واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: رضایت قلبی اولیای دم را میخواهم
کد خبر: ۵۴۴۲۳۰
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۱ - 03 November 2015
علی جوانی است که به طور ناخواسته وارد ماجرای یک قتل شد. او حضور در درگیری و داشتن چاقو را قبول دارد اما مدعی است قتل کار او نیست.
به گزارش شرق، این جوان که چهار سال است در زندان به سر میبرد در روند رسیدگی قانونی به اتهام قتل به قصاص محکوم و این حکم پس از تأیید در دیوانعالی کشور و استیذان رئیس قوه قضائیه قابلاجرا شده است.
اولیای دم مقتول پس از قطعیشدن رأی دادگاه مبنی بر قصاص علی، راضی شدند با دریافت یکمیلیاردو ٥٠٠ میلیون تومان برای ساخت حسینیه از قصاص قاتل گذشت کنند. درحالحاضر نیز با رفتوآمدهای مکرر خیرین و یکی از مقامات قضائی که در روند رسیدگی پرونده دخالتی نداشته و فقط با انگیزه خیر وارد ماجرا شده است، اولیای دم مبلغ درخواستی را تا سقف ٨٥٠ میلیون تومان پایین آوردهاند اما هنوز خانواده قاتل نتوانستهاند این مبلغ را فراهم کنند و بیش از ٣٠٠ میلیون تومان تا رسیدن به این مبلغ فاصله دارند.
پدر این محکومبهقصاص پیش از این به خبرنگار ما گفته بود: «خانه و هرچه را در این سالها جمع کرده بودم، فروختم و امروز با خانواده چهارنفرهام در یک خانه گلی در روستا زندگی میکنیم. از سوی دیگر، زمینی به وسعت هفت هزار متر داشتم که آن را هم فروختم، ولی در جریان فروش، سرم کلاه گذاشتند. زمینم را ١٤٠ میلیون تومان خریدند و بعد متوجه شدم پولی که من بابت هفت هزار متر زمین گرفتهام، حتی از پول یکپنجم این زمین هم کمتر است».
پیش از این، پدر علی از طریق روزنامه «شرق» از مردم برای نجات پسرش کمک خواسته بود که تاکنون ششمیلیونو ٤٠٠ هزار تومان جمعآوری شده است. هماکنون علی در زندان و در انتظار آینده است. او در گفتوگویی با «شرق» از مردم درخواست کمک کرد.
در ادامه گفتوگوی او را میخوانید:
ماجرای منجر به قتل را توضیح بده.
سال ٩٠ بود که من در خانه یکی از آشنایانم در نورآباد ممسنی میهمان بودم و ماجرای درگیری در واقع اصلا به من ربطی نداشت، چند نفر از اقوام افرادی که من میهمان آنها بودم، زنگ زدند و گفتند با اتوبوس به سمت نورآباد در حرکت بودند که بین آنها و عده دیگری درگیری پیش آمد و به خاطر اینکه تعداد طرف مقابل آنها زیاد بود، کتک خوردهاند. به همین خاطر آنهایی که من میهمانشان بودم تصمیم گرفتند در حمایت از اقوام خود وارد ماجرا شوند و آنهایی که اقوامشان را کتک زدهاند، کتک بزنند. به همین خاطر از من که میهمان آنها بودم و در دسترسترین فردی بودم که ماشین داشت، خواستند که آنها را به یک رستوران میانراهی ببرم که در مسیر اتوبوس بود. من هم در رودربایستی، آنها را به آن رستوران بردم و در آنجا بود که درگیری منجر به قتل اتفاق افتاد. من در رودربایستیگیر کردم اما در درگیری دخالت زیادی نداشتم.
چرا میگویی در قتل دخالتی نداشتی؟
چون آن مرحوم داخل رستوران چاقو خورد ولی من اصلا به داخل رستوران نرفتم و در حیاط منتظر بقیه بودم.
آیا کسی از شاهدان درگیری هم ادعای تو را تصدیق میکند؟
بله، در شروع تحقیقات صاحب رستوران و یک نفر دیگر تأیید کردند که من به داخل سالن رستوران نرفتهام و در قتل دخالت نداشتم اما در ادامه تحقیقات فقط صاحب رستوران به نفع من شهادت داد و دیده است که قتل کار من نیست. اما درنهایت قتل گردن من افتاد چون افرادی که آنها را به رستوران بردم و میهمانشان بودم، با هم فامیل بودند و با هم زدوبند کرده بودند که قتل را گردن من بیندازند.
در این چهار سالی که زندان بودی، شرایط چطور بود؟
خیلی سخت. خانواده آن مرحوم ٨٥٠ میلیون برای رضایت خواستهاند. حالا آن رفقایی که من در رودربایستی با آنها وارد این دعوا شدم، تنهایم گذاشتهاند. وقتی متهم به قتل شدم هیچ کدامشان سراغی از من نگرفتند. همه آنها دستشان به دهانشان میرسد ولی هیچ کمکی به من نکردند و این در حالی است که ما برای تأمین مبلغی که اولیای دم خواستهاند حتی مجبور شدیم مرغهای خانهمان را هم بفروشیم، اما با مبلغ موردنیاز خیلی فاصله داریم.
هنگام این اتفاق چند سال داشتی و شغلت چه بود؟
من آنموقع ٢٧ساله و مکانیک ماشینهای سنگین بودم. الان چهار سال است که در زندانم و مادر مریض شده است.
در این چهار سال در زندان چه کردهای؟
کار خاصی نمیشود اینجا کرد، سه جزء قرآن را حفظ کردهام و رئیس زندان هم از من تست گرفته و مدرکش را هم به من دادهاند. در این مدت به قرآن متوسل شدهام.
آیا در زندان کارگاهی هست که آنجا شغل و درآمدی داشته باشی؟
نه، اینجا هیچ کارگاهی نیست و فقط من در کلاسهای محفل قرآن، انس با قرآن و کلاس احکام خودم را سرگرم کردهام.
یعنی تو خرجی در زندان نداری؟ به هر حال غذا یا هر چیز دیگری که لازم داری را با چه پولی تأمین میکنی؟
وقتی خانوادهام همه دار و ندارشان را برای من فروختهاند، مگر میشود از آنها پولی بخواهم که غذای دیگری جز غذای زندان بخورم. مجبورم با همه شرایط زندان بسازم.
آیا الان از حضورت در آن درگیری پشیمان هستی؟
بله، واقعا پشیمانم. پشیمانم که چرا به دنیا آمدهام، چه به رسد به اینکه در این درگیری شرکت کردم.
آیا قبل از این اتفاق، سابقه درگیری و شرکت در نزاع داشتی؟
نه، اصلا اهل دعوا نبودم. حتی اگر از اهالی منطقهمان هم بپرسید، به شما خواهند گفت که سرم به کار خودم بود. اصلا من در یک شرکت دولتی وابسته به یکی از ارگانهای نظامی کار میکردم و باید عدم سوءسابقهام را برای استخدام ارائه میدادم.
اگر این ماجرا ختم به خیر شود، میخواهی چه کنی؟
نماز و روزهام را ترک نخواهم کرد. علاوه بر آن سعی میکنم رضایت قلبی اولیای دم را هم به دست بیاورم چون در این سالها که زندان بودم فهمیدم رضایت لفظی که به خاطر پول باشد، کافی نیست و رضایت قلبی است که ارزش دارد. بعد هم میخواهم سر شغل قبلم برگردم. نمیدانم از شغلم که مکانیک ماشینهای سنگین بودم، چیزی یادم مانده است یا نه، اما بههرحال میخواهم زندگی سالمی داشته باشم.
آیا ازدواج کردهای؟
نه، ازدواج نکردهام. سر کار میرفتم و میخواستم سرمایهای جمع کنم و بعد برای آیندهام تصمیم بگیرم که این اتفاق افتاد.
تو میگویی که در مرگ مقتول دخالت نداشتی، آیا در نزاع هم شرکت نکردی؟
بههرحال من برای شرکت در دعوا رفته بودم و من هم شریک جرمم، اما من اصلا داخل رستوران نرفتم چه برسد به اینکه بخواهم به آن مرحوم چاقو بزنم.
چاقو که دستت بود؟
بله، چاقو داشتم، هرکس که آنجا بود و بگوید چاقو نداشتم، دروغ گفته است.
چاقو را از کجا آوردی، همیشه چاقو همراهت بود؟
چاقویی بود که برای میوهخوری در ماشین گذاشته بودم.
یعنی با چاقوی میوهخوری در نزاعی که منجر به قتل شده، شرکت کردی؟
نه، نگفتم چاقوی میوهخوری دستم بود، گفتم چاقویی بود که برای میوهخوری از آن استفاده میکردم.
چه شد که یکی از شاهدان، شهادتش را پس گرفت؟
نمیدانم، اما بههرحال یکی از شاهدان که صاحب رستوران بود و هیچ نسبت یا آشنایی هم با من نداشت به نفع من شهادت داد و حقیقت را گفت.
با همه این اتفاقات که افتاده و اینکه هنوز مقدار زیادی تا مبلغ درخواستی اولیای دم مانده، امیدی به نجات داری؟
انسان با امید زنده است، حضرتعلی(ع) میگوید کسی که امید ندارد، مرده است. حتی اگر پای چوبه دار هم بروم به شاکی میگویم که من بیگناهم و فرزندشان را من نکشتهام.
درحالحاضر چه خواستهای از مردم داری؟
از هموطنان خواهش میکنم به من کمک کنند تا از مرگ نجات پیدا کنم، ما الان حدود ٤٠٠ میلیون از مبلغ ٨٥٠ میلیون را که اولیای دم برای ساخت حسینیه درخواست کردهاند، فراهم کردهایم اما واقعا امکان تهیه بقیه پول برای خانوادهام وجود ندارد، آنها حتی خانهمان را فروختهاند و الان در یک خانه گلی روستایی زندگی میکنند. هموطنان لطف کنند مبالغ خود را به شماره حساب ٠٣٤٢٠٩٠٢٦٨٠٠٨ بانک ملی شعبه شهیدمدنی نورآباد ممسنی به نام سهراب لشگری یا به شماره کارت ٦٠٣٧٩٩١٨٨٦٩٩٧٧٢٩ که مربوط به همین حساب است واریز کنند، او یکی از خیرین و دوستان پدرم است که پیگیر پرونده من است و در این مدت به من و خانوادهام کمکهای زیادی کرده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]