واضح آرشیو وب فارسی:شفقنا: شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه ) – محمد آقاسی در بخش پانزدهم نوشتا رخود با عنوان به دنبال محمل؛ جریان شناسی اجتماعی- سیاسی سال شصت و یک هجری قمری با موضوع مدعیان بازمانده از یاری سیدالشهدا (علیه السلام) این چنین آورده است: در طول تاریخ و در میان فرق مختلف و نحل گوناگون بوده اند کسانی که ادعای همراهی با دین و آیینی را داشته اند اما در بزنگاه، فرار را بر قرار ترجیح داده اند. مکتب اهل بیت علیهم صلوات الله نیز از این افراد لطمه، صدمه و ضربه خورده است و از این اشخاص مستنثنی نگردیده است. در هنگامه کارزار کربلا و طی طریق امام حسین علیه السلام نیز با افرادی روبرو شدند که حتی تا آخرین لحظات همراه حضرت بودند و یا به حقانیت ایشان معترف بودند، اما برای یاری نماندند. حال آنکه ادعای راستی و درستی با ایشان داشتند. از این رو عده ای را می توان «مدعیان» همراهی و یاری خواند که یکی از عجیب ترین آنان ماجرای «ضحاک بن عبدالله مشرقی» است. ضحاک جزو کسانی است که در میانه راه با حضرت دیدار داشته و در این دیدار «مالک بن نضر» نیز او را همراهی نموده است. به نقل از بلاذزی و طبری آنان در پاسخ به امام علیه السلام که به دنبال چه هستند، اینگونه پاسخ داده اند که: «آمدهایم تا بر تو سلام کنیم و از خداوند سلامت و عافیت تو را مسالت داشته و دیداری تازه نموده و اخبار مردم کوفه را برایتان بگوئیم. همگی بر جنگ با شما متحد شده اند، بنابراین در تصمیم خویش بازنگری نمایید.» حضرت قاطع پاسخ داده اند که: « حسبی الله و نعم الوکیل.» و سپس سبب عدم یاری آنان را پرسیده اند. مالک در پاسخ داشتن همسر و اولاد را بهانه می آورد و این که قرض و دین برعهده اوست. اما پاسخ مشروط ضحاک بسیار قابل توجه است: «من هم قرض دارم و دارای زن و اولاد هستم ولکن آماده ام تا در کنار با دشمنانت جنگ کنم تا هنگامیکه برای تو فائده و سودی داشته باشد ولی اگر یار و یاوری نداشتی بیعت خود را از من برداشته و من مجاز باشم به راه خود بروم! حضرت فرمود: من بیعتم را از تو برداشتم.» ازاین رو وی همراه کاروان می شود و برخی از زوایای ماجرای کرلا از جمله واقعه اعلام بیعت و وفاداری یاران حضرت در شب عاشورا از وی منقول است، اما آنگاه که نوبت به جانفشانی خاندان رسالت می رسد و از اصحاب جز «سوید بن عمرو خثعمی» و «بشر بن عمرو حضرمی» باقی نمی ماند به امام علیه السلام رو می کند و می گوید: «ای فرزند رسول خدا، عهد بین من و خود را می دانید که در کنار شما جنگ می کنم تا هنگامی که یار و یاوری داشته باشی و اگر کسی دیگر نباشد بیعت شما از من برداشته است.» حضرت فرمودند: «راست می گوئی ولی چگونه می خواهی از این میدان خود را نجات دهی؟ اگر می خواهی خود را برهانی من بیعتم را از تو برداشتم.» او که ماجرای پی کردن [۱] اسبها توسط سپاه دشمن را مشاهده نموده بود اسب خویش را برای فرار در خیمه ای پنهان نموده بود. در تاریخ نقل شده است که او مردی شجاع و جنگجو بوده است و سیدالشهدا علیه اسلام نیز در خلال روز عاشورا بارها در هنگامه قتال او را خطاب کرده است که : «خدا تو را تایید کند، خدا تو را جزای خیر از اهل بیت پیامبرش عطا کند.» لذا به هنگام فرار به سپاهیان یزید بن معاویه حمله نمود و لشگر دشمن را شکافت و عده ای را به قتل رساند و عده ای را زخمی کرد و از بین آن لشگر عبور کرد تا به شهر و دیار خود بازگردد. با این وجود پانزده نفر از سپاه دشمن، او را تعقیب کردند. ضحاک وقتی به دهکده «شفیه» رسید و مطمئن شد که این پانزده نفر از سپاه خودشان دور شدند، ایستاد و خواست تا به آنها حمله کند ولی دید چند نفر از آنان مانند،« ایوب بن مرح » و« قیس بن عبدالله صائدی » پسرعمو و هم قبیله او هستند. از این رو میان انان درگیری رخ نداد و وی از معرکه آزاد گردید.(قمی، ۱۳۸۷: ۵۰۷-۶۱۰) یکی دیگر از مدعیان یاری کننده امام علیه السلام که توفیق یاری امام را در عین شناخت و معرفت از دست داد، «طرماح بن عدی» می باشد. طبری در کتاب خویش نقل می کند که او در منزل «عذیب الهجانات» به حضرت پیوست و پیش از آن با قریحه شاعری خویش اینگونه می سرود: یا ناقتی لا تذعری من زجری/ وامضی بنا قبل طلوع الفجر بخیر فتیان وخیر سفر/ آل رسول اللّه اهل الفخر امدد حسینا سیدی بالنصر/ علی الطغاه من بقایا الکف «ای شتر من! از زجر وفشار من ناراحت نباش و پیش از طلوع فجر مرا حرکت ده تا برسانی به بهترین جوانان و بهترین مسافران آل پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) که موجب فخرومباهات است. آقایم حسین(علیه السلام) را بر طاغوتها که از بقایای کفار هستند کمک کن» امام حسین علیه السلام در برابر این شعر مشتاقانه این گونه فرمودند: اَما وَاللَّه اِنِّی لاَرْجُو اَنْ یَکُونَ خَیْراً مااَرادَاللَّهُ بِنا قُتِلْنا اَمْ ظَفَرْنا. فِمنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً. اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلَهُمُ الْجَنَّهَ وَاجْمَعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ فی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَرَغائبِ مَذْ خُورِ ثَوابِکَ… اِنَّ بَیْنَنا وَبَیْنَ الْقَوْمِ عَهْداً وَمیثاقاً ولَسْنا نَقْدِرُ عَلَی الإنْصِرافِ حَتّی تَتَصَرَّفَ بِناوَبِهِمُ الأمُورُ فی عاقِبَهٍ این سخنان فقط گویای ظفر و پیروزی نیست. هم بیان این مطالب از زبان قرآن ناطق و هم دیدن یاران بسیار اندک ایشان گویی نگاه طرماح را تغییر داد و روی سخن نیز تغییر یافت. از این رو در تاریخ نقل شده است که به امام علیه السلام این گونه خطاب نمود: «یابن رسول اللَّه! من به هنگام خروج از کوفه در کنار این شهر، گروه زیادی را دیدم که اجتماع کرده بودند چون انگیزه این اجتماع را سؤال کردم گفتند: این مردم برای مقابله با حسین بن علی و جنگ با او آماده می شوند، یابن رسول اللَّه! تو رابه خدا سوگند که از این سفر برگرد؛ زیرا من مطمئن نیستم حتی یک نفر از مردم کوفه به کمک و یاری شما بشتابد و اگر تنها این گروه را که من دیدم در جنگ با تو شرکت کنند، در شکست تو کافی است در صورتی که هر روز و هرساعت که می گذرد بر نیروی انسانی و تسلیحات جنگی آنان افزوده می شود.» (پورامینی، ۱۳۸۲: ۲۴۳-۲۴۵) در اینجا بود که پس از پیشنهاداتی به امام علیه السلام از ایشان درخواست نمود که به خانواده خویش مراجعت نموده و طعامی را برای ایشان فراهم آورد اما پس از بازگشت و درست در همین منزل خبر شهادت حضرتش را شنید و برای همیشه از یاری ایشان بازماند. (قمی، ۱۳۷۴: ۲۴۲) منابع و مآخذ بخش پانزدهم: بلاذری، أحمد بن یحیى(۱۳۹۴) أنساب الأشراف، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات پور امینی، محمدباقر(۱۳۸۲) چهره ها در حماسه کربلا، قم: بوستان کتاب طبری، محمد بن جریر(۱۳۸۷) تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری) ، بیروت: دار التراث قمی، شیخ عباس(۱۳۷۴)نفس المهموم، ترجمه محمد باقر کمره ای، قم: انتشارات جمکران قمی، شیخ عباس(۱۳۷۸)منتهی الآمال، تهران: انتشارات باقرالعلوم علیه السلام [۱] – عرقوب ستور. بریدن عصب بالای پاشنه. پی زدن. پی بریدن: افحال؛ پی بکردن اشتر بشمشیر.(تاج المصادر بیهقی) به نقل از لغتنامه دهخدا www.fa.shafaqna.com
شنبه ، ۲آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شفقنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]