تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815638787
روایتی دردناک از زنانی که نام زنان خیابانی را یدک میکشند
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: روزنامه ایران گزارشی از زنان خیابانی منتشر کرده و در آن، سه روایت مختلف را مطرح کرده است.
روزنامه ایران گزارشی از زنان خیابانی منتشر کرده و در آن، سه روایت مختلف را مطرح کرده است.
در مطلب این روزنامه میخوانیم: ساعت 11 شب - یکی از خیابانهای اصلی تهران
زن ابروهای تاتو شدهاش را بالا میاندازد و به مرد همراهش اشاره میکند که یعنی «نه!». مرد این پا و آن پا میکند. زن اما مصمم به نظر میرسد. رویش را برگردانده و حواسش به ماشینها است. یکیشان ترمز میکند. زن سراغ ماشین میرود. سرش را خم میکند و چیزهایی میگوید و بعد خودش را کنار میکشد تا احتمالاً راننده بتواند چهره زن را بهتر ببیند. زن توجه خاصی ندارد. عاقبت به توافق میرسند. مردی که همراهش است، اشارهای میکند و زن میرود و دستش را روی دستگیره در ماشین میگذارد. هنوز در را باز نکرده که مرد در گوشش چیزی میگوید. زن دستش را پس میکشد.
راننده بوق میزند. زن سوار میشود و ماشین راه میافتد. چهره مردی که همراه زن بود. در تاریکی چندان معلوم نیست؛ نه آنقدر که چهره زن بود، کرم پودر روشن روی صورتش برق میزد و رژ لب زرشکیاش از دور معلوم بود. مرد خمیده راه میرود. سیگار نیمکشیده توی دستش است و با یک حالت شل و وِلی آن را بالا میآورد و به لب میرساند و پک میزند. میرود و کنار خیابان روی موتور قراضهای مینشیند و باز پک میزند. شروع مکالمه با او نباید کار راحتی باشد. نمیشود همینطوری رفت جلو و پرسید: «شما و آن خانم کارتان چیست؟!» اما میشود حدس زد که احتمالاً اینجا نشسته تا خانم برگردد. شاید هم نه. برای فهمیدنش باید منتظر شد و از داخل ماشین زیر نظرش گرفت.
20 دقیقه بعد از اینکه زن سوار ماشین میشود، یک پراید سفید درست همان جایی که مرد روی موتور نشسته و به خیابان چشم دوخته، ترمز میکند. زنی از صندلی پشت ماشین پیاده میشود. زن قبلی نیست. لاغر و ریز اندام است. مانتوی بلند مشکی پوشیده با شال سفید. صورتش زیاد معلوم نیست توی تاریکی. دو نفر جلو نشستهاند. مرد از روی موتور خیلی چالاک، طوری که به وضعیتش نمیخورد، پایین میپرد و خودش را به پراید میرساند. کسی که کنار راننده نشسته دستش را بیرون میآورد و چیزی به او میدهد. مرد پول را میگیرد و میشمارد و دستش را به نشانه تأیید بالا میآورد و به سمت سرنشینان پراید تکان میدهد. راننده پراید گازش را میگیرد. زن معطل همانجا ایستاده. مرد چیزی میگوید و روی موتور مینشیند. زن ترکش سوار میشود و با هم میروند.
ساعت یک بعدازظهر - ایستگاه متروی سعدی
خودش خواسته که توی ایستگاه مترو قرار بگذاریم. ساعت یک، وقت خوبی است. صبحها تا دیروقت میخوابد. تا خودش را جمع و جور کند ساعت دوازده، دوازده و نیم میشود. تا برسد به ایستگاه متروی سعدی، همان یک میشود. نازی را به چهره نمیشناسم. میگوید شال آبی سر میکند با مانتوی طوسی راه راه. چشمم دنبال زنهای با شال آبی میگردد. یکی میآید. مانتوی او طوسی نیست اما میخورد که خودش باشد.
بیاعتنا از کنارم رد میشود. منتظر میمانم. قرار است کنار باجه فروش بلیت ایستاده و کولهپشتیام را یک وری روی دوشم انداخته باشم. چیز دیگری به ذهنم نرسیده بود آنوقت که تلفنی با نازی حرف زده بودم؛ نازی که نمیدانم اسم واقعیاش چیست و شمارهاش را از یکی از دوستان مددکار گرفتهام، 36 ساله است. نمیدانم اهل کجاست. اهمیتی هم ندارد. تنها اطلاعاتی که از نازی دارم همین است و اینکه خانهاش احتمالاً حوالی ایستگاه سعدی است. نازی سر میرسد. شال آبی فیروزهای سرش کرده و مانتوی طوسی راه راه پوشیده؛ همانجور که گفته بود. با لبخند سراغم میآید. یک اسکناس هزاری دستش گرفته تا بلیت بخرد. میرود بازار. همراهش میشوم.
13 ساله بوده که شوهرش دادهاند. میگوید: «اصلاً حالیام نبود که شوهر چه هست! تا آمدم به خودم بیایم دیدم آینه و شمعدان آوردهاند و تور سفید را انداختهاند روی کلهام. بچه بودم دیگر. کدام دختر بچهای است که دوست نداشته باشد عروس شود؟ کفش سفید را پایم میکردم و توی اتاق رژه میرفتم. به خیالم همهاش همین است. نقل و تور و آینه و شمعدان. همه بیایند و قربان صدقهام بروند که چه عروسی! چه عروسکی! عروسکها را چیده بودم در اتاقم. یک اتاق داشتیم خانه مادر شوهر. پر عروسک بود اتاقم.»
ایستگاه امام خمینی(ره) شلوغ است. خیلیها پیاده میشوند و خیلیها سوار. نازی کیفش را توی بغلش سفت نگه داشته. «شوهرداری بلد نبودم زیاد. اول خرجمان یکی بود با مادر شوهرم. هرچه درست میکردند همه با هم میخوردیم. یک روز گفتند خرجتان را سوا کنید. همان وقتها بود که شوهرم تازه مواد را شروع کرده بود، با دوستهایش. غذا درست کردنم زیاد خوب نبود. غذا را میسوزاندم یا برنج را شفته میگذاشتم توی سفره. شوهرم کتکم میزد و غذا را پرت میکرد از پنجره بیرون. زیاد کتک میخوردم، سر هر چیز. وقتی خمار بود، بیشتر. دوستهایش را میآورد خانه. مینشستند به کشیدن. آن موقع 18 سالم بود. بچه نداشتم. آخر سر هم نفهمیدم بالاخره مشکل از کی بود ولی تا سه سال بعدش که جدا شدم، خبری نشد که نشد. شاید بچه که میآمد، شوهرم ترک میکرد. با یک چمدان از خانهاش درآمدم. پرتم کرد بیرون چون مادرش بهم تهمت زده بود که با مردها ارتباط دارم. اصلاً اینجور نبود. دوستهای عوضیاش همه نظرناپاک بودن اما من...»
چشمهای نازی یکباره حالت غمگینی به خود میگیرد. تا آن وقت تلاش میکرد خودش را به اصطلاح شاد و شنگول نشان دهد. یکباره اما پرت میشود به گذشته: «بعد از طلاق دو بار صیغه شدم. جفتشان زن و بچه داشتند. خانه پدرم نانخور اضافی نمیخواستند. گفتند یا برگرد خانه شوهر یا دوباره شوهر کن. شوهر صیغهای هم شوهر است دیگر! فقط موقت.
یکیشان زنش فهمید و قشقرق راهانداخت. آن یکی مدت صیغه که تمام شد، تمدید نکرد. گفتم این بار فقط ازدواج دائم. یک مورد هم پیدا شد. ازدواج کردم. این یکی هم معتاد از آب درآمد. اما فرقش با اولی این بود که هیچ تعصبی نداشت که زنش با مردها ارتباط داشته باشد. اوایل برایم سخت بود. نمیتوانستم باور کنم. گریهها کردم. چارهای نداشتم. کم کم عادت کردم. دیگر برایم مهم نبود. یکی بهم گفت چرا این کار را میکنی؟ طلاق بگیر و برای خودت کار کن تا مجبور نشوی خرج مواد این لندهور را بدهی. همین کار را کردم.»
قطار ایستگاه 15 خرداد میایستد. نازی پیاده میشود. از پنجره نگاهش میکنم. انتظار دارم برگردد و مثلاً برایم دست تکان دهد. شال فیروزهای بین جمعیت گم میشود.
ساعت 10 صبح - مرکز مشاوره
کسانی که اینجا میآیند یک وجه مشترک دارند. بیشترشان زنان و دختران آسیبدیده هستند؛ همانهایی که نام «خیابانی» را یدک میکشند. معصومه کمکشان میکند. مددکار است.
اینجا یک اتاق دارد برای مشاوره. شاخه آسیبهای اجتماعی - زنان خیابانی که حالا خیلی هایشان دوست شدهاند با معصومه. یکیشان نازی است که دو هفتهای است شماره موبایل قبلیاش را کنار گذاشته و حالا یک شماره جدید دارد؛ همان شمارهای که با آن تماس گرفته بودم.
معصومه میگوید:« اینها بیشترشان خانوادههای نابسامان دارند. پدر و مادر معتاد یا بزهکار. خیلی هایشان 14، 15 سالگی از خانه فرار کردهاند. بعضیها از خانه پدر و بعضیها از خانه شوهر. شوهرهای معتاد و بیکار که بعضی وقتها زنهایشان را مجبور به تنفروشی کردهاند؛ مثل نازی. حالا قرار است در یک کارگاه خیاطی کار کند. خودش راضی است. میگوید خسته شدهام. بعضیهایشان اما اینجوری نیستند. به این کار عادت کردهاند. خرج بچههایشان را با پولش میدهند. خیلی غمانگیز است.»
او ادامه میدهد: «ما اینجا قرار نیست به جهت قانونی با این زنها برخورد کنیم. هدفمان کاهش آسیب است. بهشان آموزش میدهیم که چطور مراقب خودشان باشند. هرکس را هم که بخواهد، به زندگی عادی برگردد تا جایی که میتوانیم کمکش میکنیم. کمک مالی از دستمان برنمیآید. باید برایشان جلسههای مشاوره بگذاریم. اگر شد، برایشان کار پیدا کنیم، چون اینها به خاطر نیاز مالی به این کار تن میدهند. البته مواردی هم هست که فرد، دوست دارد چنین روابطی داشته باشد و حتی به لحاظ مالی هم آنچنان محتاج نیست. این هم نوعی مشکل روانی است که باید با تراپی و جلسههای متعدد روی آن کار شود. به هرحال ما هرکاری از دستمان برمیآید میکنیم تا این آسیب اجتماعی به حداقل برسد اما مسأله این است که تا این مسأله به صورت ریشهای درمان نشود، نمیتوان به بهبود وضعیت امید داشت.»
معصومه به یکی از مددجویان اشاره میکند که 24 ساله است و تا به حال سه بار خودکشی ناموفق داشته. میگوید در کودکی مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته و وقتی 16 سالش بوده با پسر مورد علاقهاش فرار کرده تا مثلاً با او ازدواج کند. پسر هم او را در یکی از شهرهای مرزی رها کرده و دنبال کارش رفته. بقیهاش هم که دیگر معلوم است. آوارگی و تنفروشی.
معصومه صدایش را پایین میآورد و میگوید: «دختر بیچاره ایدز دارد.» نفسم میگیرد. تلاش میکنم چهره دختر را در ذهنم مجسم کنم. هیچ تصویری ندارم. به جایش دوباره چهره نازی میآید جلوی چشمم، با شال فیروزهای.
منبع: روزنامه ایران
1394/08/08
###12##12###
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]
صفحات پیشنهادی
روایتی دردناک از زندگی زنان مهاجر در امارات
روایتی دردناک از زندگی زنان مهاجر در امارات روز نو در امارات عربی متحده به زندان افتادن زنان مهاجر به دلیل برقراری روابط جنسیِ خارج از ازدواج به امری رایج بدل گشته است یک پیشخدمت فیلیپینی پس از اینکه مورد تجاوز قرار گرفت به دنبال راهی برای فرار از این کشور بود که سرانجام همروایتی سه گانه از زنان خیابانی
سلامانه ایـن ها بیشترشان خانواده های نابسامان دارند پدر و مادر معتاد یا بزهکار خیلی هایشان 14 15 سالگی از خانه فرار کرده اند بعضی ها از خانه پدر و بعضی ها از خانه شوهر شوهرهای معتاد و بیکار که بعضی وقت ها زن هایشان را مجبور به تن فروشی کرده اند روزنامه ایران نوشت ساعت 11ساخت بیمارستان هسته ای حاشیه ساز شد/آیا این زن سوری رئیس جمهور آمریکا می شود؟+عکس/آنتالیا، بلای جان مسافران ای
پایگاه تحلیلی خبری تابناک گیلان از این پس سعی دارد جهت پوشش کامل وقایع مهم روز در کشور مجموعه ای از مهم ترین اتفاقات 24 ساعت گذشته را در یک بسته خبری به مخاطبان خود عرضه کند که این موارد شامل کلیه موضوعات سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-ورزشی و اقتصادی خواهد شد پایگاه تحلیلی خبری تابناک گیروایت سهگانه از «زنان خیابانی» در تهران
روایت سهگانه از زنان خیابانی در تهران روزنامه ایران در شماره امروز خود گزارشی از زنان خیابانی منتشر کرده و در آن سه روایت مختلف را مطرح کرده است روز نو روزنامه ایران در شماره امروز خود گزارشی از زنان خیابانی منتشر کرده و در آن سه روایت مختلف را مطرح کرده است در مطلب این رآیین نامه شورای استانی زنان فرهیخته ابلاغ شد
رئیس شورای راهبردی زنان فرهیخته دانشگاه آزاد اسلامی آیین نامه شورای استانی زنان فرهیخته سال 94 را ابلاغ کرد در این آیین نامه اهداف و وظایف شورا تشریح شده است فاطمه طباطبایی رئیس شورای راهبردی زنان فرهیخته دانشگاه آزاد اسلامی آیین نامه شورای استانی زنان فرهیخته دانشگاه آزاد ابا بخشنامه و دستور نمیتوان نرخ مشارکت زنان را افزایش داد
عارف با بخشنامه و دستور نمیتوان نرخ مشارکت زنان را افزایش داد رییس بنیاد امید ایرانیان با بیان اینکه انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب فرهنگی است گفت بنیانگذار انقلاب اسلامی بر صدور انقلاب تاکید داشتند و مطمئنا با استفاده از دیپلماسی ورزشی میتوان در صدور انقلاب تاثیرگذار بود بهفروش پایین آیپدهای اپل، تولیدکنندگان قطعات این محصولات را در شرایط نامناسب قرارداده است
اپل به تازگی گزارش مالی سه ماهه ی چهارم سال ۲۰۱۵ خودش را منتشر کرده است این شرکت توانسته تا این لحظه بالغ بر ۱۱ میلیارد دلار سودآوری داشته باشد گزارشات منتشر شده نشان از افت فروش آیپد در این دوره داشته است البته گزارش فروش آیپدها مربوط به دو نسخه ی آیپد مینی ۲ و آیپد مینی ۴ مطرح تحول سلامت برای زنان چه برنامه هایی دارد؟
رییس اداره میانسالان وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و مجری برنامه سلامت بانوان گفت در طرح تحول سلامت در خصوص زنان سه بخش مهم وجود دارد که ناظر بر اولویت های سلامت زنان است این اولویت ها شامل مهم ترین علت های مرگ زنان مهم ترین علت ناتوانی های زنان و بیماری های مزمن زنان می شبرخی به کنسرت های مختلط عنوان مذهبی می دهند/ آقای جنتی؛ تک خوانی زنان در جمع نامحرمان حرام است
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس گفت باید به آقای جنتی که معتقد است اگر در تک خوانی مفسده ای نباشد اشکال شرعی ندارد بگوییم که این حرف صحیح نیست چون در آن مفسده هست و تک خوانی زنان برای مردان نامحرم چه پشت پرده برای تمرین صدا باشد و چه در ملاء عام خلاف شرع است به گزارش خبر لنده احمدروایت سه گانه از «زنان خیابانی» در تهران
روزنامه ایران در شماره امروز خود گزارشی از زنان خیابانی منتشر کرده و در آن سه روایت مختلف را مطرح کرده است به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا در مطلب این روزنامه می خوانیم ساعت 11 شب - یکی از خیابان های اصلی تهران زن ابروهای تاتو شده اش را بالا می اندازد و به مرد همراهش اشاره-
گوناگون
پربازدیدترینها