واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
داستان واقعی براساس یک پرونده قضایی؛
کاش ضامن دار آمریکایی را با خود حمل نمی کردم
دیگر به آخر خط رسیده ام مدتی بعد همه چیز تمام می شود و من هم مانند خیلی از مجرمان دیگر به دار مجازات آویخته می شوم و نامم از صفحه روزگار محو می شود، اما از شما می خواهم ماجرای دستگیری ام را به خانواده ام اطلاع ندهید چرا که نمی خواهم آن ها در جریان جنایتی که انجام داده ام قرار بگیرند. می خواهم آخرین دیدار با خانواده ام زمانی باشد که طناب دار به گردنم انداخته اند و درحالی که آخرین نفس هایم را می کشم برای آخرین بار به چشمان مادرم نگاه کنم...
به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز به نقل از خراسان،جوان 22ساله ای که به اتهام قتل بی رحمانه مرد 30ساله ای توسط ماموران انتظامی دستگیر شده است، درحالی که عنوان می کرد جایی برای مخفی شدن نداشتم و به ناچار در زیرگذر حرم مطهر تردد می کردم به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و به مشاور اجتماعی کلانتری شیرازی مشهد گفت: 22سال قبل در شهرستان لردگان و در یک خانواده 9 نفره متولد شدم، پدرم شغل آزاد داشت و مادرم نیز خانه دار بود. اگرچه در خانواده ای پرجمعیت زندگی می کردم اما همه ما از آرامش خاصی برخوردار بودیم تا این که سال گذشته و بنا به پیشنهاد مادرم با دختر خاله ام ازدواج کردم چرا که ازدواج فامیلی جزئی از آداب و رسوم محلی ماست. هنوز 2ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که تصمیم گرفتم برای یافتن کاری به مشهد بیایم تا بتوانم پولی برای آغاز زندگی مشترک پس انداز کنم این بود که کیف حاوی لوازم شخصی ام را برداشتم و عازم مشهد شدم چند روز بعد در یکی از کافه رستوران های اطراف مشهد به عنوان کارگر استخدام شدم. از کارم راضی بودم و بیشتر اوقات بی کاری ام را کنار بند گلستان می گذراندم و از زیبایی های آن جا لذت می بردم تا این که حدود 6ماه قبل وقتی طبق معمول کنار دریاچه نشسته بودم ناگهان جوان 30ساله ای به طرفم آمد و درحالی که تهدیدم می کرد از من خواست هرچه پول دارم به او بدهم آن روز 10هزار تومان وجه نقد، کارت عابر بانک و یک گوشی معمولی تلفن همراه در جیبم بود ولی نمی خواستم پول هایم را از دست بدهم وقتی با هم درگیر شدیم در یک لحظه چاقوی ضامن دار آمریکایی خودم را بیرون کشیدم و تیغه آن را به شکمش فرو کردم. وقتی خون از شکم اوبیرون زد قصد داشتم از محل فرار کنم اما ترسیدم کسی او را ببیند و من شناسایی شوم به همین خاطر آن جوان مجروح را داخل دریاچه انداختم و درحالی که او غرق می شد از آن محل گریختم دچار عذاب وجدان شده بودم و هنوز نمی دانستم که آن جوان زنده مانده است یا نه! مدام از کارگران دیگر رستوران ها درباره او سوال می کردم دیگر ارتباط تلفنی با خانواده ام را قطع کردم و برای آن که صحنه وحشتناک قتل را فراموش کنم به مصرف مواد مخدر روی آوردم، اما همچنان از این که دستگیر شوم وحشت داشتم و نمی توانستم به محل کارم بازگردم این بود که به شهر آمدم و درحالی که بی هدف در زیر گذر حرم مطهر پرسه می زدم مورد ظن ماموران کلانتری شیرازی قرار گرفتم و دستگیر شدم حالا هم نمی خواهم کسی از خانواده ام در جریان موضوع قرار گیرد، اما کاش آن روز چاقوی ضامن دار آمریکایی را با خودم حمل نمی کردم تا این گونه ...
2007
۱۸/۰۸/۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]