واضح آرشیو وب فارسی:ایران بالکان: زلاتکو دیزدارویچ : تعداد انسان های غیر آزاد در نظام های به اصطلاح آزاد ما خیلی بیشتر است تا در این کشوری که ما طبق استانداردهای خودمان آن را غیر آزاد تلقی می کنیم. آزادی مردمان این سرزمین یک آزادی عمیق و درونی و واقعی است. اوایل آبان ماه آقای زلاتکو دیزدارویچ به مدت یک هفته مهمان موسسه علمی و پژوهشی ابن سینا در تهران بود و در برنامه های متنوعی مانند سخنرانی در جمع اساتید و دانشجویان در چند مرکز علمی و دانشگاهی حضور یافت. به گزارش پایگاه تحلیلی – خبری ایران بالکان (ایربا) ایشان سفیر سابق بوسنی در کرواسی، اردن و همزمان کشورهای عراق سوریه و لبنان به صورت آکرودیته بوده و هم اکنون از روزنامه نگاران فعال و گزارشگر اعزامی روزنامه اسلوبوجنیه به کشور های مصر، اردن، فلسطین، سوریه و عراق و سردبیر هفته نامه سیاسی اسویت است. این دیپلمات کهنه کار و با تجربه به عنوان نویسنده صرف توصیف گر حوادث نیست و سعی می کند تا روندهای آتی جریانات سیاسی و حوادث را پیش بینی کند. تا کنون تحلیل های بسیار دقیقی در مورد منطقه خاورمیانه در سایت ها و رسانه های مختلف ارائه کرده است. پیش بینی عمر کوتاه مرسی به عنوان رییس جمهور مصر و یا پیش بینی شکست امریکا و ورود غیر قابل اجتناب روسیه به تحولات منطقه باعث شده تا او در رسانه های بالکان به عنوان متخصص برجسته تحولات خاورمیانه شناخته شود. وی که مولف چندین کتاب است و صدها مقاله ایشان در روزنامه ها و مجلات بوسنیایی و خارجی منتشرشده است، موفق به دریافت جوایز علمی و بین المللی بسیاری از جمله جایزه جهانی گزارشگران بدون مرز شده است. ایشان پس از مراجعت از سفرش در تاریخ 11 نوامبر در مقاله ای با عنوان ((ایران در پشت پرده پیشداوری ها)) در سایت تحلیلی خبری radiosarajevo.ba به توصیف دیدگاه خود از ایران پرداخته است. ترجمه این گزارش که توسط آقای نرمین هوجیچ انجام شده، تقدیم خوانندگان محترم می شود. ایران در پشت پرده پیشداوری ها با احساس خجالت از سفر ام به ایران برگشتم. چه چیزهایی بود که نمی دانستم در مورد این کشور. با اینکه در سالهای طولانی حضور ام در خاور میانه جلوی چشم ام بود. بصورت ناخودآگاه من هم قربانی نوعی تاکسیدرمی(Taxidermy-خشک کردن حیوانات پس از شکار) شده بودم و من هم به گفته های آنهایی که رفته بودند و دیده بودند و همه چیز را می دانستند، با نگاه تردید آمیزی گوش می کردم. باور ام نمی شد. این مساله برای من بیشتر از آن جهت دردناک است که دائما نسبت به شستشوی مغزی توسط رسانه ها گوشزد می کردم. نگو که خودم را نیز شستشو داده بودند. واقعا ناراحت کننده است. در باره نظام ، روابط اجتماعی ، فشار سیاسی و انباشته های تاریخی خیلی به سختی بتوان بعد از یک سفر یک هفته ای سخنی بر زبان راند. ولی بدون این که اکنون بخواهم نظر نهایی خود را بیان کنم می گویم ما تصویرهایی در ذهنمان ( از ایران ) مبتنی بر پیشداوری ، نادانی ، انباشته های دیگران و قضاوتهای هدفدار و در خدمت منافع دیگران داریم. تصاویری که خود دیدم نهایتا با این نتیجه گیری ساده منطبق می شود: تعداد انسان های غیر آزاد در نظام های به اصطلاح آزاد ما خیلی بیشتر است تا در این کشوری که ما طبق استانداردهای خودمان آن را غیر آزاد تلقی می کنیم. آزادی مردمان این سرزمین یک آزادی عمیق و درونی و واقعی است. در خاورمیانه افراد منظم تر و خوش قلب تر ( از ایرانیها ) ندیدم. ادب و وقار آنها مرهمی برای روح آدمی است. به جای عصبانیت و تند مزاجی و احساس ترس دائمی از اینکه یکی می خواهد حقت را بگیرد و یا اینکه نکند قربانی کم فروشی و انواع فریب شوی یا اینکه بخواهند روی اسمت خط بطلان بکشند یا طردت کنند، به جای همه اینها در فضایی بودم که احساس می کنی همه صبور هستند ، آماده اند تا سخنانت را بشنوند و دارای احساس امینت هستند ، روی قولی که می گیری می توانی با اطمینان حساب کنی، طوری که احساس می کردی شاید همه اینها ساختگی است! در این شرایط دیتونی که به عنوان مدل برتر خوشبختی به ما تحمیل شده است ، امیدت را از دست می دهی که یک جهان دیگری وجود دارد که تو حتی بدان رشک می بری . در تهران ، اصفهان ، قم و کاشان افراد مختلفی را در بازار و قهوه خانه ها ، دانشکده ها ، مغازه ها و کتابفروشیها ، مغازه های فروش فرش و ادویه فروشیها ، تهیه کنندگان تلویزیون ، تاکسی ، مسجد و کلیسا و غیره ملاقات کردم. پیشرفتها تعجب آور است. در تهران شهری با ده میلیون نفر جمعیت و چهار میلیون خودرو . قبل از آمدن به ایران می گفتند اگر زنی دیدی که رانندگی می کند ، تصویرش را بگیر. خوب ببینید تعداد زنان پشت فرمان ( ایران ) خیلی بیشتر از زنان ما می باشد. شمال تهران با لوکس ترین محلات اروپا رقابت می کند. اصفهان یکی از زیباترین شهرها نه فقط در شرق بلکه در جهان است. بدون تعارف اغراق آمیز نیست اینکه گفته شده اصفهان نصف جهان است. درختان ، فواره ها ، پلهای عجیب ، موزه ها ، بازار ، هتلهای لوکس ، محوطه های سبز و گلها و .. یک تاریخ باشکوه را در هر گامی شما می بینید. کلیسای ارمنی سنت یوزف با نقشهایی از عهد قدیم و جدید ، با نقشهای بسیار عالی منقش بر دیوارهای داخل کلیسا و همه اینها چهارصد سال قبل انجام شده است. ارمنیهای رانده شده از سرزمین خود به ایران آمدند. در مقابل کلیسا مجسمه اسقف کساراتیس قرار دارد ، فردی که نخستین چاپخانه را با خود به خاورمیانه آورد. چرا که نشر در عثمانی یک عمل شیطانی بود. شهرهای ایرانی بدون تعارف کاملا تمیز هستند چرا که هیچکس به این فکر نمی رسد در خیابان اشغال بریزد. این ژن تمدنی سه هزار ساله به این مردم می گوید: این کارها قباحت دارد، زشت است، نکند کسی ما را ببیند. حال شما می توانید همه سخنان من را قبول یا رد کنید. ولی آنچه که به سختی می توان نفی کرد ، این است که ویژه بودن خود را کسی در این سرزمین به رخ شما نمی کشد. دانشجویان در دانشکده های آنها سوالات کنجکاوانه ای می پرسند، بدون اینکه کمترین عقده ای داشته باشند. اگر با شما موافق نیستند، خیلی راحت وارد بحث و مجادله می شوند، ولی اگر دلیل و استدلال شما را منطقی تر دیدند، باز هم بدون هیچ مشکلی آنرا خواهند پذیرفت. بسیار زیاد می دانند. جالب است این احساسی است که برای ایرانیها به دلیل تحریمها در سالهای اخیر آورده است. از انقلاب 1979 زمانی که خمینی آمد و رژیم شاه سرنگون شد. جامعه ایران به دلیل تحریمها تحت فشار است. ولی کنجکاوی بسیار زیاد است و کسی از تردیدهایش خجالت نمی کشد. همه چیز در جای خودش نیکو است. آنجا این جمله است " زنان بدون حجاب مانند مرواریدی خارج از صدف می باشند." این حجاب بویژه نزد دخترانی که به طرز زننده ای می پوشند و عمدتا با یک روسری سر را می پوشانند که بیشتر از این که بپوشانند سر را آشکار می کنند، صادق است. آرایش در حد معمولی و زننده نیست. این برداشت وجود دارد که زنان جوان با گشاده رویی و بدون عقده حقارت با مردان ارتباط می گیرند. تو گویی غیرت و نوعی جسارت دارند که حتی مردها هم فاقد آن اند. ایرانیها می دانند به کجا تعلق دارند . آنها این صبر را داشتند تا منتظر باشند تا ببینندجهان چگونه در مورد آنها به خود آید. یک صنعتگر در بازار با شوخی گفت : " احساس ما برای زمان مانند آنهایی نیست که در کشتن خود و دیگران عجله دارند. برای آنها یک دهه زمان خیلی زیادی است، ولی برای ما یک دهه چیزی نیست ..." مشابه این سخنان را در دمشق هم شنیده بودم. این داستان در باره زمان را باید به عنوان مایه ذهنی در ارتباط با تغییر فلسفه زندگی و از زبان یک راننده تاکسی در تهران شنید که بی اختیار بیان کرد. بعد از تلاش بی سرانجام که تاکسی از میان ترافیک حجیم عبور کرد ، راننده تاکسی به عنوان نوعی عذرخواهی با همان انگلیسی دست و پا شکسته گفت : زمان به جلو می رود. زمان می گذرد و منظورش با حسرت صحبت کردن از گذشت زمان بود و از این که زمان جدیدی می آید. ایرانیها واقعا به حق نسبت به آنچه که داشتند (در دوران تحریم و انزوا) حسرت می ورزند، ولی لازم نیست از آنچه می آید ترسی داشته باشند. هر چه که بهای آن می خواهد باشد. در این باره ما همه پیشداوریها و نادانیهایی داریم ولی آنها با ما متفاوتند. خوش به حال شان و مبارک شان باد آینده ای که خودشان برای خودشان طراحی می کنند . دیگران بنشینند و بینند با این واقعیت چه کار می کنند. تنظیم: مهدی علی دوستی مترجم: نرمین هوجیچ
دوشنبه ، ۲۵آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران بالکان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]