واضح آرشیو وب فارسی:ایکنا: گروه اجتماعی: در شب عاشورای حسینی از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد همه خود را به صحن و سرای امام رئوف رسانده بودند تا این مصیبت عظما را به مولایشان تسلیت بگویند اما این آمدن چیز عجیبی نبود، زیرا همه با تمام وجود حس کرده بودند که «اصلا حسین(ع) جنس غمش فرق می کند...».قدم به قدم نزدیکتر شدم، صدایی به گوش می رسد: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای ضبح طلوع..مکن ای صبح طلوع.. اطراف حرم امام رضا(ع) بود که شنیده بودم فرموده بود: «ای پسر شبیب اگر می خواهی بر چیزی گریه کنی برای حسین(ع) گریه کن» و امشب به راستی وقت گریه بود... شنیده بودم شهادت مولا حسین(ع) حرارتی در دل مومنان ایجاد کرده است که تا ابد سرد نمی شود، هرچه نزدیکتر می شدم می دیدم در بزرگ ترین مصیبت عالم، آرام و قرار برای عاشقان و دلدادگان حضرتش نمانده بود، در جای جای دنیا و به خصوص در کشور امام زمان(عج) غم ارباب بر دل ها سنگینی می کرد. گویی به غیرتشان برخورده بود که حسین(ع) یاوری ندارد، هزار و سیصدو و اندی سال گذشته بود و هنوز صدای هل من ناصر حسین(ع) در سر می پیچید و با یادآوری اش وجود انسان آتش می گرفت... در خیابان ها عده ای خاک بر سر می ریختند، شاید در دل می گفتند که چرا آن روز پر از خون و غم نبوده اند و به جای طفل رباب به میدان بروند، شیعه را از خود بی خود می کند وقتی قاسم و عبدالله و علی اکبر به میدان رفته اند و حال در ظهر عاشورا فقط آقایمان حسین(ع) مانده بود و برادرش... همه دنیا در این شب ها و روزها عزادار است، و اینجا مشهد، در نزدیکی همان کسی که گفته بود گر می خواهی بر چیزی گریه کنی بر حسین(ع) بگریید، هم مثل بقیه نقاط عالم سوز داشت، خیابان ها پر شده بود از مردمی که نمی توانستند حرارت دل خود را خاموش کنند و دلشان آن ها را به خیابان ها کشیده بود و اینگونه شبی متفاوت در عاشورای 1437 قمری در جوار حرم رضوی و پایتخت معنوی ایران رقم خورد. مردم با چشمانی گریان گروه گروه و تک تک به سمت حرم می رفتند، گویی حرم شده بود خیمه گاه و این ها، کسانی بودند که می خواستند شب عاشورا خود را به امام(ع) برسانند، بعد از این همه سال هم سخت نبود که غم تنها ماندن مولا حسین(ع) وجودت را بسوزاند، مجنون شوی، با اشک به سمت حرم بروی، حرمی که امشب برای خیلی ها حکم خیمه گاه حسین(ع) را داشت. به حرم نزدیکتر می شدم، یاران اباعبدالله(ع) به خیمه گاه می پیوستند، اما در این بین دیگرانی هم بودند که بر سر و سینه زنان به خیمه گاه می رفتند نمی دانم، شاید غم روز عاشورا آنان را به این وضع کشانده بود، غمی که باید فردای امشب تمام عالم را بر هم می زد، طوفانی که قرار بود بعد از آرامش امشب برپا شود... اما در بارگاه هشتمین نور عده ای بر سر و سینه می زدند، برخی بی صدا گریه می کردند، عده ای هق هق زنان برای فردای رقیه اشک می ریختند، عده ای هم قرآن به دست گرفته و به تلاوت آیات نورانی کلام وحی می پرداختند و عده ای هم در حال نماز بودند، شدت مصیبت این شب و روز این جمعیت را راهی کربلا کرده بود، آنها باید با یاران حسین(ع) یکی می شدند. امشب شب مناجات بود، مناجات با اشک هایی از روی عشق به تنهاترین معشوق، به یاران با وفایی که مولای خویش را تنها نگذاشتند، آری امشب گریه میهمان ناخوانده چشم ها بود، آخر امشب مولای غریبمان در کربلا فرصتی از دشمن گرفت برای عبادت، و چه زیبا بود لحظه های مناجات او با معبودش در نماز، قرآن و زمزمه های استغفارش... در آستان دوست کافی بود کمی از بالا به اطراف نگاهی بیندازی تا معلوم شود حرارت دل یعنی چه، غوغا یعنی چه، آتش گرفتن یعنی چه، در میان دود و جمعیت خیابان های منتهی به حرم رضوی، عاشقان حسین(ع) را می دیدی که با هر سن و سالی آمده بودند، چیز عجیبی نبود زیرا همه با تمام وجود حس کرده بودند که « اصلا حسین(ع) جنس غمش فرق می کند ... ». احسان شریفی
شنبه ، ۲آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایکنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]