخ محمدتقی رفتار نکنید.» من هم بلند شدم و با تعرض بیرون آمدم. درس داشتیم. من بودم و آقای خمینی(ره) و آقای مجتهدی. قضایا را برای آنها گفتم. آقای خمینی هم پا شد و آمد لب پشت بام مدرسه فیضیه و داد و فریاد کرد که: «دیگر آن روزها گذشت. این توقعات بیجا دیگر چیست؟!» و تقریباً اعتراضش به حاج شیخ هم بود. آقای خمینی(ره) از همان اول جرأت داشت، خیلی هم جرأت داشت. خلاصه به عنوان اعتراض به طرف خراسان حرکت کردم...»13 امام خمینی همواره به خاطر حفظ حرمت بزرگان حوزه، اعتراض به سکون در حوزه‌ها را تنها در محافل درس حوزه ابراز می‌داشت. حتی پس از رحلت حاج شیخ مؤسس حوزه و مرجعیتِ مراجع ثلاث (حجت، صدر، خوانساری) همین سیره را ادامه دادند، امام خمینی(ره) پس از ورود آیت‌الله العظمی بروجردی به خاطر حفظ وحدت و حرمت این مرد بزرگ، علناً هیچ اظهارنظر سیاسی نکردند، امام خمینی(ره) با تأیید مشی این بزرگان در عرصه سیاست و اجتماع در آن مقاطع، همواره نبض عرفانِ ستیز را زنده نگه داشتند اما پس از رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی و ورود روحانیت به عرصهای جدید ضمن اینکه به هیچکس اجازه ندادند که بزرگان حوزه توهین و یا تضعیف شوند شجاعانه به میدان آمدند و مواضع صریح و شفاف خود را بیان کردند امام خمینی(ره) در تاریخ1343/8/4 در موضعگیری علیه طرح اسارتبار کاپیتولاسیون، عرفانِ گریز را آشکار و در حضور عامه مردم به باد انتقاد گرفت و خواستار پیوستن عالمان شیعه به صف ستیز با استکبار و عمّال آنان شد. امام در این نطق تاریخی فریاد برآورد: «آن آقایانی که می‌گویند باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا همه خفه شویم... ما را بفروشند و ما خفه شویم؟ قرآن ما را بفروشند و ما خفه شویم؟ والله، گنهکار است کسی که داد نزند! والله، مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند! (گریه شدید حضار...) ای سران اسلام! به داد اسلام برسید... ای علمای قم! به داد اسلام برسید...، رفت اسلام (گریه شدید حاضران در مجلس) ای ملل اسلام! ای سران ملل اسلام! ای رؤسای جمهور ملل اسلامی! ای سلاطین ملل اسلامی! ای شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسید، ما زیر چکمه آمریکا برویم چون ملت ضعیفی هستیم؟! چون دلار نداریم؟! آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیث‌هاست، با آمریکاست.» 14 پی‌نوشت‌ها: 1. برخی معتقدند در دوران قاجار برخی از مناطق ایران تحت سلطه بیگانگان قرار گرفت. اما با آمدن رضاخان تمام ایران به نام ایرانیت در سیطره بیگانه قرار گرفت. 2. مجاهد شهید، ص 57. 3. رساله لبالبالب، ص 149. 4. همان، ص 146و147. 5. همان، ص 148. 6. تذکره المتقین، ص 186. 7. همان، ص 198و199. 8. آثارالحجه، ص 112. 9. مجله حوزه، ش 16، ص 34و35. 10. قیام گوهرشاد، ص 30. 11. مجاهد شهید، ص 12. 12. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص 48. 13. همان، ص 45و46. 14. صحیفه نور، ج 1، ص 105. حسن ابراهیم‌زاده. فصلنامه فرهنگ پویا 27-26. انتهای متن/



94/09/02 - 02:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن