پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850167496
روایت خانم مجری از نذری محرم+عکس
واضح آرشیو وب فارسی:سوک: به گزارش سوک ، صبا راد مجری سیما در صفحه اینستاگرام خود با اشاره به ایام محرم نوشت: باز چشمم ابر شد در مثنوی طغیان گرفت روح باران خیمه زد نعش بیابان جان گرفت باز دارم مینویسم رنگ بر ماتم زنم نرم نرمک خواب این منظومه را بر هم زنم گرچه در میدان شعرم خیمه را افروختید مینویسم گرچه دستان دلم را سوختید مینویسم العطش،درخون جاری می روم آسمان امشب بباری یا نباری می روم العطش یعنی که باران از نفس افتاده است نامسلمان،مسلمان در قفس افتاده است دل نوشت:امشب طبق روال سالهاى قبل نذرى داشتیم ومن مثل همیشه دلم میخواست تعدادى غذاهارو خودم ببرم توزیع کنم واردیه خیابون شدم که دسته عزادارى درحال عبوربودتوقف کردم تا ردشن که یهودیدم چندتاعلم بزرگ دارن میان ،توى این فکربودم که چطور میخوان بدون تغییرجهت توى اون عرض کم خیابون درحالى که تعدادى ماشین اونجاست برن که دیدم پرهاى زیباشون روى شیشه جلوى ماشینم نشست وبعدش آروم آروم رفت وعلم بعدى وعلم بعدى وعلم بعدى...حس خوبى بود،خیلى خوب. باز چشمم ابر شد در مثنوی طغیان گرفت روح باران خیمه زد نعش بیابان جان گرفت باز دارم مینویسم رنگ بر ماتم زنم نرم نرمک خواب این منظومه را بر هم زنم گرچه در میدان شعرم خیمه را افروختید مینویسم گرچه دستان دلم را سوختید مینویسم العطش،درخون جاری می روم آسمان امشب بباری یا نباری می روم العطش یعنی که باران از نفس افتاده است نامسلمان،مسلمان در قفس افتاده است دل نوشت:امشب طبق روال سالهاى قبل نذرى داشتیم ومن مثل همیشه دلم میخواست تعدادى غذاهارو خودم ببرم توزیع کنم واردیه خیابون شدم که دسته عزادارى درحال عبوربودتوقف کردم تا ردشن که یهودیدم چندتاعلم بزرگ دارن میان ،توى این فکربودم که چطور میخوان بدون تغییرجهت توى اون عرض کم خیابون درحالى که تعدادى ماشین اونجاست برن که دیدم پرهاى زیباشون روى شیشه جلوى ماشینم نشست وبعدش آروم آروم رفت وعلم بعدى وعلم بعدى وعلم بعدى...حس خوبى بود،خیلى خوب.
جمعه ، ۱آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-