واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ورزش> لیگ برتر؛
برای این اسطوره "پرسپولیس" داشتم زندانی می شدم
مهرداد میناوند دومین مدافع چپ برتر ایران بعد از انقلاب شد. او در نظرسنجی ۹۰ حتی رضا شاهرودی را پشت سر گذاشت.
به گزارش سرویس ورزشی "جام نیوز"، مهرداد پس از این اتفاق بسیار خوشحال است و خاطرات بسیار بانمکی تعریف میکند. با او دیروز صحبت کردیم و این خلاصهای از حرفها و خاطرات مهرداد است که میتوان بازگو کرد!
به محرمي رأي دادم
دوست داشتم در نظرسنجي ۹۰ حتي اول شوم، اين را انكار نميكنم ولي خودم به مجتبي محرمي رأي دادم چون او را بهترين چپ تاريخ ايران ميدانم. من قبل از شروع برنامه ۹۰ مطمئن بودم كه مجتبي محرمي اول ميشود. ميدانستم من و رضا شاهرودي براي دومي با هم ميجنگيم و اين حس را داشتم كه دوم ميشوم البته فكر ميكنم جاي بازيكناني چون منافي و اماميفر و رضا ترابيان نيز خالي بود. جا دارد از همه مردم به خاطر رأيي كه به من دادند تشكر كنم.
بازيكن كور باشد ولي چپپا باشد!
جا دارد از عباس پناهي سرمربيام يادي كنم كه در آتشنشاني با او كار ميكردم. پناهي در رشد و پرورش چپپاها نقش مهمي داشت. از محرمي بگيريد تا من و ابراهيم اسدي و محمدرضا مهرانپور و خيلي بازيكنان ديگر. اصلاً ميگفت بازيكن بايد چپپا باشد. در تيمش اكثر بازيكنان چپپا بودند. ميگفت بازيكن كور باشد ولي چپپا باشد.
اولين بار كه محرمي را ديدم
اولين بار كه مجتبي محرمي را در تمرين تيم آتشنشاني ديدم دست و پايم ميلرزيد. عباس پناهي زنگ زد و آقامجتبي آمد. يكسري چيزها را تا به حال تعريف نكردهام اما امروز ميگويم كه نزديك بود به خاطر آقامجتبي زنداني شوم. وقتي در پاس بازي ميكردم، يك بار در مصاحبهاي گفتم الگوي اخلاقي و فني من مجتبي محرمي است. او هم آن موقعها شيطنتهايي ميكرد و محروم ميشد. به من گفتند چرا اين حرف را زدي. نزديك بود سه روز به بازداشتگاه بروم ولي مشكل يك جوري حل شد.
ماجراي خريدن هوندا
من از تيم ملي جوانان به مقاومت رفتم. به من آن موقع ۳۵۰ هزار تومان پول ميدادند؛ من هم قبول كردم ولي عباس پناهي كلي من را دعوا كرد كه آيندهات در پاس است و بايد به اين تيم بروي. مجبور شدم پول را برگردانم و به پاس رفتم كه اتفاقاً همين پول را به من داد. رفتم يك هوندا براي خودم خريدم. در آنجا شاگرد ابراهيم قاسمپور شدم و مجيد جلالي سرمربي مقاومت از دستم ناراحت شد.
لايي انداختم به قاسمپور
عباس پناهي ميگفت لايي انداختن يك تاكتيك است و اصلاً به ما ياد ميداد كه لايي بندازيم. در اتريش هم من اينقدر لايي ميانداختم كه به من ميگفتند سلطان لايي زدن. يك بار در پاس وسط زمين به يكي از بازيكنان لايي انداختم. همان لحظه متوجه شدم آقاي قاسمپور است. خيس آب شدم و اشكم درآمد. گفتم آقاي قاسمپور ببخشيد. هركس ديگري جاي او بود با آن سن و سال و قدرتي كه در پاس داشت، من را نابود ميكرد ولي گفت اشكالي ندارد، اين يك تاكتيك است.
رضا شاهرودي مصدوم نميشد ميناوند نميشدم
من هيچوقت با رضا شاهرودي مشكلي نداشتم. بالاخره يك روز من فيكس بازي ميكردم، يك روز آقارضا. هيچ وقت اسم كوچكش را صدا نكردم چون بزرگتر از من بود. ياد گرفتهام به او احترام بگذارم. اگر آقارضا قبل از جام ملتها و قبل از جام جهاني آسيب نميديد، مهرداد ميناوند هيچوقت پيشرفت نميكرد و ترانسفر نميشد. اين را نميگويم از من خوشش بيايد بلكه واقعيت است. اين پاچهخواري نيست. متأسفانه الان در فوتبال ما احترام گذاشتن كم شده است.
رضا شاهرودي گفت؛ بيرون!
رضا شاهرودي بعضي وقتها شيطنتهاي كوچكي ميكرد. در دوران اوجم به تلويزيون دعوت شدم. از استانكو سرمربي پرسپوليس اجازه گرفتم كه زودتر بروم و به برنامه برسم. روزهاي اول حضورم در اين تيم بود. در رختكن سه تا دوش داشتيم كه دو تا خراب بود و از يكي هم قطرهاي آب ميآمد. شامپو هم كه پيدا نميشد. ۴، ۵ نفر بودند كه شامپوها را ميخوردند! خلاصه يك كوچولو شامپو را از كيفم درآوردم و داشتم سر و صورتم را ميشستم كه ديدم يكي پشت سرم بشكن ميزند. اول فكر كردم كسي دارد اذيت ميكند بعد ديدم يه نفر گفت بيرون! كف روي سر و صورتم بود. نميتوانستم جايي را ببينم. خلاصه كفها را پاك كردم و ديدم رضا شاهرودي است. گفت اول بزرگتر! جمع كردم و آمدم بيرون. آن روز رضا شاهرودي به خودش سه بار ليف زد چند بار هم كيسه كشيد. تا بيرون بيايد، همه به خانهشان رفته بودند و برنامه تلويزيوني هم تمام شده بود!
محرمي گفت ميري اون ته لباس عوض ميكني!
روز اول من را با سلام و صلوات به پرسپوليس بردند. درخشان و استانكو من را پسنديدند و عابديني هم كارهاي حضورم را انجام داد. آن وقتها آخرين روزهاي تمرين پرسپوليس در قلعهمرغي بود. با ذوق و شوق به تمرين پرسپوليس رفتم و در رختكن ميخواستم لباس عوض كنم كه يك دفعه مجتبي محرمي گفت بيرون! حالا بماند كه قبلاً او را ديده بودم و ميدانست شاگرد عباس پناهيام. گفتم كجا لباس عوض كنم؟ گفت «اون ته». رفتم اون ته ديدم يك اتاق براي تداركاتچيهاي پرسپوليس است كه ايرج جنگي دارد آنجا چاي ميخورد. خلاصه ۶ ماه اول در آنجا چايي ميخوردم و لباس عوض ميكردم تا اينكه مجوز حضورم در رختكن رسيد!
سعداوي به خاطر پول ماشين دنبالم ميكرد
من تمام فوتبالم را مديون نعيم سعداوي هستم. آقا ما يك پيكان داشتيم، نعيم سعداوي هم يك پرايد هاچبك داشت كه داخلش را چرم زرشكي كرده بود. آن موقع پرايد براي خودش ماشين بود. نعيم گفت ۵/۴ ميليون پرايدم را ميفروشم. من سريع پيكانم را ۲ ميليون آب كردم و پولش را به نعيم دادم. ماند ۵/۲ ميليون. آن موقع باشگاه مدام براي دادن پولم امروز و فردا ميكرد و من مانده بودم و نعيم! يعني من فوتبالم را مديون او هستم چون بعد از هر تمرين دنبالم ميدويد كه آي پولم را بده! يعني جاي اينكه ۳ ماهه براي جام ملتها آماده شوم، نعيم سعداوي ۲۰ روزه جوري بدنم را آماده كرد كه پديده مسابقات شدم! جوري دور ماشين دنبالم ميگذاشت كه پولم را بده، عضلات چهارسر رانم تخممرغي شده بود!/خبرورزشی/110
۲۹/۰۷/۱۳۹۴ - ۱۴:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]