تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836704545
در روز هشتم محرم بر امام حسین(ع) چه گذشت؟
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: در "روز هشتم" محرم بر امام حسین(ع) چه گذشت؟
خبر این ماجرای شگفت انگیز و اعجاب آمیز توسط جاسوسان به عبیدالله رسید و پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه میکند و آب به دست میآورد، و خود و یارانش مینوشند!
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ چون تشنگی، امام حسین و اصحابش را سخت آزرده بود، آن حضرت کلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی بس گوارا بیرون آمد، همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید گردید و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
خبر این ماجرای شگفت انگیز و اعجاب آمیز توسط جاسوسان به عبیدالله رسید و پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه میکند و آب به دست میآورد، و خود و یارانش مینوشند!
به محض اینکه نامه به تور رسید، بیش از مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین و اصحابش بیشتر سخت بگیر و با آنان چنان رفتار کن که با عثمان کردند!
عمربن سعد طبق فرمان عبیدالله بیش از پیش بر امام علیه السلام و یارانش سخت گرفت تا به آب دست نیابند.
ملاقات یزید بن حصین همدانی و عمر بن سعد
چون تحمل عطش مخصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین علیه السلام به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود به امام گفت: به من اجازه ده تا نزد عمربن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم، شاید از این تصمیم برگردد!
امام علیه السلام فرمود: اختیار با تو است.
او به خیمه عمر بن سعد وارد شد بدون آن که سلام کند، عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟! مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمیشناسم؟!
آن مرد همدانی گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند، از آنان مضایقه میکنی و اجازه نمیدهی تا آنان نیز از این آب بنوشند حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟! و گمان میکنی که خدا و رسول او را میشناسی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من میدانم که آزار این خاندان حرام است! اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است! و من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نمیدانم باید چه کنم؟! آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن میسوزم؟ و یا این که دستانم به خون حسین آلوده شود در حالی که میدانم کیفر این کار، آتش است؟ ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی!
در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمیبینم!
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل برساند؟!
آوردن آب از فرات
به هر حال هر لحظه تب عطش در خیمهها افزون میشد. امام علیه السلام برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمهها حرکت کند در حالی که بیست مشک با خود داشتند. آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت میکرد.
عمر بن حجّاج پرسید: کیستی؟!
نافع بن هلال خود را معرّفی کرد.
ابن حجّاج گفت: ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به این جا چیست؟
نافع گفت: آمدهام تا از این آب که ما را از آن محروم کردهاند، بنوشم.
عمر بن حجاج گفت: به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه کامند هرگز به تنهایی آب ننوشم.
سپاهیان عمر و بن حجّاج متوجه همراهان نافع بن هلال شدند، و عمروبن حجّاج گفت: آنها نباید از این آب بنوشند، ما را برای همین جهت در این مکان گمارده اند.
در حالي كه سپاهيان عمرو بن حجاج نزديك تر مي شدند، عباس بن علي به پيادگان دستور داد تا مشكها را پر كنند، و پيادگان نيز طبق دستور عمل كردند، و چون عمرو بن حجاج و سپاهيانش خواستند راه را بر آنان ببندند، عباس بن علي و نافع بن هلال بر آنها حمله ور شدند و آنها را به پيكار مشغول كردند، و سواران، راه را بر سپاه عمرو بن حجاج بستند تا پيادگان توانستند مشكهاي آب را از آن منطقه دور كرده و به خيمه ها برسانند.
سپاهيان عرو بن حجاج بر سواران تاختند و اندكي آنها را به عقب راندند تا آن كه مردي از سپاهيان عمروبن حجاج با نيزه نافع بن هلال، زخمي عميق برداشت و به علت خونريزي شديد جان داد، و اصحاب به نزد امام بازگشتند.
ملاقات امام عليه السلام و عمر بن سعد
امام حسين عليه السلام مردي از ياران خود به نام عرو بن قرظه انصاري را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست كه شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتي داشته باشند، و عمرو بن سعد پذيرفت. شب هنگام امام حسين عليه السلام با بيست نفر از يارانش و عمر بن سعد با بيست نفر از سپاهيانش در محل موعود حضور يافتند.
امام حسين عليه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس بن علي و فرزندش علي اكبر را در نزد خود نگاه داشت، و همينطور عمر بن سعد نيز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقيه همراهان دستور بازگشت داد.
ابتدا امام حسين عليه السلام آغاز سخن كرد و فرمود: اي پسر سعد! آيا با من مقاتله مي كني و از خدايي كه بازگشت تو به سوي اوست، هراسي ندارد!؟ من فرزند كسي هستم كه تو بهتر مي داني! آيا تو اين گروه را رها نمي كني تا با ما باشي؟ اين موجب نزديكي تو به خداست.
ابن سعد گفت: اگر از اين گروه جدا شوم مي ترسم كه خانه ام را خراب كنند!
امام حسين عليه السلام فرمود: من براي تو خانه ات را مي سازم.
عمر بن سعد گفت: من بيمناكم كه املاكم را از من بگيرند!
امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالي كه در حجار دارم، و به نقل ديگري امام فرمود: من «بغيبغه» را به تو خواهم داد، و آن مزرعه بسيار بزرگي بود كه نخل هاي زياد و زراعت كثيري داشت و معاويه حاضر شد آن را به يك ميليون دينار خريداري كند ولي امام آن را به او نفروخت.
عمر بن سعد گفت:من در كوف برجان افراد خانواده ام از خشم ابن زياد بيمناكم و مي ترسم كه آنها را از دم شمشير بگذارند!
امام حسين عليه السلام هنگامي كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصميم خود باز نمي گردد، از جاي برخاست در حالي كه مي فرمود: تو را چه مي شود؟! خداوند جان تو را از به زودي در بسترت بگيرد و تو را در روز قيامت نيامرزد، به خدا سوگند من مي دانم از گندم عراق جز به مقداري اندك نخوردي!
عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
و برخي نوشته اند: امام حسين عليه السلام به او فرمود: مرا مي كشي و گمان مي كني كه عبيدالله ولايت ري و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند كه گواراي تو نخواهد بود و اين عهدي است كه با من بسته شده است و تو هرگز به اين آرزوي ديرينه خود نخواهي رسيد! پس هركاري مي تواني انجام ده كه بعد از من روي شادي را در دنيا و آخرت نخواهي ديد، و مي بينيم كه سر تو را در كوفه بر سر ني مي گردانند! و كودكان سر تو را هدف قرار داده و به طرف او سنگ پرتاب مي كنند.
نامه عمر بن سعد به عبيدالله
بعد از اين ملاقات عمر بن سعد به لشكر گاه خود بازگشت و به عبيدالله بن زياد طي نامه اي نوشت: خدا آتش فتنه را بنشاند و مردم را بر يك سخن و راي متحد كرد! اين حسين است كه مي گويد يا به همان مكان كه از آن جا آمده، بازگردد يا به يكي از مرزهاي كشور اسلامي برود و همانند يكي از مسلمانان زندگي كند، و يا از اين كه به شام رفته تا هر چه يزيد خواهد درباره او انجام دهد! و خشنودي و صلاح امت در همين است.
افترا و بهتان
عقبه بن سمعان مي گويد: من با امام حسين از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق هرماه بودم و تا لحظه اي كه آن حضرت شهيد شد، از او جدا نشدم. آن بزرگوار نه در مدينه و نه در مكه و نه در ميان راه و نه در عراق و نه در برابر سپاهيان دشمن،تا لحظه شهادت سخن نگفت مگر اين كه من آن را شنيدم، به خدا سوگند آنچه را كه مردم مي گويند و گمان دارند كه او گفته است كه: بگذاريد من دستم را در دست يزيد بگذارم، يا مرا به سر حدي از سر حدات اسلامي بفرستيد، چنين سخني نفرمود! فقط مي گفت: بگذاريد من در اين زمين پهناور بروم تا ببينيم امر مردم به كجا پايان مي پذيرد.
برخي نوشته اند كه : عمر بن سعد، كسي را نزد عبيدالله فرستاد و اين پيام را بدو رسانيد كه: اگر يكي از مردم ديلم ( كنايه از مردم بيگانه) اين مطالب را از تو خواهد تو آنها را نپذيري، درباره او ستم روا داشته اي.
پاسخ عبيدالله
چون عبيدالله نامه عمر بن سعد را در نزد ياران خود قرائت كرد گفت: ابن سعد درصدد چاره جويي و دلسوزي براي خويشان خود است.
در اين هنگام شمر بن ذي الجوشن از جاي برخاست و گفت: آيا اين رفتار را از عمر بن سعد مي پذيري!؟ حسين به سرزمين تو و در كنار تو آمده است، به خدا سوگند كه اگر او از اين منطقه كوچ كند و با تو بيعت نكند، روز به روز نيرومند تر گشته و تو از دستگيري او عاجز خواهي شد، اين را از او نپذير كه شكست تو در آن است، اگر او و يارانش بر فرمان تو گردن نهند آن گاه تو در عقوبت و يا عفو آنان مختار خواهي بود.
ابن زياد گفت: نيكو رايي است و راي من نيز بر همين است. اي شمر! نامه مرا نزد عمر بن سعد ببر تا بر حسين و يارانش عرضه كند، اگر از قبول حكم من سرباز زدند با آنها بجنگد و اگر عمر بن سعد حاضر به جنگ با آنها نشد تو امير لشكر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و زد من بفرست! و در خبر ديگري آمده است: عبيدالله بن زياد مردي به نام حويره بن يزيد تميمي را خواند و به او گفت: نامه مرا نزد عمر بن سعد ببر پس اگر او همان ساعت اقدام به جنگ نمود پس همان مطلوب ما است و اگر اقدام نكرد او را گرفته و در بند كن و شهر بن حوشب را بخوان و او را امير بر لشكر و سپاه گردان.
تهديد به عزل
سپس نامه اي به عمر بن سعد نوشت: من تو را به سوي حسين نفرستادم كه ا او دفع شر كني! و كا را به درازا كشاني! و به او اميد سلامت و رهايي و زندگي دهي و عذر او را موجه قلمداد كرده و شفيع او گردي! اگر حسين و اصحابش بر حكم من سر فرود آورده و تسليم مي شوند آنان را نزد من بفرست، و شمشير بگذران و بند از بند آنان جدا كن كه مستحق آنند! و چون حسين را كشتي، پيكر او را در زير سم اسبان لگد كوب كن كه او قاطع رحم و ستمكار است! و نمي پندارم كه پس از مرگ او اين عمل (لگد كوب كردن) به او زياني برساند ولي سخني است كه گفته ام و بايد انجام شود! پس اگر فرمان ما را اطلاعت كردي تو را پاداش دهم و اگر از فرمان من سرباز زدي از لشكر ما كناره گير و مسئوليت آنها را به شمر بن ذي الجوشن واگذار كه ما فرمان خويش را به او داده ايم و السلام.
برگرفته از کتاب چهره درخشان حسین بن علی(ع)
برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی باشگاه خبرنگاران جوان اینجا کلیک کنید.
انتهای پیام/
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
روضه حضرت على اكبر(ع) در بیان شهید مطهری
درگیریهای آینده بین دو گروه معتقد به امام زمان(ع) خواهد بود/ امام حسین(ع): در نزدیکی ظهور، شیعه، شیعه را تکفیر میکند
دعبل برایم شعر بخوان!
۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۸:۱۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]
صفحات پیشنهادی
روز هفتم ماه محرم بر امام حسین و یاران ایشان چگونه گذشت؟
شفقنا پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه – در روز هفتم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری عبیدالله زیاد نامه ای به عمر سعد فرستاد و به او دستور داد تا راه فرات را بر حسین ع و یارانش ببندند و اجازه نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام و یارانش ندهند بحارالانوار ج۴۴ ص۳۸۶ عمرسعد نروز ششم ماه محرم بر امام حسین ویاران ایشان چگونه گذشت؟
شفقنا پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه – در این روز عبیداللّه بن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد که من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده ام توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می فرستند – در این روز حبیب بن مظاهر اسدی بروز دوم محرم بر امام حسین و یارانش چه گذشت؟
بنابر مشهور در این روز در سال ۶۱ ه آقا و مولایمان حضرت اباعبدالله الحسین سید الشهداء علیه السلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلاى معلى شدند در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد امام علیه السلام پرسیدند نام این زمین چیست گفتند غاضریه نام دیگرش را پرسیدند گفتند شاطئى الفراتروز پنج ماه محرم برامام حسین(ع) ویاران ایشان چه گذشت؟
شفقنا پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه – در روز پنجم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری حصین بن نمیر به همراه سپاهش وارد صحرای کربلا شد به گزارش شفقنا در این روز حصین بن نمیر به دستور عبیدالله بن زیاد با چهار هزار سواره وارد کربلا شدند البته براساس نظر برخی از مورخان تعداد تروز دوم محرم بر امامحسین و یارانش چه گذشت؟ |اخبار ایران و جهان
روز دوم محرم بر امامحسین و یارانش چه گذشت امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال ۶۰ قمرى به قصد کوفه از مکه خارج گردید قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق در منزلگاه شراف با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبروز دوم محرم بر امامحسین و یارانش چه گذشت؟
روز دوم محرم بر امامحسین و یارانش چه گذشت امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال ۶۰ قمرى به قصد کوفه از مکه خارج گردید قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق در منزلگاه شراف با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبروز دوم ماه محرم برامام حسین ویارانش چه گذشت؟
شفقنا پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه -بنابر مشهور در این روز در سال ۶۱ ه آقا و مولایمان حضرت اباعبدالله الحسین سید الشهداء علیه السلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلاى معلى شدند در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد امام علیه السلام پرسیدند نام این زمین چیست گفتندنزول امام حسین علیه السلام به زمین کربلا/مصائب روز دوم محرم الحرام+فیلم
در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است که امام علیه السلام با یارانش سیر مى کردند تا به بلده اى رسیدند که در آنجا جماعتى زندگى مى کردند امام از نام آن بلده سؤال نمود به گزارش تهران پرس نینوا جایی است که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد امامروز دوم محرم، ورود کاروان امام حسین(ع) به سرزمین کربلا
بدانکه در روز ورود آن حضرت به کربلا خلاف است واصح اقوال آنست که ورود آن جناب به کربلا در روز دوم محرم الحرام سال شصت و یکم هجرت بوده و چون به آن زمین رسید پرسید که این زمین چه نام دارد عرض کردند کربلا می نامندش چون حضرت نام کربلا شنید گفت اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَراولين روز در كربلا به امام حسين(ع) و يارانش چگونه گذشت؟
روز شمار كربلا اولين روز در كربلا به امام حسين ع و يارانش چگونه گذشت اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد ص است که همه انبیاء و ملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت ع محزوناند به گزارش سرويس ديني جام نيوز مردم عرب در ماههایی از سال جنگ را حرام میدانستند که از ج-
گوناگون
پربازدیدترینها