تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835297170
مستندنگاري(1)؛ هکلبري فين سينماي آلمان؛ ورنر هرتزوگ Werner Herzog
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مستندنگاري(1)؛ هکلبري فين سينماي آلمان؛ ورنر هرتزوگ Werner Herzog نويسنده: اميرحسين ثنايي 1 بحران در سينماي آلمان به اوج خود رسيده بود؛ همين مسئله موجب شد تا سال 1962 در جشنواره ابرهاوزن هسته اوليه انجمن سينماي جوان آلمان توسط الکساندر کلوگه، ادگار رايتس، پيتر شاموني، فرانتس يوزف و... شکل بگيرد. 26 نويسنده و فيلم ساز آلماني با اعلام بيانيه اي از آغاز فعاليت انجمن سينماي جوان آلمان خبر دادند. بيانيه اي که در بخشي از آن آمده بود: «... موفقيت هاي سينماي آلمان در گرو جهاني شدن آن است. در اين راه به آزادي و رهايي نياز است. رهايي از سنن و قراردادهاي حاکم بر سينما، رهايي از دخالت پيش از اندازه سرمايه و رهايي از سلطه تقليد. ما براي به وجود آمدن اين سينماي نو آمده ايم. سينماي کهنه مرده است و ما به چيزهاي نو ايمان داريم.» ورنر فاسبيندر، هانس يورگن سيبرگ، مارگرته فون تروتا، ورنر هرتزوگ، ويم وندرس و ژان ماري اشتراوب و... فيلم سازان جواني بودند که به اين گروه پيوستند فولکر شلندرف اولين سخنگوي انجمن، دولت فدرال را وادار به تأسيس کوراتوريوم، مرسه فيلم مونيخ و برلين و ساخت فيلم هايشان کرد. سال 1966 فيلم تورلس جوان به کارگرداني شلندرف به صورت مستقل ساخته شد و جايزه منتقدان جشنواره کن را از آن خود کرد. تاريخ آغاز سينماي نوين آلمان به همين زمان برمي گردد. 2 ورنر استيپتيک پنجم سپتامبر 1942 در مونيخ به دنيا آمده، او پس از بازگشت پدرش از اسارت جنگ دوم جهاني، نام پدرش هرتزوگ را که در زبان آلماني به معناي دوک است، براي خودش انتخاب کرد تا سال 1954 در دهکده کوهستاني باواريا زندگي مي کرد و وقتي 12 سال داشت. دوباره با خانواده اش به مونيخ آمد. همان موقع بود که با خانواده کلاوس کينسکي در خيابان اليزابت هم خانه شدند. هرتزوگ درباره اولين آشنايي اش با سينما و فيلم گفته است: « يک مرد دوره گرد با پروژکتوري به روستاي کوچک و کوهستاني ما آمده بود و دو فيلم را در مدرسه برايمان نشان داد که اصلاً روي من تأثير نگذاشتند. تجربه تکان دهنده اي نبود، فقط خيلي مأيوس کننده و نفرت انگيز بود. يکي درباره اسکيموهايي بود که يک کلبه برفي مي ساختند و چون در کوهستان و برف بزرگ شده بودم، به جرئت مي توانستم بگويم آن اسکيموها واقعاً نمي دانستند چطور بايد چيزي را با برف درست کنند. فقط داشتند کارهاي احمقانه اي انجام مي دادند. بعد يک کات زده شد و ناگهان ديدم کلبه برفي تمام و کمالي ساخته شده است. مي توانم بگويم تا 11 سالگي فيلم نديده بودم و حتي نمي دانستنم سينما چيست.» اما با هم خانه شدن با کلاوس کينسکي همه چيز تغيير مي کند: « همان موقع فهميدم که کارگردان سينما مي شوم و فيلمي با شرکت او مي سازم.» هرتزوگ 14 سالش بود که با يک دوربين سرقتي از مدرسه فيلم مونيخ کارش را شروع کرد. بعدها مدتي را در دانشگاه مونيخ گذراند و بعد در دانشگاه پيتسبورگ تئاتر و ادبيات خواند. کمي در تلويزيون کار کرد و در اوايل دهه 60 براي تهيه سرمايه ساخت فيلم هايش به جوشکاري در يک کارخانه فولاد پرداخت. ابتدا سه فيلم کوتاه ساخت و بعد هم نشانه هاي زندگي، که به عنوان نخستين ساخته بلندش در سال 1968 جايزه خرس نقره اي جشنوراه برلين نصيبش شد. و سال ها بعد فيلم داستاني با بازي هم خانه اش، کلاوس کينسکي را کارگرداني کرد. 3 بياييد يک بار ديگر موضوع و داستان فيلم هاي هرتزوگ را با هم مرور کنيم. او سال هاست که به بهانه اين فيلم ها در مناطق زماني و دنياهاي متفاوتي روزگار مي گذراند. از جنگل هاي باراني پرو يا آمازون و لائوس، دشت هاي آلاسکا، قطب جنوب، جزاير قناري تا صحراي آفريقا، آسياي مرکزي و... او سال هاست ديگر کمتر سري به آپارتمانش در لس آنجلس مي زند و در لوکيشن فيلم هايش زندگي مي کند. هکلبري فين سينماي آلمان مي گويد: « از 14 سالگي خانه را ترک کردم و پياده سفر کردم. پياده تا مرز آلباني رفتم، ولي نتوانستم وارد آلباني شوم. در زمان آشوب هاي کنگو خواستم به اين کشور بروم. همه اين سفرها براي يافتن يک پاسخ بود. چگونه گاهي مردم اين چنين دچار فروپاشي مي شوند؟ اتفاقي که در زمان نازي ها افتاد. براي من گاهي کار و زندگي يکي است. در فيتز کارالدو يک کشتي 3650 تني را از کوه بالا کشيديم. 1100 کارگر سرخ پوست در آن فيلم کار مي کردند ما وسط جنگل بوديم. برايم اهميت ندارد که ديگر فيلم سازان با چه هدفي فيلم مي سازند. شيوه من اين گونه است. شايد يک دليل اين که من از قانون هميشگي سينما پيروي نمي کنم هم همين باشد. اگر آنها اوقات زيادي را در سينما و فيلمخانه ها سر کرده بودند، من قبل از اين که 20 ساله شوم، کشورهاي زيادي را ديده بودم. همين نکته باعث شده بود تا در خيلي زمينه ها تبديل به آدمي باتجربه بشوم. در آن زمان سفر من به چند کشور آفريقايي که خيلي خطرناک معرفي شده بودند باعث تعجب خيلي از اطرافيان شده بود. اين تجربه ها در دنياي سينما هم مي توانست کمک خيلي زيادي به من بکند. در همين ارتباط است که بايد بگويم با آدم هاي نسل خودم نمي توانستم ارتباط راحتي برقرار کنم. از همان نوجواني ارتباط زيادي با آدم هاي اطرافم نداشتم.» براي هرتزوگ طبيعت بيانگر حقيقت درون آدم هاست. رودررويي طبيعت و انسان يا به عکس، انسان هايي که مي خواهند در مقابل طبيعت بايستند و... يکي از مضمون هاي تکرارشونده فيلم هاي اوست؛ همان گونه که خودش در مقابل طبيعت مي ايستد تا هر طور که دوستش دارد روايتش کند. مخالف سرسخت سينما وريته معتقد است: « اگر هميشه به حقايق توجه کنيد، به جايي نمي رسيد. ولي اگر به درک حقايق برسيد، آن وقت مي توانيد آنها را تغيير دهيد و اگر خلاقيت داشته باشيد، موفق مي شويد. ولي ما هميشه مشغول واکاوي در توهماتمان براي رسيدن به حقايق عميق تري هستيم؛ در پي چيزي مثل «اکستازي حقيقت». براي چيزي عميق تر در سينما و ادبيات. من از فانتزي هايم استفاده مي کنم و آنها را در فيلم هايم مورد استفاده قرار مي دهم. فقط اين فانتزي ها نيست که ما را تکان مي دهد. از طرف ديگر اگر هميشه در پي حقيقت ناب باشيد، بهتر است براي خودتان يک دفتر تلفن بخريد. در اين دفتر تلفن چهار ميليون حقيقت وجود دارد؛ ولي کمکي به تصورات شما نمي کند. من توصيف مستند را براي توصيف فيلم هاي قبول ندارم، آنها در واقع «فيلم هاي داستاني تغيير چهره داده» هستند. واقعيت عيني مزخرف است. چنين مفهومي حتي در رياضيات وجود ندارد.» 4 هرتزوگ تاکنون در بيش از 10 فيلم به عنوان بازيگر حضور داشته، حدود 20 اپرا را روي صحنه آورده و جوايز بي شماري را براي فيلم هايش دريافت کرده: جايزه فدراسيون بين المللي منتقدان فيلم از جشنواره کن (1975) براي معماي کاسپار هاوزر، جايزه بهترين کارگرداني جشنواره کن (1982) براي فيتز کارالدو، جايزه بهترين فيلم خارجي از انجمن منتقدان فيلم فرانسه (1976) براي آگوئير، خشم خدا، جايزه بهترين فيلم از اسکار سينماي آلمان (1997) براي ديتر کوچولو بايد پرواز کند، جايزه يک عمر دستاورد سينمايي از جشنواره فيلم هاي مستند هات داکز کانادا(2006)، جايزه بهترين فيلم مستند بلند از انجمن بين المللي مستندسازان (1998) براي ديتر کوچولو بايد پرواز کند، جايزه بهترين فيلم از جشنواره بين المللي ملبورن (1993) براي زنگ هايي از اعماق، تنديس طلايي جشنواره سان فرانسيسکو (1992) براي ديتر کوچولو بايد پرواز کند، جايزه بهترين فيلم جشنواره ساندنس (2005) براي مرد گريزلي، جايزه بهترين فيلم از نگاه تماشاگران جشنواره سائوپائولو (1992) براي بهترين دوست من و... اين مقدمه کوتاه، بهانه اي است براي دو نقد و يک گفت و گو درباره مستند غار روياهاي فراموش شده که در ادامه مي خوانيد. اين معجزه است نويسنده: تام پاورز مترجم: رضا فرنام ونر هرتزوگ امتياز ويژه فيلم برداري از داخل غارهاي شووه در جنوب فرانسه را به دست آورده است، تا قديمي ترين آفرينش هاي شناخته شده بشر را در محيط طبيعي شگفت آورش به تصوير بکشد. او فناوري سه بعدي را به وجهي عميق به کار مي گيرد تا ما را بيش از 30 هزار سال در زمان به عقب ببرد. ورنر هرتزوگ جادوگري است که تصاوير رويايي فراموش ناشدني را ظاهر مي سازد؛ از کشتي اي که در فيتز کارالدو از روي کوه عبور داده مي شود تا چشم اندازهاي قطب جنوب در برخوردهايي در پايان جهان. او اکنون قديمي ترين تخيلات و روياهاي شناخته شده آدمي را در برابر ديدگان ما قرار مي دهد؛ هنر غاري شووه پوندارک (Arc"d - Pont - Chauvet) را در جنوب فرانسه، که بيش از 30 هزار سال پيش خلق گرديده است. در مقام قياس، هنر غاري مشهور غار لاسکو تقريباً نصف اين غار قدمت دارد. از زمان کشف غار شووه در سال 1994، به دليل اين که قرار گرفتن بيش از حد حتي در معرض نفس انسان مي تواند به طراحي هاي بي اندازه ارزشمند آن لطمه بزند، دسترسي به آن به شدت محدود بوده است. تاکنون تنها شمار اندکي از پژوهشگران توانسته اند شخصاً اين هنر گران قدر را رؤيت کنند. هرتزوگ مجوز غيرمعمول فيلم برداري از دورن غار را با استفاده از نورهايي که حرارت آزاد نمي کنند، به دست آورد. اما هرتزوگ هرتزوگ است، پس اين کار مسلماً تنها به مستندسازي ساده هنر درون غار ختم نمي شود. در آغار هرتزوگ در برابر فيلم برداري به روش سه بعدي مقاومت مي کرد، اما بعد آن را با جان و دل پذيرفت، و اکنون تصور فيلم به گونه اي ديگر دشوار به نظر مي رسد. درست به آن گونه که غار لاسکو پيکاسو را مسحور عظمت و شگفتي خود کرد، نگاره هاي شووه نيز از جنبه هنري نفس بيننده را بند مي آورند. فرمت سه بعدي براي بازنمودن سطوح ناهمواري که اشکال با زغال روي آن ترسيم شده، ضروري به نظر مي رسد. هرتزوگ در آن سوي ديوارها، از فرمت سه بعدي براي به تصوير کشيدن استالاگميت هاي غار مانند کليساي جامعي بلورين و ثبت تصاوير هوايي مدهوش کننده از پل طبيبعي پوندارک در همان نزديک سود مي جويد. سؤالات موشکافانه او براي متخصصان غار نيز بسيار عميق و نافذ است؛ به عنوان نمونه: « چه چيزي انسانيت را مي سازد؟» در مقاله اي با عنوان «چرا از D-3 متنفرم (و شما نيز بايد متنفر باشيد.)، منتقد سينمايي، راجر ابرت مي نويسد، تنها توسط فيلم سازي مثل هرتزوگ است که مي تواند با فرمت سه بعدي آشتي کند. غار روياهاي فراموش شده وعده مي دهد که ذهن شکاکاني مثل ابرت را هم باز کند و هم مدهوش. جرقه غار روياهاي فراموش شده با مقاله اي از جوديت تورمن در نيويورکر زده شد. جوديت تورمن همان کسي است که بيهوده تلاش کرده بود مجوز دسترسي به غارهاي شووه را به دست آورد و سرانجام مقاله اش را بر اساس عکس ها و مصاحبه ها نوشته بود. من اخيراً در جلسه نمايش اين فيلم که تورمن نيز در آن حضور داشت، بودم. واکنش او بعد از روشن شدن چراغ ها اين بود: «اين معجزه است». آيا مستند سه بعدي جديد ورنر هرتزوگ جهش بزرگي روبه جلوست يا حماقتي پرهزينه است؟ ورنر هرتزوگ شايد نامحتمل ترين مبلغ فيلم هاي سه بعدي در جهان باشد. هرچه باشد، او تا به حال تنها يک فيلم با فرمت سه بعدي ديده؛ آواتار جيمز کامرون، که آن هم به طرز آشکاري پايين تر از حد انتظار او بوده است. فرداي روزي که فيلم را ديده بود، به من گفت: « مجبور شدم چند بار عينکم را از چشمم بردارم، از ديدن بي وقفه تصاوير سه بعدي معذب شده بودم. براي ذهنم خيلي دشوار بود که جريان فيلم را دنبال کند.» از طرفي، شايد هرتزوگ مناسب ترين فرد براي افزودن قدري اعتبار هنري به فرمت سه بعدي باشد. اگر فيلم ساز 68 ساله آلماني، که بيشتر شهرتش به واسطه آثار نامتعارفي چون آگوئيره: خشم خدايان، فيتز کارالدو و مستند سال 2005 مرد گريزلي است، خواهان آن است که روش سه بعدي را با آغوش باز پذيرا شود، شايد روزي معلوم شود که اين روش فراتر از کمک به هاليوود براي خالي کردن جيب سينماروها با بليت هايي که قيمتشان سر به فلک مي زند، فايده ديگري نيز دارد. وقتي هرتزوگ را روز چهارشنبه در دالبي لب بربَنک ديدم، فيلم ساز آشکارا بي قرار بود، چون ضرب الاجلي داشت که مستقيم به او زل زده بود و فيلم ناتمامي که روي دستش مانده بود. موافقت کرده بود يک مرور اجمالي تقريباً 30 دقيقه اي از مستند 90 دقيقه اي را که تا روز چهارشنبه آماده شده بود، در اختيار من بگذارد. وقتي ساعت 10صبح به آنجا رسيدم، سينماتوگرافر هرتزوگ، پتر تسايتلينگر که بي وقفه تمام شب را به تصحيح رنگ هاي فيلم پرداخته بود، هنوز خواب بود. اريک نلسون تهيه کننده فيلم (همکار هرتزوگ در پروژه هاي متعدد) که به همراه شبکه تلويزيوني هيستوري چَنِل بودجه ساخت فيلم را تأمين کرده است، گفت: «تو 30 دقيقه بيشتر از من فيلم را ديده اي». نلسون و هرتزوگ پروژه را به تورنتو مي برند به اميد اين که شايد توزيع کننده اي براي آن بيابند. « اينجا، ورنر واقعاً از منطقه آرامشش بيرون است. او در جريان کار مجبور بوده از چيزهاي زيادي سر در آورد. حجم زيادي تکنولوژي جديد در اين پروژه به کار رفته که براي اولين بار در فيلم استفاده شده است.» چيزي که اعصاب ورنر را بيشتر به هم ريخته اين است که قرار است فيلم روز دوشنبه در مرکز جديد بل لايت باکس جشنواره به نمايش درآيد که تا به حال فيلم سه بعدي پخش نکرده است. غار روياهاي فراموش شده ما را در سفري از نظر بصري منکوب کننده در زمان به عقب مي برد. اگر بخواهم دقيق تر بگويم، 32 هزار سال به عقب مي برد تا نظاره گر هنر غار شووه پوندارک در جنوب فرانسه باشيم. ديوارنگاره هاي اين غار که در سال 1994 کشف شده، شايد قديمي ترين تخيلات شناخته شده بشر باشند. تاکنون، هيچ کس قادر نبوده است هنر روي ديوارهاي اين غار را مستند کند، زيرا فقط تعداد بسيار اندکي از دانشمندان برگزيده بخت آن را داشته اند که درون غار را بررسي کنند. جوديت تورمن، که مقاله نيويورکر او اولين جرقه علاقه مندي به موضوع را در ذهن نلسون زد نيز براي ورود به درون غار مجوز دريافت نکرد. (مقاله او بر اساس عکس هاي موجود و مصاحبه نوشته شده بود. ) آن گونه که پيداست، وقتي نلسون به سراغ هرتزوگ مي رود که نظر او را براي انجام پروژه جلب کند، مي بيند که گويي مي خواهد خود کشيش را موعظه کند. هرتزوگ، وقتي پسربچه بود، با کتابي درباره نقاشي هاي روي ديواره غار که در ويترين يک کتاب فروشي ديده بود، افسون شده بود. او که عملاً پشيزي در بساط نداشته، مدتي در زمين هاي تنيس توپ جمع کن مي شود تا پول کافي براي خريد کتاب به دست آورد. او خود مي گويد: « هر هفته با ترس و لرز به کتاب فروشي سر مي زدم تا مطمئن شوم کسي کتاب را نخريده است. بعد از شش ماه پول کافي براي خريد کتاب را جمع کردم. آن حس بهت و حيرتي که کتاب در من برانگيخت تا امروز با من است. به ياد دارم وقتي کتاب را باز کردم و چشمم به صفحات آن افتاد، لرزشي ناشي از احترام و شگفتي به من دست داد.» اگر از طرفداران مستندهاي هرتزوگ باشيد که اغلب توسط خودِ فيلم ساز روايت مي شوند، مي دانيد که او هميشه همين طور صحبت مي کند. زبان او مشحون از پيش گويي و نشانه هاي شگون بد است که به طرزي جدي و پرهيبت توصيف مي شوند، گويي راوي در زمان واگنر يا ادگار آلن پو زندگي مي کند. خوشبختانه مشاهدات او اغلب در لفافه اي از طنز رندانه پيچيده مي شوند. در جايي از فيلم، يکي از متخصصان غار که هرتزوگ مي گويد، مي شود بپرسم در سيرک چه کاري مي کرديد؟ رام کننده شير نبوديد؟» از بختياري اوست شايد که يکي از بزرگ ترين طرفداران فيلم هايش وزير فرهنگ فرانسه است. هم او بود که بعد از ملاقات با فيلم ساز و ستايش بي حد و حصر از آثار او، به او چراغ سبز فيلم برداري از درون غار در بهار امسال را نشان داد. براي اين که همه از توافق انجام شده راضي باشند و کسي معذب نباشد، هرتزوگ داوطلب شد که به عنوان کارمند وزارت فرهنگ فرانسه خدمت کند. او مي گويد: «من پيشنهاد کردم يک يورو در ازاي کار به من بدهند و حتي داوطلب شدم ماليات آن يک يورو را در آلمان بپردازم. بنابراين در واقع فيلم را به رايگان به فرانسه تحويل دادم.» تداکارت فيلم برداري پيچيده بود. دسترسي هرتزوگ محدود به شش روز و در هر روز فقط چهار ساعت بود. وقتي تيم چهارنفره او به درون غار مي رفتند، حق نداشتند از روي گذرگاهي باريک با پهناي دو فوت که به منظور حفاظت از کف مرطوب غار نصب شده بود پايين بروند. هرتزوگ مجبور بود از نوري استفاده کند که حرارت ايجاد نکند. او مي گويد: « اين اقدامات بوالهوسانه و بي جا نبود، در غار تاريخي ديگري، بازدم گردشگران باعث تشکيل قارچ شد و دولت را مجبور کرد هر گونه دسترسي به غار را ممنوع کند. با اين حال چالش بزرگي بود. سه بعدي فيلم برداري مي کرديم، اما فقط مي توانستيم در يک بعد حرکت کنيم، چون نمي شد بدون پايين رفتن از روي معبر از کنار کسي عبور کرد.» اعضاي گروه (مدير فيلم برداري، صدابردار، دستيار کارگردان و هرتزوگ که نور را کنترل مي کرد) فقط مي توانستند تجهيزاتي را به درون غار ببرند که مي توانستند در دستان خود حمل کنند. دوربين هاي سه بعدي عمدتاً درون غار سوار شدند. هرتزوگ مي گويد: « زمان خيلي کم، نور خيلي کم و تجهيزات خيلي کمي داشتيم، بنابراين به ضرورت اين ابزارهاي خيلي پيچيده را در درون غار مي ساختيم، بدون اين که کسي از بيرون ما را کمک کند، چون هميشه درها پشت سر ما بسته مي شد تا هواي غار حفظ شود.» با توجه به آن چه در فيلم نمايان است، چيزي که هرتزوگ در درون غار يافت، مبهوت کننده بود. نگاره هاي غار، که عمدتاً با زغال و برخي با اُخرا ايجاد شده اند، نرم و چالاک و به طور شگفت آوري مدرن اند. نگاره گاوهاي وحشي کوهان دار با پستي و بلندي ديواره هاي غار در هماهنگي کامل است، برآمدگي سنگ ديواره درست در جاي کوهان گاو قرار گرفته است. ماموت هاي پشمالو در هشت فاز مختلف تصوير شده اند، گويي فريم هايي از فيلمي انيميشن هستند. براي هرتزوگ، D-3 کامل ترين ابزار براي به تصوير کشيدن نگاره ها بود، چرا که در هر صورت، غار که نگاره ها را در خود جاي داده بود، مشابه صحنه تئاتر يا نگارخانه اي امروزين بود که در آن انسان هاي اوليه مي توانستند در نور مشعل، اين فرم جديد و رازآميز هنر را نظاره کنند. او مي گويد: « وقتي با چشمان خود غار را ببيني، متوجه مي شوي که بايد فيلم برداري به صورت سه بعدي انجام مي گرفت. من در هيچ يک از 58 فيلمي که ساخته ام، از اين روش استفاده نکرده ام و برنامه اي براي تکرار اين کار نيز ندارم، اما به تصوير کشيدن نيات نقاشان اهميت داشت. وقتي تورفتگي ها و برآمدگي ها و سنگ هاي معلق را در ديواره ها مي ديدي، يقين مي کردي که بايد از روش سه بعدي استفاده کني.» به عبارت ديگر هرتزوگ فقط به طور موقت به آيين سه بعدي گرويده است. به زعم او فناوري بسيار بيش از آن چه آزادي عمل فراهم کند، قيد و بند و محدوديت ايجاد مي کند. طبق گفته هرتزوگ، «هرگز نبايد کمدي رمانتيک سه بعدي داشته باشيم، چرا که ما مخاطبان، رهيافتي احساسي نسبت به داستان گويي داريم که دنيايي از امکانات روايي را گشوده رها مي کند. همين طور که فيلم را تماشا مي کنيم دائم از خود مي پرسيم، آيا مرد و زن جوان يکديگر را پيدا مي کنند؟ آيا عاشق يکديگر مي شوند؟ در واقع شروع به تخيل مي کنيم، که در فيلم هاي سه بعدي که دستبند جلوه هاي تکنولوژيکي را به دست داريم، انجام آن غيرممکن است. در مواجهه با سينما تخيل ما بايد هميشه آزاد باشد.» هرتزوگ با زيرکي متوجه شد که در سينماي D-3 گاهي کمتر، بيشتر است. او مي گويد که هنگام آغاز فيلم برداري به مدير فيلم برداري خود گفته است تا بر جلوه هاي تکنولوژيک تأکيد نکند. «گفتم، بياييد با D-3 طوري برخورد کنيم که انگار 30 يا 40 سال است با آن کار کرده ايم. بايد کاملاً راحت با آن برخورد کنيم، طوري که گويي قصد نداريم همه را با بُرد و وسعت ديد آن تحت تأثير قرار دهيم.» قدر مسلم در مورد هرتزوگ راحت برخورد کردن چندان معنايي ندارد. اگر بخواهم بر اساس بخش هايي از فيلم که ديدم قضاوت کنم، او صندلي کنار صحنه را به ما پيشکش کرده است تا به سرآغاز کاوش بشر در عرصه هنر خيره شويم. و حتي نمونه اي عالي از سينماي سه بعدي عرضه کرده است، زيرا اگر تخيل خود را آزاد کنيم، اين فيلم، غار روياهاي فراموش شده است. منبع: لس آنجلس تايمز(14 سپتامبر، 2010) منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 588]
-
گوناگون
پربازدیدترینها