تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829551830




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

می خواهم زنده بمانم


واضح آرشیو وب فارسی:شفاف: به گزارش خبرنگار «اجتماعی» خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، سهم او اگر اشتباه بوده، سهم ما تلاش برای دادن فرصتی دوباره به اوست. او که در 16 سالگی، در یک باغ تاریک، خونی بر زمین ریخته و تاریکی و تنهایی و ترس را به میراث بُرده است. ابتدای نام کوچکش "س" است. کوچک بود که به زندان رفت. ماجرا کودکانه تر از آن است که چوبه دار بخواهد فرجامش باشد. یک روزِ معمولی، دو دوست نوجوان، البته در محله ای نه چندان معمولی؛ محله ای که خشونت را در اتمسفرش می توان نفس کشید؛ محله ای که به کودکان تعلیم می دهد برای محافظت از خودشان در برابر تحقیر و تهاجمی که هر روز از گوشه گوشه خیابان ها و کوچه هایش به سویشان می خزد و می خیزد، ناگزیرند چاقویی در جیب داشته باشند برای روز مبادا... روز مبادایی که در این محله و محلات مشابه، ماهی چند بار سر می رسد و آدم ها را چون میوه از درخت زندگی می چیند. کیست که این کوچه ها را از محبت آکنده کند؟ نباید شاعرانه حرف زد. دنیای واقعی، زیر بار این کلماتِ نازنین نمی رود. باید بپرسیم چرا در محلات حاشیه نشین که مکررا شاهد ضرب و جرح و دعواها و درگیریهای کودکانه و جاهلانه است، آموزش کنترل خشم در مدارس ارائه نمی شود ؟. اما قصه "س" حتی این هم نیست. دو دوست. یکی در باغ بوده که دیگری از راه می رسد. در شهری که باوری عامیانه به دیدنِ جنّ و پَری دارد، اویی که پیش تر در باغ بوده، صدایی ترسناک از خود درمی آورد. دیگری می ترسد. چاقو می کشد و هیبتی که در تاریکی پیش می آید، با جن اشتباه می گیرد و ضربه ای می زند... خون فواره می زند و مرگ سلام می کند. دو دوست که همبازیها و هم مدرسه ای و هم محله ای بودند، حالا اگر دیر بجُنبیم، هم سرنوشت هم می شوند... البته با 9 سال فاصله و دو ابزارِ متفاوت، یکی با چاقو، دیگری با طناب دار. مرگ ایستاده تا بر صلح و آشتی چیره شود. آیا ما دست به دست هم خواهیم ایستاد در برابر نفرت در دنیایی که جنگ، چرخ اقتصاد را می گرداند، در دنیایی که اختلافات ریز و درشت مردم با هم، بهانه به دست جنگ افروزان می دهد؟. نجات "س" از قصاص، پیروزی کوچکی است اما از نشستن و مرثیه خواندن و پوسیدن بسیار شایسته تر است. آن سو اگر به نامِ دین و به کامِ تاجران اسلحه، در خاورمیانه پُرآشوب، ذبح انسان می کنند، ما این سو در میهنمان، به نام دین و به نام سالار شهیدان و آزادگان دنیا، عشق را تقسیم کنیم و ارابه مرگ را حتی اگر شده از تاختن بر پیکر یک انسان بازداریم. دو خانواده آسیب دیده داریم. هر دو از قشر زحمت کش و دردمند اجتماع؛ پدرانی که زیر بار فقر آن قدر خمیده بودند که این حادثه دیگر رمقی برایشان باقی نگذارد. پدر آن مرحوم، امید و نیروی حیاتش را از کف داده، زندگی پیش چشمش تیره و تار شده و نایِ کارکردن برایش نمانده. پدرِ "س" نیز حال غریبی دارد. هست و انگار نیست. پیرمرد دلشکسته ای که هنوز هر روز صبح باید با استخوان های خُرد شده از غم، از خواب برخیزد و با تاکسی فرسوده اش به دل خیابان ها بزند برای اجاره خانه و یک لقمه نان که بر سفره اش گذارد و "دلتنگ"، دلتنگ پسری که در داغِ اشتباهش هر لحظه می سوزد. مادران این دو دوست نیز ماتم زده اند. مادر مرحوم، چشمانی همواره پُراشک و نزار دارد. وقتی حرف می زند، دیدگانش به تُهی خیره می ماند. انگار در جایی، جایی که از آسمان نزدیک تر است و از زمین دورتر، تصویر ماتی از فرزندِ به خون نشسته اش می بیند و با او گفتگویی همیشگی دارد. گفتگویی که سلام و خداحافظی نمی شناسد اما تا ابد، آخرین سلام و آخرین خداحافظی اش پیش از آن ساعتِ شوم، تکرار می شود. مادرِ "س"، نمی تواند راحت حرف بزند. باید به چشمانش خیره شوی تا با کلماتِ بریده بریده و مقطعی که می گوید، جملاتش را در ذهنت کامل کنی. وقتی می گوید: جانِ من... خدا... پسرم...، باید نگاهش را هم تماشا کنی تا بفهمی که منظورش چیست: "روزی هزار بار آرزو می کنم خدا جان مرا بگیرد و پسرم را بازگرداند". یا وقتی می گوید: من مادرم... حال مادرش... ، باید بفهمی منظورش چیست: " من مادرم، حال مادر او را، زجر و زار مادر او را درک می کنم ". پسران و دختران دو خانواده نیز هر یک به اندوهی بزرگ گرفتارند. از خودت می پرسی این روزگار کی می خواهد کمی مهربان تر باشد؟ ترتیب حوادث کاش می شد جابجا شود. کاش می شد به دی ماه 85 برگردیم، کاش می شد آن باغ نباشد، آن تاریکی محو شود، آن چاقو در خانه جا بماند، آن پسر زودتر از باغ برود، آن ترس مثل دانه ای برف آب شود، کاش می شد ... اما نمی شود. تصمیم سختی پیش رو داشته اند؛ قصاص یا بخشش؟ تصمیمی که به اندازه داغ فرزند، برایشان سنگین و تلخ و عذاب آور بوده است... و حالا تصمیم گرفته اند بخشش کنند البته شرطی هم گذاشته اند و آن 200 میلیون تومان وجه المصالحه. برای بعضی ها که لبخند تحقیر بر لبشان می نشیند و می پرسند این چه جور بخششی است که پول می خواهند؟ ذکر این نکته ضروری است که فقدان معنوی مرگ فرزند تا ابد جبران نمی شود اما در روزگاری که فشار اقتصادی سر به فلک گذاشته و خط فقر از سقف درآمد میلیون ها خانواده بالاتر است، حذف یک فرد از یک خانواده، عملا به معنای حذف یک پتانسیل اقتصادی قوی برای تأمین معاش یک خانواده است، پس نباید مانند کسانی حرف بزنیم که نفسشان از جای گرم بلند می شود. اگر آن پسر نوجوان امروز زنده بود، درآمدی برای خانواده اش داشت. اگر عمر متوسط افراد جامعه را داشت، یقینا تا زمانی که زنده بود، می توانست بیش از این مبلغ تعیین شده درآمدزایی کند پس کسی که در حد و حدودِ دیه قتل های غیرعمد، طلب دریافت کمک مالی می کند، هنوز هم نام کاری که انجام می دهد، "بخشش" است. اگر ارقام غیرمعمولی که برخی طلب می کنند، مثل 500 میلیون و 1 میلیارد و 2 میلیارد و 5 میلیارد را خواسته بودند، بحث کمی متفاوت خواهد بود. به گزارش ایسنا، جمعیت امام علی(ع) که طی آیین " طفلان مسلم " در ایام محرم تا اربعین حسینی برای نجات افراد محکوم به قصاص که زیر سن 18 سال مرتکب جرم شده اند می کوشد، امیدوار است با حمایت مردم، این مبلغ را تأمین کند. از سال 1385 که طرح "طفلان مسلم" برگزار شده است تا کنون، 19 نفر از قصاص نجات داده شده و به زندگی بازگشته اند و هیچ یک تا کنون در مسیر تکرار خطای خود یا ارتکاب بزه های دیگر گام برنداشته اند. برای تأمین مبلغ وجه المصالحه ی یادشده، خانواده ی مقتول زمان 10 روز را در نظر گرفته اند که تا کنون 77 میلیون تومان جمع آوری شده و تنها تا 13 آبان برای تأمین کل مبلغ زمان باقی است. از هر کجای ایران و جهان که هستیم می توانیم به این حرکت زیبا بپیوندیم و سهمی در روشنی بخشیدن و توسعه صلح و دوستی در جهانمان داشته باشیم. به گزارش ایسنا، خیران می توانند برای اطلاع بیشتر و یا کمک با روابط عمومی مرکزی جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی(ع) به شماره تلفن 88930816 تماس برقرار کنند.


جمعه ، ۸آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شفاف]
[مشاهده در: www.shafaf.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن