واضح آرشیو وب فارسی:هدانا: «فرار کن، دو نفر را با چاقو زدم»؛ شش پسر زیر ٢٠ سال که با سنگ، چوب و چاقو به جان هم افتاده بودند با چاقو خوردن دو نفر از طرفین درگیری از حرکت ایستادند. خون از پهلوی پسری ١٧ ساله سرازیر شده و او را به دیوار یکی از مغازه های پاساژ کوفته بود. در چند قدمی او نیز دو جوان به شکم روی زمین خوابیده و به خود می پیچیدند، یکی از آنها زخمی عمیق در پشت کمر خود برداشته و دیگری از ضربات پی در پی مشت و چوب به سرش، گیج شده بود. انبوه جمعیت خشمگین، دو پسر غریبه دیگر را محاصره کرده بودند که ناگهان آنها با گرداندن چاقو در هوا از مهلکه فرار کردند. یکی از آنها دو نفر را با چاقو زده بود. تنها ١٣ روز طول کشید تا او قاتل شود؛ جراحت پسر ١٧ ساله بسیار عمیق بود. به گزارش اعتماد، دو سال پس از وقوع این حادثه، متهم به قتل در زندان رجایی شهر کرج در انتظار برگزاری دادگاه و صدور حکم بود تا سرانجام صبح دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران، قاضی قربانزاده و دو مستشار دیگر رسیدگی به پرونده اش را آغاز کردند. پرونده ای حجیم که پنج متهم دارد و یک مقتول؛ در ابتدای جلسه دادگاه نماینده دادستان متن کیفرخواست را قرائت کرد تا مشخص شود «قتل» از یک «چشم در چشم» شدن شروع شده بود. او گفت: «دوم بهمن ٩٢ در یک نزاع دسته جمعی متهم ردیف اول پرونده به نام حسین همراه دو نفر از دوستانش به نام های حمید و علی به پاساژی در شهرک غرب تهران رفته بودند که به دلیل چشم در چشم شدن، با چند نفر از جوانان محل درگیر شدند. در این نزاع، حسین ابتدا با چاقو ضربه ای به کمر یکی از طرفین درگیری به نام رحمان زد و در ادامه نیز ضربه ای دیگر به پهلوی چپ پوریا - مقتول- وارد کرد که باعث مرگ او شد. متهم که موفق به فرار شده بود پس از چند ساعت خود را به پلیس معرفی کرد اما با مرگ پوریا پس از سیزده روز در بیمارستان، او به عنوان قاتل مورد بازجویی قرار گرفت که تاکنون به قتل اعتراف نکرده است با این حال مدارک پلیسی و شهادت شهود و گزارش پزشکی قانونی، وقوع قتل به دست او را محرز دانسته و دادستانی تقاضای مجازات او و سایر متهمان را کرده است.» با قرائت کیفرخواست نوبت به پدر مقتول رسید. او قصاص متهم را درخواست کرد تا جوان ٢٠ ساله برای شرح حادثه پشت جایگاه بایستد. پسر قوی هیکل، تمام مدت سرش پایین بود. او حرف های خود را با «غیرعمدی بودن» قتل شروع کرد و در شرح حادثه گفت: «دوم بهمن ٩٢ با حمید و علی به یکی از پاساژهای شهرک غرب رفتیم تا لباس بخریم. نخستین بار بود که یک چاقو پشت کمرم جاساز کرده بودم. وقتی به پاساژ رسیدیم ناگهان پسری جوان با حمید چشم در چشم شد. او بلند فریاد زد به چی نگاه می کنی؟ حمید هم گفت ما فقط آمده ایم اینجا دور بزنیم و نمی خواهیم دعوا کنیم. با این حرف آن پسر راهش را کشید و رفت اما یک خنده ای به ما کرد و فحش داد که باعث شد حمید به او اعتراض کند. کم کم شلوغ شد. دیدم همین جور از سه در پاساژ آدم می آید طرف ما و می خواهند کتک مان بزنند. ما اصلا نمی خواستیم دعوا کنیم چون برای این کار آنجا نرفته بودیم. برای همین با حرف همه چیز را حل کردیم و قرار شد آنجا را ترک کنیم. اما وقتی داشتیم از پاساژ بیرون می رفتیم ناگهان پسری ١٧ ساله - مقتول- که اصلا تا آن موقع در دعوا نبود و نمی دانست چه اتفاقی افتاده با مشت محکم زد تو صورت علی. او نقش زمین شد و ناگهان همه ریختند روی سرش و با لگد و چوب او را زدند. می خواستند من و حمید را هم بزنند برای همین چاقویم را درآوردم و یک ضربه به کمر رحمان زدم. بعد بلند به سر حمید فریاد زدم «فرار کن، یکی را با چاقو زدم، بدبخت شدیم» اما ناگهان پوریا جلوی من پرید. نمی دانم چه شد. او تلوتلو خورد و پهلویش را گرفت و روی زمین افتاد. دیدم لباسش کاملا خونی شده. وقتی این صحنه را دیدم به آن سوی خیابان فرار کردیم. علی نتوانست فرار کند. آنها همین جور داشتند او را می زدند. دو ساعت بعد، به حمید زنگ زدم. او گفت مامورها علی را گرفته اند. چاقویم را هم نگاه کردم دیدم خونی نیست. فکر کردم اتفاق خاصی نیفتاده و کسی صدمه ندیده برای همین خودم را به کلانتری معرفی کردم اما پوریا ١٣ روز بعد فوت کرد.» با ثبت حرف های متهم، وکیل اولیای دم بار دیگر تقاضای قصاص او را از دادگاه خواستار شد. متهم در آخرین دفاع خود بار دیگر از غیرعمدی بودن قتل گفت و خواستار بخشش شد. پدر و مادر او چند صندلی با فاصله، پشتش نشسته بودند. پدرش شناسنامه او را نگاه می کرد. ٢٠ سال از عمر آن می گذشت اگر پدر مقتول رضایت ندهد و دادگاه حکم اعدام صادر کند، مهر «باطل شد» در آن خواهد خورد...
چهارشنبه ، ۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هدانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]