تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):گريه مؤمن از (درون) دل اوست و گريه منافق از (ظاهر و) سرش.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826590421




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مستندنگاري(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 مستندنگاري(2)
مستندنگاري(2)     موزه اي طبيعي در فرمت سه بعدي   غار روياهاي فراموش شده   نويسنده: اريک کوهن در سال هاي اخير، مشاهدات رندانه ورنر هرتزوگ در باب راه و رسم جهان هستي در مستندهاي شگرفي چون مرد گريزلي و برخوردهايي در پايان جهان جداي از جايگاه ثابتش در تاريخ سينماي آلمان، جنبه آييني يافته و طرفداراني پرشور به دست آورده است. ويديوهاي بسياري به ويروس تقليد از لهجه متمايز باواريايي فيلم ساز که داستان هاي کلاسيک کودکان از والدو کجاست؟ گرفته تا جورج کنجکاو را مي خواند، مبتلايند. واقعيت اين است که هرتزوگ مي تواند کتابچه راهنماي تلفن را به چيزي جالب مبدل کند، اما معمولاً هدفي بس مهم تر را دنبال مي کند. تازه ترين فيلم غيرداستاني او، غار روياهاي فراموش شده، دوباره بر اين مهم صحه مي گذارد: اين فيلم اثر برجسته و غيرمعمولي است که از اميال شخصي او فراتر مي رود و در عين حال براي درخشش اين اميال فضا ايجاد مي کند. غار روياهاي فراموش شده ما را به سفري جذاب و سه بعدي به درون جايگاه مقدس از نقاشي هاي غاري در جنوب فرانسه مي برد که تا به حال مستند نشده است. فيلم که به دليل تأملات غيرمعمولش در باب موضوع تکامل خلاقيت به گونه اي است که طرفداران هرتزوگ را به وجد مي آورد، بار فلسفي فراواني نيز با تکيه بر زيبايي و رازناکي ذاتي موضوع پيدا کرده است. هرتزوگ در حالي که مخاطبان را با روايت شاخص خود به شيوه صداي خارج از تصوير، هدايت مي کند، به درون «يکي از بزرگ ترين کشفيات تاريخ فرهنگ بشر» نقب مي زند؛ کنده کاري هايي بر ديوار غار 1300 فوتي شووه، که به جرئت مي توان گفت جايگاه قديمي ترين نقاشي هاي جهان است. غار که تحت تملک دولت فرانسه است و تاکنون تنها شمار اندکي از متخصصان از آن بازديد کرده اند، به اندازه تاريخ محتوياتش اسرارآميز باقي مانده است. هرتزوگ به طور طبيعي با شکوهي حماسي معما را بزرگ جلوه مي دهد، گاه بيش از حد به آن ابعاد حماسي مي دهد، اما معمولاً به هدف مي زند. دوربين او در غار اوج مي گيرد و چشم انداز متروک را کاوش مي کند، به اين ترتيب کل مجموعه را با کرين شاتي (shot crane) شکوهمند (که به ويژه با فرمت D-3 مجذوب کننده شده است) به بيننده معرفي مي کند. هرتزوگ با آزاد کردن مشاهدات کيهاني در باب «هاويه زمان» و موارد مشابه، جسورانه با گروه کوچکش به درون تاريکي رسوخ مي کند و به دقت به نور افکندن بر آثار هنري 35 هزار ساله درون غار مي پردازد. فضاي عميقاً جادويي ديوارنگاره ها از کنده نگاري با زغال از حيوانات در حال حرکت (تقريباً شبيه گونه اي سينماي ابتدايي) تا تلاش هايي براي ثبت تصوير خود (گويي روح آدميت در درون آنان بيدار شده بوده) را در بر مي گيرد. با اين حال غار روياهاي فراموش شده، جداي از خصوصيات فردي هرتزوگ، در بر گيرنده تأملات متخصصان واقعي نيز هست. باستان شناسان بهره برداري خلاقانه نقاشان باستاني را از مختصات فضايي غار براي بازگو کردن داستان و خلق تصور حرکت، مورد تحليل و بررسي قرار مي دهند. شخيت هاي دخيل در کار مطالعه غار نسبت به ساکنان نامتعارف قطب جنوب در برخوردهايي در پايان جهان که در آن هرتزوگ به پژوهشگران به اندازه موضوع مورد پژوهش علاقه نشان مي داد، مورد موشکافي قرار نمي گيرند. با اين حال هرتزوگ غارشناسان را وادار مي کند فراتر از نتيجه گيري هاي آکادميک بروند و به تصوير بزرگ نگاه کنند؛ کاري که آنان با کمال ميل انجام مي دهند. يکي از آنان مي گويد: «من دانشمندم، اما انسان هم هستم.» هرتزوگ وقتي نقاشي ها را تا حدي که به او اجازه داده شده، به طور کامل کاوش کرد، به سراغ زواياي کمتر مهيج اطراف مي رود تا بلکه بتواند شيوه زندگي احتمالي ساکنان غار را نيز بررسي کند. اين بخش با کم رنگ کردن عامل حرمت و هيمنه، بخشي از جذابيت ذاتي فيلم را تنزل مي دهد. اما درست زماني که به نظر مي رسد هرتزوگ از موضوع بيش از حد فاصله گرفته است، با نشان دادن يکي از متخصصان که با فلوتي ابتدايي آهنگ Spangled Star Banner را مي نوازد، بازگشتي فوري انجام مي دهد. مطابق معمول، پيشرفت انسان تحت تأثير پردازش متعالي هرتزوگي قرار مي گيرد و مناظر و آگاهي مدرن و نخستين تشکيل يک کل واحد را مي دهند. هيچ چيز بهتر از الهام يک سر ديوانه وار نيست که در آن نيروگاهي هسته اي و کرو کوديل هايي که به واسطه راديو اکتيو بدون رنگدانه متولد شده اند نشان داده مي شود. به طور طعنه آميزي، چنين برمي آيد که جلوه هاي سه بعدي تنها جنبه فيلم است که در آن هرتزوگ خويشتنداري و امساک کرده است. با اين حال، با توجه به طبيعت بي سابقه بودن پروژه، تلاش هاي فيلم سازي هرتزوگ به شدت کنترل شده اند و بيش از کارهاي غيرداستاني اخيرش به قراردادهاي فرم نزديک اند. او در سراسر فيلم به هدف عملي نشان دادن هنر دورن غار پايبند است و فيلم را با تقديم آن به کاشفان غار به پايان مي برد. ظاهراً طرح هايي تهيه شده تا نسخه مشابه غار را براي بازديد عموم بسازند، اما هرتزوگ با نشان دادن اين موزه طبيعي پيش دستي کرده است. منبع: تورنتو ريويو گفت گو با ورنر هرتزوگ   مي خواهم زنبوري باشم که نيش مي زند،   مترجم: روبرت صافاريان يک روز از زندگي ورنر هرتزوگ هر جاي دنيا مي تواند بگذرد. در اين روز بخصوص او را در منطقه صعب العبوري در جنوب فرانسه پيدا مي کنيم. بالاي رودخانه اي خروشان شيب تندي را پيموده و حالا بالاي صخره اي عمودي ايستاده است. يک آن درنگ مي کند و با انگشت به زير پايش اشاره مي کند، جايي که 30 هزار سال پيش مردماني بدوي زندگي مي کردند. اين مردم حس نيرومندي از درام داشتند که امروز اين چشم انداز را به ما منتقل مي کند. حسي که براي همه بي واسطه و بديهي باقي مانده است. دور و بر پون دارک، پل طبيعي سنگي مهيبي روي رودخانه آردِش، اين مردمان در غارها روزگار مي گذراندند و تعدادي از اين غارها هنوز باقي مانده اند. غار شووِه يکي از اينهاست. مکاني باقي مانده از عصر سنگي که پشت صخره اي فرو افتاده پنهان مانده بود و در سال 1994 از نو کشف، اندازه گيري، عکس برداري و دوباره بسته شد. اکنون بيش از 10 دوربين و تعدادي حسگر صوتي هر حرکت و صدايي را در آن تحت نظر گرفته اند. دري به ضخامت نيم متر در ورودي غار، دنياي بيرون را از اين فضاي باستاني جدا مي کند. پشت در، راه باريکه اي سنگي از تونلي تنگ 10 متر پايين مي رود. مي توان تصور کرد در انتهاي اين راه دو ببر با دندان هاي تيز و معده هايي که ده ها هزار سال گرسنگي کشيده اند، در کمينت نشسته اند. نقاشي هاي ديواره هاي اين غار، قديمي ترين نقاشي هاي به ثبت رسيده تاريخ بشرند. گنجينه اي که قيمتي بر آن نمي تواند، نهاد. اما همه شگفتي اين غار به نقاشي هايش نيست. هرتزوگ مي گويد: در اينجا جاي پاي پسربچه هشت ساله اي پيدا شد و در کنارش رد پاي يک گرگ. انگار اين دو همراه و رفيق يکديگر بوده باشند. بعد از ساليان دراز انزوا از دنياي بيرون، محيط اين غار اکنون در برابر نفوذ خارجي از دي اکسيد کربن گرفته تا رطوبت هوا، به شدت آسيب پذير است. هر بار که آدميزادي پا به درون غار مي گذارد، بيم آن مي رود که آسيبي جبران ناپذير به نقاشي هاي آن وارد شود. با اين اوصاف، چرا وزارت فرهنگ فرانسه به يک آلماني تبار مقيم آمريکا اجازه داده است از يکي از گنجينه هاي نادر فرانسه و شايد هم جهان فيلم بگيرد. خب، شايد دليلش اين باشد که هيچ فيلم ساز ديگري داوطلب اين کار نبود. ورنر هرتزوگ فيلم ساز 68 ساله اي است که با تيپ ورزشکاري که هميشه روي خط باريک بين داستان و مستند راه پيموده است. هم در سينما و هم در زندگي واقعي. جدا کردن اين دو قلمرو از يکديگر گاهي به راستي دشوار است. وقتي کسي که اسب سواري بلد نيست در مکزيکو وارد يک نمايش کمنداندازي مي شود، کاري که هرتزوگ در 25 سالگي کرد، چه مي توان گفت؟ اين داستان است يا واقعيت؟ او وقت فيلم ساختن هميشه جان و شهرت خود را کف دستش گذاشته است، و اين مي تواند يکي از دلايلي باشد که مي گويند او با بازيگران و عوامل توليد فيلم هايش خشن برخورد مي کند. از فيتز کارالدو در آمازون تا کبرا ورده در غنا و جاهاي بي شمار ديگري ميان اين دو، لوکيشن فيلم هاي او همان اندازه دراماتيک بوده اند که خود فيلم هايش. از ميان بازيگران جواني که هرتزوگ بهترين بازي ها را از آنها گرفته، يکي کلاوس کينسکي ديوانه است و ديگر کلوديا کارديناله با زيبايي بي مثالش. غار روياهاي فراموش شده دهمين فيلم بلند هرتزوگ در 10 سال گذشته است. پنج فيلم از اين 10 فيلم مستند بوده اند. براي او که در 32 سال پيش از آن جمعاً 18 فيلم بلند و کوتاه داستاني و مستند ساخته بود، اين يک جور نوزايي و رکورد است، هرچند فيلم هاي او هميشه خواهان داشته اند. فيلم هاي قديمي ترش جاي خود را تثبيت کرده اند و فيلم هاي جديدش با ارتقاي فيلم غيرداستاني موقعيت او را مستحکم تر ساخته اند. هرتزوگ گفتار متن (نريشن) 10 تا از مستندهاي بلندش را خودش خوانده است. روشني و شفافيت واژگانش با آرامش يکنواخت و قضا قدري صدايش تضاد کامل دارند. حتي در فيلم بهترين دوست من درباره مناسبات کاري اش با کلاوس کينسکي، روي لعن و نفرين هاي خشمگين کينسکي، هرتزوگ درباره عشق برادارانه صحبت مي کند. هر چقدر هم صدايت را روي ورنر هرتزوگ بلند کني، او به نرمي با تو سخن خواهد گفت. *** اگر موافقي مصاحبه مان را با اين گزاره شروع کنيم: فيلم سينمايي داستان است، فيلم مستند حقيقت.   اين اصلاً شروع نيست، چون ما را به هيچ جا نمي رساند. فيلم سازان مستند هنوز بر اين باورند که تنها داده هاي واقعي مي توانند حقيقت را به تصوير بکشند. اين طور نيست. اگر اين طور بود، دفتر تلفن منهتن مهم ترين کتاب دنيا بود. چهار ميليون نام، همه درست، همه قابل اعتماد. با اين همه اين کتاب حقيقت را بيان نمي کند، روشنگر نيست. ما از اين کتاب نمي فهميم اسميت هايي که نامشان 35 صفحه از کتاب را پر کرده است کي هستند؟ شب ها خواب مي بينند، بالش هايشان از اشک هايشان خيس مي شود، چطور زندگي مي کنند، چطور فکر مي کنند؟ درباره هيچ يک از اينها از اين کتاب چيزي نمي فهميم. گمانم بايد در اين نوع نگاه که گويي داده هاي واقعي محتواي همه چيز هستند، تجديد نظر کنيم. در مستندسازي نظاره گر خاموش را مگس روي ديوار مي نامند. مي توانيم بگوييم شما يکي از مستندسازاني هستيد که مي خواهيد مگس توي سوپ باشند، چون با موضوع درگير مي شوند؟   من هميشه بر اين باور بوده ام که بايد دخالت کنيم، خلق کنيم؛ بالاخره ما کارگردانيم. در کنفرانسي در آمستردام که 500 کارگردان در آن شرکت داشتند، اين موضوع چنان لوث شده بود که اعصابم داغون شد. ميکروفون را گرفتم و گفتم: کودن ها! ما نبايد مگس روي ديوار باشيم، من مي خواهم زنبور سرخي باشم که نيش مي زند! همهمه شد و من دوباره ميکروفون را گرفتم؛ سال نو مبارک، جماعت شکست خورده. چيز بيشتري براي گفتن نبود. اما امروز، با پيدايش رئاليتي تي وي، واقعيت مجازي و فوتوشاپ، شاهد تغييرات جدي در مناسباتمان با واقعيت هستيم. همه چيز را مي توان به طور مصنوعي درست کرد و در نتيجه بايد واقعيت را دوباره دريافت، تعريف کرد و فهميد. اين يکي از وظايف ما فيلم سازان است. وقتي فيلمي مي سازيم درباره يک کار هنري 30 هزار ساله پيش، چطور مي توانيم واقعيت را به چنگ بياوريم؟ آيا بايد به نوعي نگرش عرفاني روي بياوريم تا بتوانيم به اين واقعيت روي ديوار زندگي ببخشيم؟   من کوچک ترين علاقه اي به عرفان ندارم. عرفان براي يک چنين موضوعي مهلک خواهد بود. عرفان يک فلسفه کاذب است. حتي کلمه فلسفه را هم نبايد برايش به کار ببريم، اين اندازه وحشتناک است: ديوانگان عصر نو، شيداهايي که دوست دارند به اين غار دست پيدا کنند و بعد درباره يک جور عرفان پالئوليتيک داستان ببافند. من دنبال اين چيزها نيستم. چرا فيلم را سه بعدي فيلم برداري مي کني؟   داخل غار حقيقتاً شگفت انگيز است. به خاطر همه سوراخ سمبه هايي که در آنها نقاشي کرده اند. انگار يکهو اسبي پيش مي آيد، بعد گاوميش کوهان دار نيرومندي جلويت سبز مي شود. استالاگتيت ها و استالاگميت ها همه جا آويخته اند و استخوان ها و جمجمه هاي خرس ها بر زمين ريخته است. با فيلم برداري سه بعدي همه اينها فوق العاده در مي آيد. ديگر هرگز اين محل را اين طوري نخواهيد ديد. از نقاشي هاي توي غار کدام يک را بيشتر دوست داري؟   مشهورترين اين نقاشي ها و زيباترين اسب ها هستند. اين تصويرها ما را تکان مي دهند، چون از همان نخستين نمونه هاي هنر آدميزاد در 32 هزار سال پيش نقاشي هاي اسب ها کامل و پخته است. اين تصويرها از يک جور کارهاي خط خطي ابتدايي شروع نمي شوند. تصور مي کنيد که 25 هزار سال کسي پا به اين غار نگذاشته و حالا شما جلوي اين نقش ها ايستاده ايد. شيرهايي که دارند طعمه شان را مي درند. اينها همه جالب اند. چيزهايي هم هستند که تصورش مشکل است؛ دايناسورهاي پشمالو، ماموت ها. مردمان عصر حجر خانه به دوش و مدام در حرکت بودند، هرچند گاهي زمان کوتاهي در غارها سکونت مي کردند. يک جانشيني در برابر خانه به دوشي، اين موضوعي است که تو در فيلم هايت دنبال مي کني. همين طور در زندگي ات.   بله، مردمان عصر حجر مدام کوچ مي کردند و احتمالاً گاوميش هاشان هم با آنها مي رفتند. سگ مسلماً در اين سفرها همراهشان بود. تنها به خاطر خوک ها فاجعه شروع مي شود و امروز شاهد عواقب آن هستيم. بيچاره خوک!   خب، البته تقصير خوک نبود. شهرها تاسيس شدند. در جاهايي که امروز شهرهاي بزرگ واقع اند و تکنولوژي نقش مهمي در آنها بازي مي کند. من تنها کسي نيستم که فکر مي کند در درازمدت اوضاع بر وفق مراد پيش نخواهد رفت. ما انسان ها آسيب پذيرتر از آن هستيم که در درازمدت بتوانيم زندگي را روي اين سياره حفظ کنيم. به اين سبب است که واقعاً بايد به اين يک جانشيني بيندشيم. تو به خاطر دست زدن، به کارهاي دشوار براي آزمودن خودت مشهوري، براي مثال در سال 1974 از مونيخ تا پاريس را پياده رفتي، چون احساس مي کردي با اين کار جان دوستت لوته آيسنر را که در بستر بيماري افتاده بود نجات مي دهي [او تا سال 1983 زندگي کرد]. باز هم از اين کارها مي کني؟ آيا هنوز هوادار متعصب پياده روي هستي؟   وقتي درباره من صحبت مي کني کلمه متعصب را به زبان نياور. من يک حرفه اي هستم، اما هنوز هم براي چيزهايي که از نظر وجودي اهميت زيادي دارند، حاضرم به کارهاي غير عادي دست بزنم. *** غار روياهاي فراموش شده در ماه سپتامبر در جشنواره فيلم تورونتو براي نخستين بار به نمايش درآمد و در سال 2011 در سينماها اکران خواهد شد. منبع: مجله ردبولتن پيک مستند فيلم شناسي مستند   بلند:   - سرزمين تاريکي و سکوت (1971) - پژواک امپراتوري محزون (1990) - صداي زنگ از ژرفنا (1993) - ديتر کوچولو بايد پرواز کند (1997) - بهترين دوست من (1999) - چرخ زمان (2003) - الماس سفيد (2004) - مرد گريزلي (2005) - برخورد در انتهاي زمين (2007) - غار روياهاي فراموش شده (2010) - مردم شادمان، يک سال در تايگا (2010) براي تلويزيون:   - دکترهاي پروازي آفريقاي شرقي (1969) - آينده معلول (1971) - How Much Wood Would a Woodchuck Chuck (1976) - مرد خشمگين خدا (1980) - خطابه هوايي (1980) - تابش تيره کوه ها (1984) - تصنيف سرباز کوچک ( 1984) - وودابه - چوپانان خورشيد (1989) - درس فيبم 1- 4 (1990) - کاخ جاگ ماندير (1991) - دگرگوني جهان به موسيقي (1994) - گسؤالدو: مرگ پنج بانگ (1995) - The Lord and the Laden included in 2000 Years of Christianity (1999) - بال هاي اميد (2000) کوتاه:   - بازي در ماسه (1964) - بزرگ ترين وجد براي استينر نجار (1974) - لاسوفرير، در انتظار فاجعه اجتناب ناپذير (1977) - پرتره ورنر هرتزوگ ( 1986) - گل ها (از مجموعه از نگاه) - زيارت (2001) - ترومپت (2002) منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 631]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن