تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833995987
روایت میردامادی از اسناد لانه جاسوسی/نظر احمدینژاد اشغال سفارت شوروی بود!
واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: روایت میردامادی از اسناد لانه جاسوسی/نظر احمدینژاد اشغال سفارت شوروی بود!
به نظر من در صورتي كه به موضوع اشغال سفارت امريكا در ظرف زماني خود هم در داخل كشور و هم در مناسبات بينالمللي نگريسته شود، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه نگراني دانشجويان كه پس از پيروزي انقلاب و سقوط نظام استبدادي شاه دغدغه اصلي آنها حفظ نظام نوپاي جمهوري اسلامي بود نگراني بيجايي نبود و با توجه به تجربه گذشته و شرايط محيطي نيز تهديد امريكا واقعي بود.
محسن میردامادی در مصاحبه با روزنامه اعتماد در باره اشغال لانه جاسوسی سخن گفت. متن این مصاحبه را می خوانید: حادثه اشغال سفارت امريكا در تهران از موضوعاتي است كه پس از سه دهه و نيم هنوز گهگاه و به خصوص در ايام نزديك به روز ١٣ آبان مورد بحث و گفتوگو و بعضا جدل قرار ميگيرد. اينك پس از۳۵ سال، شما آن اقدام را چطور ارزيابي ميكنيد؟ همان طور كه اشاره كرديد با وجود گذشت بيش از سه دهه از آن واقعه هنوز بحث در مورد آن تمام نشده است. در دوران پس از انقلاب ميتوان مسائلي مهمتر از اشغال سفارت امريكا پيدا كرد كه امروز ديگر چندان مورد بحث قرار نميگيرند ولي اين موضوع در كشور ما هنوز مورد بحث است. يك علت براي اين پديده، زنده بودن همواره بحث روابط ايران و امريكاست و اگر اين مساله وجود نداشت، تا امروز اين رويداد هم به تاريخ پيوسته بود. يك علت ديگر هم در مواردي سوءاستفاده قدرت از اين رويداد براي توجيه برخي سياستها و رويكردهاي خود است. به طور طبيعي بسياري از افرادي كه در آن زمان حضور نداشتهاند سوال يا سوالات جدي در مورد آن حادثه دارند. نسل جوان امروز كه از يك طرف دوران رژيم قبل را خود تجربه نكرده و سياستهاي امريكا را در آن دوران درقبال ايران نديدهاند و امروز شاهد شعارهاي آن كشور در دفاع از دموكراسي، حاكميت مردم، حقوق بشر و امثال آن (صرفنظر از صادقانه يا غيرصادقانه بودن آن) هستند كه هم جهت با خواستها و آرمانهاي خود آنهاست، نسبت به نسل آن زمان تصوير و تصور متفاوتي از امريكا دارند. من هم به عنوان يكي از افرادي كه در آن واقعه نقش داشتهام معمولا در كوي و برزن و دانشگاه و زندان درباره آن مورد سوال قرار گرفته و ميگيرم و در اينجا سعي ميكنم بخشي از ارزيابيام را نسبت به آن موضوع توضيح دهم. البته واقعه اشغال سفارت ابعاد مختلفي داشت كه طبعا در حد گنجايش اين گفتوگو خدمتتان توضيح خواهم داد. مساله اصلي در اين ارزيابي و در هر ارزيابي ديگر پس از سي و چند سال اين است كه هم شرايط داخلي و هم شرايط بينالمللي امروز با شرايط آن زمان تفاوتهاي بنيادي كرده است. لذا بايد اين مساله را در گفتماني متفاوت درك كرد يعني براي دريافت دركي صحيح و منطقي از اشغال سفارت امريكا بايد آن را در شرايط ويژه زماني خود مورد تجزيه و تحليل قرار داد، در غير اين صورت قضاوت در مورد آن نميتواند قضاوتي واقعبينانه باشد. عدم توجه به اين نكته مهم بههمان اندازه اشتباه و گمراهكننده است كه تحليل مسائل امروز با شرايط و اقتضائات و فضاي ٣٥ سال قبل؛ چيزي كه متاسفانه امروز در برخي اركان حكومت رايج است و امري خطا و خيالپردازانه است. اين نكته را بايد هم از بعد شرايط داخلي ايران و تبعات سياستهاي امريكا در قبال كشور ما و هم از نظر شرايط محيطي و نظام بينالملل دوقطبي و اقتضائات آن
مورد توجه و تامل قرار داد. مهمترين وجوه اين تغيير را در شرايط داخلي و بينالمللي چه ميدانيد؟ در رابطه با شرايط داخلي ميتوانم بگويم پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران از پيروزي انقلاب خوشحال بودند و نظام جديد را متعلق به خود و خود را موظف به حفظ و حراست از آن ميدانستند. دانشجويان هم به نحو اولي اينچنين بودند. ما و دوستاني كه مسووليت انجمنهاي اسلامي دانشجويي را بر عهده داشتيم در آن زمان مهمترين تهديد محتمل را نسبت به انقلاب، تهديد خارجي و از سوي امريكا ميدانستيم. اين برداشت و تلقي ما بر اساس تحليلمان از حوادث تاريخي و سياستها و عملكرد گذشته امريكا در ايران بود. سياست امريكا در قبال ايران پس از تحولات و نوساناتي كه به دنبال جنگ دوم جهاني طي كرد نهايتا تحت تاثير شرايط جنگ سرد در دوران دولت ملي دكتر مصدق و تا حد زيادي تحت تاثير سياستها و فشارهاي دولت انگليس، به مقابله با مرحوم دكتر مصدق و نهايتا همكاري در كودتا عليه دولت وي منجر شد. اين دخالت در سالهاي اخير مورد اذعان برخي دولتمردان و سياستمداران منصف امريكا نيز بوده است. خانم آلبرايت، وزيرخارجه پيشين امريكا- هرچند ديرهنگام- در زمان رياستجمهوري بيل كلينتون به سياستهاي نادرست امريكا در گذشته اشاره و موضعي شبيه عذرخواهي نسبت به ايران اتخاذ كرد. موضعگيرياي كه به نظر ميرسد سياستمداران ارشد امريكايي در قبال كمتر كشور ديگري انجام داده باشند. بعدا نيز در مناظره نامزدهاي رقيب براي انتخابات گذشته رياستجمهوري امريكا آقاي ران پاول در پاسخ به سوال سناتورريك سانتروم كه اظهار كرده ايران از سال ١٩٧٩ با ما در جنگ بوده است، پاسخ داد: «ما اين جنگ را در ١٩٥٣، زماني كه در ايران كودتا و شاه را حاكم كرديم، شروع كرديم و آنچه در ١٩٧٩ اتفاق افتاد عكسالعمل آن بود. اين وضعيت ادامه پيدا كرد زيرا ما به عواقب كارهاي خودمان توجه نميكنيم؛ مشكل ما در اين مساله است». اين موضوع را خانم دكتر ابتكار در آن زمان در يادداشتي در مطبوعات به خوبي توضيح داده است. اوباما نيز در اين مورد نكات قابل توجهي را بيان كرده است. ولي دخالتهاي امريكا به كودتاي ٢٨مرداد ١٣٣٢ محدود نميشود. پس از كودتا تا پيروزي انقلاب اسلامي در سال ١٣٥٧، سياست دولت امريكا در قبال ايران حمايت بيچون و چرا از رژيم ديكتاتوري شاه بود؛ به جز يك دوره كوتاه در دوره رياستجمهوري كندي در امريكا و نخست وزيري دكتر اميني در ايران و دوران كوتاه طرح مباحث حقوق بشر در دوران رياستجمهوري كارتر. در اين دوران ٢٥ساله همه اقدامات سركوبگرايانه شاه از كشتار دانشجويان در دانشگاه تهران در آذر ١٣٣٢ تا كشتار مردم در خرداد ١٣٤٢ و تداوم آن تا پيروزي انقلاب و كشتارهاي وسيع سالهاي ٥٧-١٣٥٦ و اقدامات ساواك و شكنجههاي بيرحمانه آن همه مستقيم يا غيرمستقيم مورد حمايت دولت امريكا بود. حتي پس از كشتار ١٧ شهريور ١٣٥٧ كه تعداد شهداي آن بيش از ١٠٠ نفر اعلام شده است، بلافاصله كارتر با شاه تماس گرفت و از او اعلام حمايت كرد؛ حالا آن موضعگيري را مقايسه كنيد با مواضعي كه امروز ايالات متحده در قبال تحولات مشابه در كشورهاي منطقه اتخاذ ميكند. اين حمايتها از اوايل دهه ١٩٧٠ و پس از شكست امريكا در جنگ ويتنام- كه باعث شد اين كشور استراتژي جديد خود را كه بعدها به «دكترين نيكسون» معروف شد، به مرحله اجرا در آورد- تشديد شد. بر مبناي آن استراتژي، امريكا از متحدان منطقهاي خود حمايت و در مقابل، حمايت از منافع خود را در مناطق مختلف جهان به اين متحدين واگذار ميكرد. براساس استراتژي جديد، امريكا در منطقه خليجفارس سياست معروف به سياست دومحوري با محوريت ايران را در پيش گرفت و از آن پس دولت امريكا حامي بيچون و چراي شاه و سياستهاي وي بود، در مقابل شاه نيز مدافع منافع امريكا در منطقه بود. نتيجه طبيعي و منطقي سياستهاي امريكا در قبال كشور ما اين بود كه همه نيروها و سياستورزاني كه مخالف استبداد حاكم بر كشور و خواهان تغيير و تحول در حكمراني كشور بودند، دولت امريكا را به درستي عامل اصلي تداوم ديكتاتوري شاه ميدانستند كه با همراهي در كودتا شاه را به ايران بازگرداند و مجددا بر تخت نشاند و براي حفظ و تثبيت و تداوم حكومت مستبدانه وي از هيچ اقدامي فروگذار نكرد. با چنين سابقه و زمينهاي پس از پيروزي انقلاب در سال ١٣٥٧ بسياري از طرفداران حق حاكميت مردم و علاقهمندان به انقلاب مهمترين تهديد محتمل براي نظام جديد در حال شكلگيري را تهديد خارجي از طرف دولت امريكا ميدانستند. نگراني كه تجربه كودتاي ٢٨ مرداد زنگ آن را مرتبا به صدا درميآورد و پذيرفتن شاه در امريكا در هفتههاي قبل از اشغال سفارت اين نگراني را كاملا موجه و تشديد ميكرد. پس از خروج شاه از ايران در ديماه ١٣٥٧، دولت امريكا با توجه به آثار و پيامدهاي احتمالي پذيرش شاه در ايران، اجازه ورود به امريكا را به وي نداد ولي نهايتا در اواخر مهرماه ١٣٥٨ به وي اجازه ورود به آن كشور را داد. براي روشن شدن اهميت و تاثير اين اقدام يادآوري اين نكته مفيد به نظر ميرسد كه پس از بحثهاي مخالفان و موافقان پذيرش شاه در شوراي عالي امنيت ملي امريكا و نهايتا تصميم به پذيرش شاه، كارتر رييسجمهور وقت امريكا احتمال اشغال سفارت آن كشور در تهران را مطرح ميكند كه نشان ميدهد دولتمردان آن كشور از وضعيت افكار عمومي در ايران نسبت به خود به خوبي اطلاع داشتهاند. همچنين كاردار امريكا در ايران پس از بردن شاه به ايالاتمتحده در متني اعتراضي كه جمعبندي گروه سياسي سفارت است به صراحت به وزارت خارجه مينويسد كه اگر شاه را ميبريد پس ديگر چرا سفارت بايد باز باشد. (مطلب به اين مضمون) نكته مهم ديگر كه بايد در نظر گرفته شود اين است كه انقلاب اسلامي سال ١٣٥٧ در دوران جنگ سرد اتفاق افتاد و در تحليل شرايط محيطي آن بايد واقعيتهاي آن نظام را مدنظر داشت. در نظام دوقطبي دوران جنگ سرد، نگاه امريكا و شوروي به عنوان دو قطب اين نظام به تحولات بينالمللي نگاهي متاثر از نظريه حاصل جمع صفر بود كه در آن از دست دادن يك متحد به وسيله يكي از دو قطب قرار گرفتن آن در سبد قطب رقيب بود؛ يا حداقل اين طور تلقي ميشد. در چنين شرايطي مداخله در ساير كشورها و اقداماتي همچون كودتا عليه دولت مصدق يا كودتا عليه سالوادور آلنده در شيلي و امثال آن در كشورهاي امريكاي لاتين و ساير كشورها به وسيله امريكا - با وجود مخالفت جدي افكار عمومي غرب با آن مداخلات كه شديدترين آن در رابطه با جنگ ويتنام شكل گرفت- و اقدامات مشابه به وسيله شوروي در ديگر كشورها امري عجيب و غريب و دور از انتظار نبود و به كرات اتفاق ميافتاد؛ موضوعي كه در دوران پس از جنگ سرد و به خصوص در سالهاي اخير بسيار كم يا شايد در آن شكل خود متوقف شده باشد. طبعا در شرايط امروز مناسبات بينالملل كه نظام دوقطبي و رقابتهاي خاص آن نظام را پشت سر گذاشته و با رويكرد امروز امريكا كه شيوه عمل آن به طور كلي و در مورد ايران به طور خاص تفاوتهاي عمدهاي با دوران جنگ سرد دارد، ترسيم امروزين از ماجرا بدون توجه به ويژگيها و شرايط خاص آن دوره براي فهم درست ابعاد آن واقعه نارساست. البته امروز هم با موارد گوناگوني از قرباني كردن حقوق بشر پيش پاي منافع امريكا مواجه هستيم. نمونه آن برخورد با جنايات اسراييل در غزه يا حمايت گسترده از رفتارهاي عربستان سعودي. به نظر من در صورتي كه به موضوع اشغال سفارت امريكا در ظرف زماني خود هم در داخل كشور و هم در مناسبات بينالمللي نگريسته شود، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه نگراني دانشجويان كه پس از پيروزي انقلاب و سقوط نظام استبدادي شاه دغدغه اصلي آنها حفظ نظام نوپاي جمهوري اسلامي بود نگراني بيجايي نبود و با توجه به تجربه گذشته و شرايط محيطي نيز تهديد امريكا واقعي بود. اقدام براي انجام كودتاي نوژه كه برنامهريزيهاي آن به وسيله برخي نظاميان و فرماندهان رژيم شاه كه به امريكا رفته بودند در آن كشور صورت گرفته بود نيز نشان داد كه نگرانيها بيمورد نبوده است. لذا اشغال سفارت امريكا نتيجه طبيعي و قهري سياستها و دخالتهاي آن كشور در ايران بوده است؛ موضوعي كه همانطور كه به نمونههايي از آن اشاره شد برخي سياستمداران امريكايي نيز به آن اذعان دارند و آن را پذيرفتهاند. البته حمايت امام و در پي آن حمايت مردمي از اين واقعه باعث آن شد موضوعي كه ابتدا يك حركت دانشجويي بود تبديل به مسالهاي ملي و بينالمللي و در سطح كل نظام و تصميمگيري در مورد آن هم در فرآيند تصميمگيريهاي نظام قرار گيرد و به مسالهاي بسيار طولانيتر تبديل شود. در مجموع ميتوان گفت اشغال سفارت امريكا ادامه طبيعي (و شايد اجتنابناپذير) انقلاب اسلامي در سال ١٣٥٧ و عكسالعملي به ديكتاتوري شاه و سياستهاي غلط منطقهاي و جهاني امريكا بود. به اين معنا كه انقلاب، ايران را از يك متحد و پايگاه اصلي سياستهاي امريكا و ايفاي نقش ژاندارمي براي حمايت از منافع امريكا در منطقه خارج و در نظام بينالملل دوقطبي آن زمان با ١٨٠ درجه چرخش به كشور و نظامي ضدامريكايي تبديل كرده بود. در طرف مقابل سياستها و دخالتهاي امريكا در امور كشور ما از سال ١٣٣٢ تا ١٣٥٧ به نحوي بود كه پس از پيروزي انقلاب خود آنها هم به خصوص در صورت بردن شاه به امريكا اشغال سفارت را امري كاملا محتمل ميدانستند زيرا از جايگاه خود در افكار عمومي مردم ايران به خوبي مطلع بودند. اين مساله در اسناد به دست آمده از سفارت ذكر شده است و ديپلماتهاي امريكا در تهران هم احتمال چنين اقدامي را از سوي ايرانيان ميدادند. پيامدهاي اين اقدام و همراهي و حمايت گسترده مردمي در سطح كشور را كه براي ماههاي متمادي ادامه داشت ميتوان شاهدي بر اين مدعا گرفت كه اقدام دانشجويان تبلور اراده عمومي مردم در پاسخ به سياستها و دخالتهاي امريكا در كشورشان طي ٢٥ سال قبل از آن بوده است. موضوع مهمي كه به دليل آن سياستمداران امريكايي عمدتا پذيرفتهاند اشغال سفارت را به عنوان يك حادثه تاريخي و تمام شده به بايگاني تاريخ بسپارند. حتي در موافقتنامه نهايي در قالب بيانيه الجزاير نيز كه براي آزادي گروگانها بين ايران و امريكا به امضا رسيد، متعهد شدند كه دولت امريكا و گروگانها هيچ كدام، به دليل اشغال سفارت هيچ ادعايي در مجامع حقوقي بينالمللي عليه ايران اقامه نكنند. در سالهاي اخير مطرح شده كه در نخستين جلسهاي كه مساله اشغال سفارت مطرح شده آقاي احمدينژاد هم حضور داشته و با آن مخالفت كرده است. مخالفت ايشان با اين موضوع صحيح است، ولي جهتگيري ايشان هم مهم است. در آن زمان برخلاف نوع انجمنهاي اسلامي دانشگاهها و فضاي كلي كشور كه رويكردي ضد امريكايي داشتند، انجمن اسلامي
علم و صنعت كه ايشان نماينده آن بودند اولويت را در ضرورت مقابله با شوروي و كمونيسم ميدانستند و در جلسهاي هم كه اين موضوع مطرح شد ايشان پيشنهاد داد كه برويم سفارت شوروي را بگيريم. تفاوت ديگري كه انجمن علم و صنعت با ديگر انجمنها داشت اين بود كه اولويت را در تصفيه فكري دانشگاهها از جريانهاي مخالف ميدانست و با همين رويكرد مدتي پس از آن پيشقدم در انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاهها شدند؛ مسالهاي كه در سالهاي گذشته هم كه صاحبان همان تفكر، مسووليتهاي ارشد كشور را در اختيار داشتند، آن ديدگاهها را در اداره كشور به خصوص در سطوح علمي و فكري اعمال ميكنند. اصولا دو تفكر منجمد و اصلاحطلب از همان زمان از يكديگر متمايز بودند. امروز هم اكثريت قاطع (بالاي ٩٥ درصد) دانشجويان اشغالكننده سفارت را اصلاحطلبان تشكيل ميدهند. آيا گروگان گرفتن ديپلماتهاي يك كشور در كشور ديگر با حقوق بينالملل مغايرت ندارد؟ اين موضوع را من قبلا در مصاحبهاي توضيح دادهام، ولي در اينجا هم به طور خلاصه به آن اشاره ميكنم. به اين نكته بايد توجه كرد كه حقوق بينالملل زماني معنا و مفهوم مييابد كه همه كشورها آن حقوق را در حق يكديگر رعايت كنند. حقوق بينالملل متفاوت با حقوق داخلي كشورهاست. اگر در داخل يك كشور فردي به شخص ديگر زيان برساند و حق كسي را پايمال كند حكومت مركزي او را مجازات و احقاق حق ميكند، ولي در عرصه بينالملل يك نهاد قضايي فراتر از دولتها كه بتواند احقاق حق كند وجود ندارد. بنابراين اگر در حقوق بينالملل كشورها متعهد ميشوند كه در مسائل داخلي يكديگر دخالت نكنند يا مصونيت ديپلماتهايشان به رسميت شناخته شود، اينها مسائلي است كه در صورت رعايت متقابل از كشورها معنا و مفهوم پيدا ميكند و اگر كشوري آن را رعايت نكرد نبايد از كشور مقابل توقع داشته باشد كه چنين حقوقي براي او رعايت شود. در حقوق بينالملل دخالت در امور داخلي كشورها پذيرفته نيست. ولي اگر امريكاييها آمدند در اين كشور يك دولت ملي را سرنگون كردند و حكومت ديكتاتوري شاه را روي كار آوردند و با حمايتهاي نظامي خود آن را حفظ و تثبيت كردند، آيا حقوق بينالملل را زير پا نگذاشتند؟ در چنين شرايطي نبايد توقع رعايت آن را در قبال خود داشته باشند. اشغال سفارت امريكا در ايران هم در واقع پاسخي بود به تمام حقوقي كه امريكاييها در گذشته در ايران زيرپا گذاشته بودند، موضوعي كه - همان طور كه اشاره شد - خود امريكاييها آن را پذيرفتهاند. از جمله سوالاتي كه در رابطه با اشغال سفارت مطرح بوده پيامدهاي آن اقدام است. روابط ايران و امريكا يكي از اين مسائل است. روابط ايران و امريكا پس از اشغال سفارت قطع شد و مشكلات روابط تاكنون هم حل نشده است. اشغال سفارت چقدر در اين مساله نقش داشته است؟ در اين موضوع نميتوان ترديد داشت كه در عرصه بينالملل و در سازمانها و مجامع بينالمللي نوعا امريكا مخالف اصلي ايران و مانع اصلي پيگيري اهداف سياست خارجي كشور ما بوده است و با توجه به جايگاه و موقعيت بينالمللي كه داراست در مقابله با ايران بيشترين تاثيرگذاري را ميتواند داشته باشد. براي شناخت اينكه اين رويكرد امريكا و به طور كلي مشكلات موجود در روابط دو كشور تا چه ميزان متاثر از اشغال سفارت آن كشور در سال ١٣٥٨ بوده بايد به اين نكته توجه كرد كه اصولا دولتها -
خصوصا دولتهايي مثل دولت امريكا- منافع خود را براي هميشه يا مدتي طولاني گروگان يك حادثه تاريخي قرار نميدهند و در هر زمان بر اساس منافع ملي خود روابطشان با ساير كشورها را تنظيم ميكنند. بر همين اساس بود كه دولت امريكا در دوران رياستجمهوري رونالد ريگان، كه يكي از كلاسيكترين روساي جمهور امريكا از حزب جمهوريخواه بود، در سال ١٣٦٥ مك فارلين، مشاور ارشد خود، را به همراه هدايايي براي مذاكره و برقراري روابط به ايران فرستاد و همزمان برخي سلاحهاي پيشرفته مورد نياز ايران براي جنگ را در اختيار كشور ما قرار داد. اين اقدام امريكا بدين معنا بود كه اين كشور، در همان سالها كه هنوز مدت زيادي از اشغال سفارت نگذشته بود، در عمل آن واقعه را به بايگاني تاريخ سپرده و از آن عبور كرده و خواهان آغاز دوران جديدي در روابط خود با ايران است. در پي اين اقدام، اين ايران بود (به دلايلي كه موضوع بحث اين نوشته نيست) كه به اقدام امريكا جواب مثبت نداد و در نتيجه تغييري در مناسبات دو كشور به وجود نيامد يا حتي اين روابط در برخي ابعاد بدتر از قبل شد. پس از آن نيز در موارد ديگري امريكاييها براي حل مشكلات بين دو كشور پيشقدم شدهاند، از جمله در موضعگيري خانم آلبرايت كه قبلا به آن اشاره شد و همچنين در موضعگيري مشابهي كه مدتي پس از آن كلينتون رييسجمهور وقت امريكا با اذعان به اشتباه بودن برخي از سياستهاي گذشته امريكا در قبال ايران داشت و نيز حضور وي در سخنراني آقاي خاتمي در مجمع عمومي سازمان ملل و تمايل وي به ملاقات و مذاكره با آقاي خاتمي. در همه اين موارد از اقدام ريگان كه از حزب جمهوريخواه و از راديكالترين روساي جمهور امريكا بود تا كلينتون كه از حزب دموكرات بود دولت امريكا براي بنبستشكني و پشت سر گذاشتن دوران گذشته پيشقدم بوده و خواهان مناسبات جديدي بوده و اين ايران بوده كه همواره راه و روش قبلي را ادامه داده (فارغ از داوري در مورد آن) و تغييري را نپذيرفته است. در موضوع اخير هم اوباما پيشگام در بهبود روابط بوده است و ايران به دلايل خاص خود اينبار آن را پذيرفته است. از زمان اقدام ريگان به بعد هيچ گاه دولتمردان امريكا گروگانگيري را به عنوان عامل حل نشدن مشكلات خود با ايران ذكر نكردهاند، كما اينكه در سالهاي اخير مشكلاتي كه نسبت به ايران اظهار كردهاند مسائلي همچون برنامه هستهاي ايران، سلاحهاي كشتار جمعي، سياست ايران در قبال مساله فلسطين و لبنان و مساله حقوق بشر بوده و هيچ گاه در ٢٥ سال اخير اشغال سفارت را به عنوان مانعي در روابط و مناسبات بين دو كشور مطرح نكردهاند. در مذاكرات اخير كنگره درباره برجام نيز اصليترين مسائلي كه نمايندگان مجلس امريكا بر آن دست ميگذاشتند ربطي به اين قضيه نداشت زيرا در اين مورد موضع فوري ندارند. البته روشن است كه اشغال سفارت مانند خود انقلاب در زمان خود در روابط بين دو كشور تاثيرگذار بوده ولي تصور اينكه مشكلات امروز در روابط ايران و امريكا متاثر از واقعه گروگانگيري است فاقد پشتوانه و شواهد عيني و علمي است. سوال ديگري كه در اين رابطه
قابل طرح است مساله جنگ تحميلي و حمله عراق به ايران است كه برخي افراد علت آن را در اشغال سفارت و گروگانگيري و امريكا را محرك عراق در حمله به ايران ميدانند. اين نظر تا چه حد ميتواند قابل قبول باشد؟ فكر ميكنم سخنان ريچارد مورفي، معاون اسبق سازمان سيا كه از سال ١٩٨٣ سفير امريكا در عربستان سعودي بود، در اين زمينه به اندازه كافي گويا باشد. وي در مصاحبه با بيبيسي فارسي (در تاريخ ٢٩ شهريور ١٣٩٠) در مقابل اين سوال كه گفته ميشود امريكا از حمله عراق به ايران اطلاع داشته و براي اين كار به عراق چراغ سبز نشان داده است، آن را رد ميكند و ميگويد: «جنگ همه را غافلگير كرد... اين خطر وجود داشت كه جنگ به كشورهاي منطقه خليج فارس بكشد و ما نميخواستيم شاهد [گسترش] چنين تهديدي به منافعي باشيم كه در اين كشورها داريم». وي در ادامه ميافزايد: «امريكا از سال ١٩٨٣ به عراق كمك كرد چون هدف آن اين بود كه ايران جنگ را نبرد.» ولي براي روشن شدن دلايل شروع جنگ لازم است توضيحاتي عرض كنم. براي كساني كه روابط ايران و عراق را مرور كردهاند، روشن است كه موافقتنامه سال ١٩٧٥ كه بين ايران
و عراق و به وسيله شاه و صدام حسين امضا شد از نظر دولت وقت عراق قراردادي تحميلي بود كه عراق در شرايط ضعف و به اجبار آن را پذيرفته بود تا در جنگ با كردها خود را از خطر سقوط نجات دهد. از همان سال ١٩٧٥ عراق درصدد تقويت بنيه نظامي خود بود تا با به دست آوردن فرصتي، با اقدام عليه ايران، امتيازات ادعايي
ازدست داده در قرارداد ١٩٧٥ را مجددا بهدستآورد. به بركت درآمد سرشار نفت كه پس از بحران انرژي سال ١٩٧٣ قيمت آن چهار برابر شده بود، عراق در دهه ١٩٧٠ قراردادهاي تسليحاتي گستردهاي با اتحاد جماهير شوروي و فرانسه منعقد كرد. همچنين از سال ١٩٧٥ تا ١٩٧٩ عراق سه قرارداد همكاري هستهاي با فرانسه امضا كرد و در اين مدت دو رآكتورهستهاي به همراه مقاديري اورانيوم غني شده از اين كشور تحويل گرفت و تعداد زيادي از كارشناسان ارشد اتمي عراق در فرانسه تحتآموزش قرار گرفتند. بناي دولت عراق از اين قراردادهاي هستهاي توليد سلاح هستهاي بود. صدام در زمان انعقاد نخستين موافقتنامه همكاري هستهاي با فرانسه اعلام كرد: «اين موافقتنامه نخستين قدم جدي در جهت توليد سلاح اتمي عربي است». گزارش تحويل جنجالبرانگيز اورانيوم غنيشده از فرانسه به عراق در روزنامههاي والاستريتژورنال، چهار مارس ١٩٨٠و واشنگتن پست، ٣٠ جولاي و هشتم آگوست ١٩٨٠درج شده است. [براي اطلاع بيشتر از برنامههاي نظامي و هستهاي عراق در دهه ١٩٧٠ كتاب
Iraq: From Summer to Saddam, ١٩٩٤ G Simons, و كتاب سوداگري مرگ نوشته كنت آر تيمرمن، ١٩٩٢، ترجمه احمد تدين، را ملاحظه فرماييد. آنچه در عمل عراق را از دستيابي به سلاح هستهاي محروم كرد عمدتا اقدامات اسراييل بود. اسراييليها در سال ١٩٧٩ در پاريس دانشمندي را كه به عنوان مغز متفكر هستهاي عراق شناخته ميشد ترور كردند. در همان سال دو رآكتور هستهاي را كه در بندري در فرانسه آماده حمل به عراق بود منفجر كردند و در سال ١٩٨١ تاسيسات هستهاي عراق در اين كشور را با بمباران منهدم ساختند و عملا پروژه هستهاي اين كشور را براي مدتهاي طولاني به تاخير انداختند. هدف اصلي عراق از تقويت بنيه نظامي مقابله با ايران و نيز سروري به جهان عرب بود كه در نيمه دوم دهه ١٩٧٠ و قبل از پيروزي انقلاب نيز در مقاطعي تا مرز درگيري و شروع جنگ بين دو كشور پيش رفت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و مشكلاتي كه از جهات متعدد براي نيروي نظامي ايران بهوجود آمد بهترين فرصت براي عراق جهت محقق كردن آرزوي خود به وجود آمد تا با حمله به ايران به اهدافي كه از سال ١٩٧٥ در سر داشت، دست پيدا كند. لذا عراق از همان زمان پيروزي انقلاب مشغول آمادهسازي خود براي حمله به ايران شد. در اسناد نظامي سفارت امريكا به روشني تحليل شده كه تجهيزات و ساختار نظامي عراق فقط براي جنگ با ايران طراحي شده است. مطالعات گازيروفسكي هم نشان داد كه برنامهريزي براي حمله به ايران خيلي بيش از تصرف سفارت امريكا انجام شده بود. طبعا بعد از انقلاب در چنين جنگي امريكا هرگز از ايران حمايت نميكرد. ايران با انقلاب اسلامي از يك كشور متحد امريكا به كشوري كاملا ضدامريكايي تبديل شده و طبيعي بود كه آن كشور هيچ انگيزهاي براي كمك به ايران نداشت. ولي برخلاف نظر كساني كه تصور ميكنند امريكا عراق را براي جنگ با ايران ترغيب و از ابتدا به آن كشور كمك كرده است، امريكا در زمان شروع جنگ نظر مثبتي نسبت به عراق نداشت. در سال ١٣٥٩ (١٩٨٠ ميلادي) كه حمله عراق به ايران شروع شد، امريكا و عراق در شرايط قطع روابط ديپلماتيك قرار داشتند. عراق به اين دليل كه جزو كشورهاي راديكال و يكي از كشورهاي جبهه پايداري در آن زمان بود كه شامل كشورهاي ضداسراييلي ميشد، حتي از روابط حداقلي با امريكا برخوردار نبود و روابط ديپلماتيك بين دوكشور قطع بود. اين شرايط تا سال ١٣٦٣ (١٩٨٤ ميلادي) يعني چهار سال پس از آغاز جنگ ادامه داشت و در اين سال سفارت امريكا در بغداد بازگشايي شد. همانطور كه ريچارد مورفي ميگويد كه پس از سالهاي اوليه جنگ و به دنبال پيروزيهاي ايران در ميادين جنگ، از اواخر سال ١٩٨٣ (اواخر ١٣٦٢) بود كه امريكا براي جلوگيري از شكست عراق، به اين كشور نزديك شد. امريكا ابتدا كمكهاي اقتصادي به عراق را شروع كرد كه در سالهاي بعد به حوزههاي ديگر، به خصوص حوزه اطلاعات نظامي، نيز گسترش پيدا كرد. لذا در شروع جنگ و سالهاي اوليه آن، امريكا نظر مثبتي نسبت به هيچيك از دو كشور ايران و عراق نداشت و با هر دو آنها در شرايط قطع رابطه ديپلماتيك بود و به هيچيك از آنها كمكي نميكرد. در بين كشورهاي اروپايي، انگليس كه با امريكا همكاري و همسويي استراتژيك دارد، در جنگ موضعي مشابه با امريكا داشت و در زمان شروع جنگ، با هر دو كشور عراق و ايران روابط تيرهاي داشت و در قبال جنگ موضع بيطرفي اعلام كرد و حمايت آن كشور از عراق نيز از سال ١٩٨٢ و پس از موفقيتهاي ايران در جبههها شروع شد. روابط انگليس و عراق از سال ١٩٧٨ به دنبال ترور نخستوزير پيشين عراق در لندن به وسيله عوامل دولت عراق بهشدت تيره شده بود و تا سالهاي بعد ادامه پيدا كرد؛ به طوري كه در دهه ١٩٩٠ تحقيقات سر اسكات نشان داد مدتي پس از شروع جنگ تحت فشار كشورهاي عرب كه متحد انگليس در منطقه خليج فارس كه حامي عراق بودند، به خصوص عربستان سعودي و كويت، انگليس ابتدا روابط اقتصادي خود را با عراق بهبود بخشيد و سپس از سال ١٩٨٢ به شركتهاي انگليسي اجازه داد سلاحهاي انگليسي را كه عراق در ميدان جنگ به غنيمت گرفته بود، تعمير كنند. اين همكاريها به تدريج در سالهاي بعد در عرصه نظامي گسترش پيدا كرد. در مقابل، فرانسه كه معمولا در اين گونه بحرانها موضعي متفاوت از امريكا و بعضا متعارض با آن دارد، پس از چند ماه ترديد در ابتداي جنگ به ابتداي جنگ حامي سرسخت عراق تبديل شد و به طور همهجانبه از عراق حمايت كرد. لذا اين ادعا كه اشغال سفارت امريكا باعث شروع جنگ و ترغيب امريكا براي اين اقدام شده ادعايي بدون پشتوانه و فاقد شواهد تاريخي است. البته پيروزي انقلاب اسلامي به طور طبيعي باعث قطع ارتباطات نظامي ايران و امريكا و قطع صدور سلاح به ايران و عدم حمايت اين كشور از ايران در مجامع بينالمللي شده بود و همين شرايط براي ترغيب صدام جهت استفاده از فرصت و حمله به ايران كافي بود. طبعا اشغال سفارت؛ روابط با امريكا را تيرهتر كرد، ولي قبل از آن هم روابط دو كشور به اندازه كافي تيره بود كه امريكا انگيزهاي براي حمايت از ايران نداشته باشد. در واقع عراق از زمان پيروزي انقلاب شروع به آمادهسازي خود كرد و مدتها در مناطق مرزي مشغول عمليات ايذايي عليه ايران شد و در نهايت پس از كسب آمادگي جنگ همهجانبهاي را كه از زمان امضاي موافقتنامه ١٩٧٥ خود را براي آن آماده ميكرد در سال ١٣٥٩ (١٩٨٠ ميلادي) عليه كشور ما شروع كرد. لازم است به اين نكته نيز اشاره شود كه انقلاب اسلامي وضعيت موجود در منطقه را بر هم زده بود و تمايل به مقابله با انقلاب در حكومتهاي منطقه كاملا وجود داشت و همين عامل باعث پشتيباني اكثر آنها از عراق در جنگ بود. در واقع جنگ عراق عليه ايران پاسخي قابل پيشبيني توسط نيروهاي منطقهاي عليه انقلابي بود كه معادلات منطقهاي را كاملا دگرگون كرده و تهديدهايي را براي رژيمهاي منطقه به وجود آورده بود. لذا اين ادعا كه جنگ تحميلي به دليل اشغال سفارت امريكا بوده درست نيست و سياستي كه امريكا در قبال جنگ دنبال ميكرد همان است كه ريچاردمورفي به آن اشاره كرد و شواهد ديگر از جمله مطالعات مستند گازيروفسكي نيز آن را تاييد ميكند. اكنون كه برجام مورد توافق ايران
و ١+٥ قرار گرفته است برداشت شما از اين رويداد چگونه است؟ بدون ترديد قاطبه آن دانشجويان از اين رويداد دفاع ميكنند و اتفاقا برخي از آنان همچون آقاي احمدينژاد و همفكران آنها كه مخالف اشغال سفارت بودند امروز مخالف اين توافق هستند. ولي مساله مهم اين است كه برجام نشان داد تنها موضوعي كه ميان طرفين براي حل مسائل وجود ندارد همان تصرف سفارت است، كه عدهاي در داخل سعي دارند همچنان آن را برجسته كنند. اگر نيكبنگريم تصرف سفارت پايهاي براي برقراري روابط متوازن با امريكا شده است زيرا پس از اين واقعه ديگر جراحات ناشي از كودتاي امريكايي ٢٨ مرداد را كمتر حس ميكنيم و به عقدهاي فراموشنشدني در وجودمان تبديل نشده است. به نظر من اشغال سفارت در ۱۳۵۸و برجام در ۱۳۹۴ يك ماهيت دارند. هر دو براي دفع تهديد محتملي از خارج شكل گرفتند و هر دو مورد خواست و حمايت اكثريت قاطع مردم زمانه خود بودند. سوال ديگر در مورد افشاگري هايي است كه در آن زمان به وسيله دانشجويان صورت گرفت و مورد انتقاد بوده. ارزيابي امروز شما از آن افشاگريها چيست؟ بخشي از فعاليت دانشجويان پس از اشغال سفارت امريكا انتشار اسناد به دست آمده از درون سفارت بود. اين اسناد پس از ترجمه به همراه متن انگيسي اسناد در قالب حدود ٦٠ جلد كتاب منتشر شد. اين اسناد، اسناد تاريخي روابط ايران و امريكا است كه كاملا مستند به اقدامات و ديدگاههاي رسمي مسوولان امريكايي در چند دهه روابط دو كشور بوده و اقدامي كاملا مثبت و مفيد بود. اين اسناد منابعي ارزشمند براي محققيني است كه در مورد سياست خارجي امريكا به طور عام و در مورد سياستهاي آن كشور در عرصههاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي در ايران و منطقه، به طور خاص، تحقيق ميكنند. ولي در كنار اين وجه مثبت، اقدام ديگري كه براي مدتي به صورت تبليغاتي انجام شد و به «افشاگريها» معروف شد، انتشار اسناد و گزارشهاي مربوط به افراد بود. فشارهايي از طرف برخي از گروههاي سياسي اعمال ميشد كه دانشجويان بايد همه اسناد موجود در سفارت را منتشر كنند و مردم بايد از همه اسناد سفارت مطلع شوند، و عدم انتشار يا حتي تاخير در انتشار آنها را مخفي كردن مطالب و نامحرم دانستن مردم تفسير و تبليغ ميكردند. يكي از شعارهاي ثابت جمعيتهاي قابل توجهي كه هر روز در اطراف سفارت اجتماع ميكردند هم شعار «دانشجوي خط امام افشا كن افشاكن» بود. ولي اينك با نگاهي نقادانه و منصفانه به آن مساله، به نظر من افشاگريها در مورد افراد، اشتباهي مهم از طرف دانشجويان بود؛ هرچند در آن زمان بنده هم مشابه نوع دوستان ديگر موافق اين اقدام بودهام. به دو دليل: اول اينكه اشغال سفارت اقدامي در مقابل يك تهديد خارجي بود و نبايد وارد دستهبنديها و رقابتهاي سياسي داخلي ميشد و افشاگريها عملا ورود به چنين عرصهاي بود. دوم اينكه دانشجويان پس از اشغال سفارت و به خصوص پس از حمايت حضرت امام از آنها مقبوليتي فوقالعاده در ميان مردم پيدا كرده و به مرجعي معتبر و مورد توجه مردم تبديل شده بودند. اين جايگاه و موقعيت به نحوي بود كه كافي بود از سوي دانشجويان تنها اعلام شود نام فردي در اسناد سفارت بوده يا سندي مربوط به فردي در آنجا پيدا شده است. چنين پديدهاي - مستقل از محتواي مطلب به دست آمده - حتي در مواردي كه محتواي سند مكشوفه صرفا گزارشي از يك ملاقات عادي و متعارف ديپلماتيك بود براي محكوميت آن فرد نزد افكار عمومي كافي بود. در اين رابطه ميتوان به برخورد غيردقيق نوع افراد و حتي نخبگان به ارزش يك سند يا گزارش سفارتخانه- مستقل از اينكه تا چه حد مي تواند ارزش قضايي يا سياسي داشته باشد- اشاره كرد. به عنوان نمونه، به نظر من برخوردي كه در قبال افشاگريهاي اخير ويكي ليكس شد و عملا هيچ كس ارزش سياسي و قضايي براي آنها قايل نشد برخوردي صحيح بود؛ و اين مساله ميتواند يكي از تفاوتهاي آن زمان با زمان فعلي را تاحدي روشن سازد. به هر حال افشاگريهاي به آن شكل عملا راه رسيدگي سالم و بدون پيشداوري نسبت به افراد را ميبست و عملا افراد در نظر مردم به صورت يكطرفه متهم، محاكمه و محكوم ميشدند. به خصوص با توجه به اينكه در فضاي فوقالعاده هيجاني آن زمان امكان برابر رسانهاي و غيررسانهاي براي دفاع اشخاصي كه مورد اتهام قرار ميگرفتند، وجود نداشت و حتي اشخاص محترم و خوشسابقه نيز در چنين فضايي آسيبپذير ميشدند. اين شيوه در مورد هركس و هر اتهامي غلط، غيراخلاقي و غيرعادلانه است و ممكن است باعث بدنام شدن افراد بيگناه هم بشود، لذا انتشار اسناد بدان صورت اقدامي صحيح نبود. اقدام صحيح ميتوانست اين باشد كه آن اسناد در اختيار مراجع مسوول كشور قرار گيرد تا در محيطي بدون پيشداوري بررسي و در مورد آنها تصميمگيري شود تا شأن و حيثيت افراد، بيجهت لطمه نبيند؛ كه تنها در موارد بسيار محدودي به اين روش عمل شد. در نتيجه آن افشاگريها در آن زمان شخصيتي همچون مرحوم مهندس بازرگان كه موافق و مخالف به ديانت، صداقت، ملي بودن و متعهد بودنش در قبال منافع كشور اذعان داشته و دارند، و برخي از دوستان ايشان، لطماتي خوردند كه به هيچوجه استحقاق آن را نداشتند و ظلمي ناروا در حق آنها روا داشته شد. برنامه اوليه دانشجويان همانطور كه مكرر گفته شده و شما هم اشاره كرديد اشغال سفارت براي چند روز بوده، چرا اين چند روز تا ٤٤٤ روز به درازا كشيد؟ همان طور كه قبلا بيان شده است تصميم اوليه دانشجويان، اشغال سفارت براي مدت چند روز بود ولي با حمايت امام و مردم جنبشي در سطح كشور ايجاد شد كه با حركتهاي مردم در هفتههاي آخر قبل از پيروزي انقلاب قابلمقايسه بود و برخي معتقدند كه دربرگيري مردمي اين رويداد از انقلاب هم فراتر رفت و اقدام دانشجويان را به جرياني ملي و بينالمللي تبديل كرد كه طبعا ديگر امكان پايان دادن به آن پس از چند روز وجود نداشت. ولي اينك با نگاهي دورتر به آن دوره ميتوان گفت كه زمانهاي مناسبتري براي پايان دادن به گروگانگيري نسبت به آنچه انجام شد وجود داشته است. شايد بتوان مثالي از دوران جنگ تحميلي عراق ذكر كرد. احتمالا نوع كساني كه به هر نحو در مسائل و تحولات سياسي كشور در دهه اول انقلاب حضور داشتند امروز قبول داشته باشند كه در صورتي كه جنگ پس از فتح خرمشهر يا پس از فتح فاو پايان مييافت، براي ما پاياني بهتر از آنچه در نهايت واقع شد، ميبود. در مورد داستان سفارت امريكا نيز امروز با يك نگاه كلي ميتوان گفت كه به نظر ميرسد طولاني شدن اين ماجرا مناسب نبود و اگر اين ماجرا در زمان كوتاهتري پايان ميگرفت حتما مناسبتر بود. مثلا با توجه به اينكه خواسته اصلي اعلام شده دانشجويان استرداد شاه به ايران بود، پس از مرگ شاه كه خواسته اصلي مطرح شده بلاموضوع شده بود ميتوانست داستان پايان يابد. موقعيتهاي ديگري از اين نوع نيز ميتوان پيدا كرد. البته لازم است به اين نكته نيز اشاره شود كه اشتباهات امريكاييها و واكنشهاي غلط آنها مثل تهديدها و عمليات نظامي براي آزادسازي گروگانها پيچيدگي مساله را بسيار افزايش داد و در طولانيتر شدن ماجرا موثر بود.
سه شنبه, 12 آبان 1394 ساعت 10:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]
صفحات پیشنهادی
میردامادی:نباید با اسناد لانه جاسوسی،علیه افراد افشاگری میکردیم/نظراحمدی نژاداشغال سفارت شوروی بود
میردامادی نباید با اسناد لانه جاسوسی علیه افراد افشاگری میکردیم نظراحمدی نژاداشغال سفارت شوروی بود سیاست > احزاب و شخصیتها - محسن میردامادی در مصاحبه با روزنامه اعتماد در باره اشغال لانه جاسوسی سخن گفت متن این مصاحبه را می خوانید حادثه اشغال سفارت امريكا در تهرانروایت کارمند سفارت آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی
روایت کارمند سفارت آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی کورپورال ویلیامز اولین کسی بود که خارج شد از او خواستند دستهایش را به علامت تسلیم بالا ببرد این در حالی بود که چند دانشجوی دیگر به داخل حمله کردند آنها فریاد میزدند تفنگهایشان را بگیرید تفنگهایشان را بگیرید کد خبر ۵۴۳۹۹۲مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرد روایت کارمند سفارت آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام
مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کردروایت کارمند سفارت آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان 58کورپورال ویلیامز اولین کسی بود که خارج شد از او خواستند دستهایش را به علامت تسلیم بالا ببرد این در حالی بود که چند دانشجوی دیگر به داخل حمله کردند آنها فرویژه برنامه سفارت نفوذ با حضور فاتحان لانه جاسوسی برگزار میشود
ویژه برنامه سفارت نفوذ با حضور فاتحان لانه جاسوسی برگزار میشودویژه برنامه سفارت نفوذ با حضور فاتحان لانه جاسوسی در سال ۵۸ از جمله روح الامینی شیخ الاسلام ثمنی فیاضی شکوری سیف الهی و ظریف منش برگزار میشود به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری فارس ویژه برنامه سفارت نفوذ در لانهاشغال لانه جاسوسی نخستین منفذ جریان نفوذ دشمن را بست
اشغال لانه جاسوسی نخستین منفذ جریان نفوذ دشمن را بست کارشناس مسائل استراتژیک گفت ماجرای تسخیر لانه جاسوسی باعث شد منفذ خط نفوذی قوی در ابتدای انقلاب بسته شود به گزارش فرهنگ نیوز رضا سراج کارشناس مسائل استراتژیک در مناظره از تسخیر و تا نفوذ بررسی تلاش آمریکا برای نفوذ در شراینمایشگاه اسناد تسخیر لانه جاسوسی افتتاح شد
نمایشگاه اسناد تسخیر لانه جاسوسی افتتاح شد سیاست > احزاب و شخصیتها - خبرگزاری تسنیم نوشت نمایشگاه اسناد تسخیر لانه جاسوسی عصر امروز در محل سفارت سابق آمریکا لانه جاسوسی افتتاح شد در این مراسم روح الامینی سمنی فیاضی دهقانپور شاکری و تعدادی از دانشجویان حتوافق هستهای به مرگ بر آمریکا پایان میدهد/ نباید لانه جاسوسی را اشغال میکردیم!
افاضات جدید پروفسور زیباکلام توافق هستهای به مرگ بر آمریکا پایان میدهد نباید لانه جاسوسی را اشغال میکردیم به اعتقاد من برجام آغازی برای پایان مرگ بر آمریکا گفتن است برجام چیزی را حل نمیکند قرار هم نبوده که معجزه کند به گزارش سرویس سیاسی جام نیـوز صادق زیباکلام عضو هیأبرای شناسایی خط نفوذ باید اسناد لانه جاسوسی مطالعه شود
جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲ ۳۹ یک عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با انتقاد از عدم انتشار اسناد لانه جاسوسی گفت برای شناخت خط نفوذ دشمن همچنین شناخت خط امام ره باید این اسناد مطالعه شود به گزارش خبرنگار سیاسی ایسنا حسن رحیم پور ازغدی ظهر پیش از خطبههای نماز جمعه این هفته تهران با اشروایت کارمند سفارت آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
کورپورال ویلیامز نخستین کسی بود که خارج شد از او خواستند دست هایش را به علامت تسلیم بالا ببرد این در حالی بود که چند دانشجوی دیگر به داخل حمله کردند آنها فریاد می زدند تفنگ هایشان را بگیرید تفنگ هایشان را بگیرید به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم اشغال سفارت در صبح 4روایت کارمند سفارت آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان 58
کورپورال ویلیامز اولین کسی بود که خارج شد از او خواستند دست هایش را به علامت تسلیم بالا ببرد این در حالی بود که چند دانشجوی دیگر به داخل حمله کردند آنها فریاد می زدند تفنگ هایشان را بگیرید تفنگ هایشان را بگیرید به گزارش خبرنگار سراج24 راکی سیک من از کارمندان سفارت آمریکا-
سیاسی
پربازدیدترینها