واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همه آدمها وقتی ناامید میشوند و در زندگی کممیآورند، سعی میکنند به چیزی متوسل شوند که آنها را امیدوار کند، که به آنها یادآوری کند زندگی ادامه دارد و کارهای ناممکن از دستشان برمیآید.
دختری که از تجاوزِ دعانویس در امان ماند گاهی آدمها به آدمهایی نیاز دارند که به آنها چیزی بدهد که امیدوارانه به زندگی ادامه بدهند. بزرگترها و دوستان میتوانند ازجمله این افراد باشند. گاهی هم البته افرادی جای بزرگترها و دوستان را میگیرند. این افراد بختهای بسته را باز میکنند و بختهای باز را میبندند روح عزیزان از دسترفته را از عالم دیگر بهاین دنیا میآورند، بیمارانی که دکترها جوابشان کردهاند شفا میدهند، دعا مینویسند و انواع طلسم و جادوهای عجیب و غریب را به خوردتان میدهند تا مهرتان را به دل کسی که به او علاقهمند هستید، بیندازند؛ همه کارهای ناممکن را ممکن میکنند.بسته به اینکه کارتان چقدر سخت است قیمتش هم بالاتر میرود. آدمها پول میدهند که امید بخرند، که جملههایی را که منتظر شنیدنشان بودند، بشنوند. یاسمن یکی از همینهاست که پول داد تا کسی را که دوست داشت بازگرداند و البته نه آن یار سفرکرده بازگشت و نه به امید و خوشبختی رسید. دو دستبند چشمنظر به دست دارد و زیر لب مدام جملهای را تکرار میکند، دستانش را به هم میمالد و با ناخن انگشت اشارهاش پوست انگشت شستش را میکند. گهگاهی هم پوست لبش را با دندان میکند و دوباره جملهای را زیر لب تکرار میکند. مانتو مشکی عبایی و شال مشکی به سر و تن دارد و گردنبند بزرگ برنجی که پلاک نعل دارد به گردنش آویزان کرده و به دیوار تکیه داده است.24ساله است و حالتهای ظاهریاش نشان میدهد که اضطراب زیادی دارد. میگوید: «دو سال بود که با مهدی دوست شده بودم و دراین مدت من را با همه خانوادهاش آشنا کرد. از همان ابتدا قرار گذاشته بودیم که ازدواج کنیم ولی بعد از دو سال گفت قصد دارد از ایران برود و برنامهای برای ماندن ندارد و باید رابطهمان را تمام کنیم.هرچه قدر اصرار کردم که این کار را نکند و میتوانیم بعد از رفتنش هم با هم باشیم قبول نکرد و رابطهمان را تمام کرد.» داستانش را اینگونه ادامه میدهد: «اوایل زیاد با مهدی تماس میگرفتم ولی بعد از چند روز خطش را تغییر داد. دیگر نتوانستم با خودش صحبت کنم و تا چند روز هم با خانهشان تماس میگرفتم و با مادرش صحبت میکردم. دو ماه گذشت و هیچ خبری از رفتن مهدی نشد تا یک روز که با خانهشان تماس گرفتم و قرار شد عصر همان روز مهدی را ببینم. حالم وصفشدنی نبود. فکر میکردم میتوانیم رابطهمان را دوباره شروع کنیم. وقتی او را دیدم، گفت با دختری آشنا شده و از من خواست دیگر مزاحمش نشوم.دختری را که با او دوست شده بود میشناختم و هیچوقت حس خوبی به او نداشتم. وقتی این حرفها را از مهدی شنیدم همه امیدم ناامید شده بود و چند ساعت را در خیابانها با ماشین میگشتم. شب که به خانه رسیدم، تصمیم گرفتم چند عدد قرص بخورم و از زندگی خلاص شوم.قبل از عملیکردن تصمیمم با دوست صمیمیام تماس گرفتم، او را در جریان گذاشتم و او بلافاصله به خانهام آمد و من را منصرف کرد و گفت یکی از دوستانش کسی را میشناسد که میتواند کاری کند مهدی از دوستش جدا شود و رابطهاش را دوباره با من شروع کند. اول باورم نشد و دوستم چند مثال آورد و گفت که اینفرد کارهای زیادی میتواند انجام دهد.
تماس گرفتیم و منشی آن آقای دعانویس برای دو هفته دیگر به ما وقت ملاقات داد. دفترش در یکی از خیابانهای شمال تهران بود و وارد دفتر که میشدی مانند مطب دکتر بود. وضع ظاهری آن آقا هم بسیار موجه بود، شروع به حرفزدن که کرد همه چیز زندگیام را تعریف کرد و بهتزده شدم و به او ایمان آوردم. به من گفت که فردی در غرب ایران بختم را بسته است و برای بازشدنش دعایی برایم روی کاغذ نوشت که البته نمیتوانستم آن را بخوانم. بابت آن دعا 250هزار تومان پول گرفت و برای دو هفته دیگر وقت به من داد.وقتی دوباره به او مراجعه کردم دعایی برای من نوشت و یک طلسم هم برای مهدی نوشت و گفت آن را جلوی در خانهشان بگذارم و این کار را کردم. اینبار 800هزار تومان برای دعا و طلسم از من پول گرفت و یک ماه دیگر آخرین وقت دیدارمان را داد. در جلسه آخر گفت که بختم بازشدنی نیست و فقط باید به خدا توکل کنم و اگر میتوانم مهدی را فراموش کنم. آن روز دفتر خلوت بود و غیراز من یک نفر دیگر در دفتر بود.اینها را که گفت به من نزدیک شد و قصد داشت که با من رابطه برقرار کند. امتناع کردم و از دفتر خارج شدم. وقتی بیرون میرفتم من را تهدید کرد که طلسمی برایم میخواند که هیچکس نتواند آن را باز کند.وقتی به خانه رسیدم ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و مادرم با پلیس تماس گرفت. پلیس مرد دعا نویس را دستگیر کرد و بعدا مشخص شد که او بههمین وسیله به چند نفر تجاوز کرده و مقدار زیادی پول از مراجعهکنندگانش گرفته است.» او میگوید اتفاقی که برای خودش افتاده چندان مهم نیست و دلش برای کسانی میسوزد که اتفاقات بدتری برایشان افتاده است.روزنامه بهاراخبار مرتبط:سرنوشت شوم دعانویس فاسد + اعترافات زن جواندعا نویسی روی اندام دختران جوان + عکسدستگیری زن فالگیر که ادعا میکرد با اجنه رابطه دارد
سه شنبه 28 مهر 1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]