واضح آرشیو وب فارسی:مشرق نیوز: روزهای اسارت برای هر آزاده ای پر از خاطرات تلخ و شیرین است. گرچه هر روز دوری از وطن در سخت ترین شرایط و در اسارت دشمن، مانند یک سال می گذشت اما این آزادمردان به امید وصال هجران را سپری کرده و به شهر و دیار خود بازگشتند.به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اما این روزها اخبار زیادی درباره ی درگذشت و یا شهادت آزادگان کشورمان را در اخبار می خوانیم. مردانی که جان خود را در دست گذاشته و به جبهه رفتند و دست روزگار، سال ها اسارت را برایشان رقم زد. آنها بازگشتند با کوله باری از خاطره و جسمی رنجور و زخم دیده. با آثار شکنجه ها و یادگاری هایی از روزهای جنگ بی توقع روزگار گذراندند تا این بار خانواده و شهر و دیار خود را برای همیشه به مقصد یاران بهشتی خود ترک کردند. یکی از این آزادمردان جانباز آزاده شهید شاپور حسن زاده است که حالا تنها یاد و خاطره ی او برای خانواده اش باقی مانده است. خاطراتی که نشان از رشادت این آزاده در زندان های رژیم بعث عراق دارد. خاطراتی از روزهای شکنجه ها، غم ها و دلتنگی ها… نهضت خدمت رسانی لشگر آزادگان(نخل) که متشکل از آزادگان سرافراز میهن مان است، در یکی دیگر از دیدارهای خود با خانواده آزادگان، به همراه جمعی از آزادگان به دیدار خانواده آزاده شهید شاپور حسن زاده رفت و ضمن بیان خاطرات روزهای اسارت با خانواده این آزاده، پای حرف های یاران نزدیک او نیز نشستند. سنگر به سنگر به دنبال برادر برادران این شهید از روزهایی می گویند که به دنبال شاپور در جبهه می گشتند. برادر بزرگ تر وقتی می بیند مدت ها خبری از شاپور نشد، راهی جبهه می شود و به گفته ی خودش سنگر به سنگر به دنبال برادرش می گردد. شاهرخ برادر بزگ شهید شاپور حسن زاده او عکس شاپور را به همرزمانش نشان می دهد و به امید نشانه ای از برادر در فکه به جستجو می پردازد. بسیاری از همرزمانش او را دیده بودند اما هیچ کس خبر دقیقی از شاپور نداشت. از روز ۲۱ تیرماه سال ۶۷ که خبر مفقود شدن شاپور به خانواده می رسد، برادر بزرگ تر ۴۵ روز تمام در جبهه سنگرها را به امید کوچک ترین خبری از برادر کوچکترش زیر و رو می کند. ایوب ابراهیمی،پسرخاله ی شاپور نیز مفقود شده بود و به دنبال او هم می گشتند. بعدها که شاپور از اسارت برگشت می گفت که دو پسرخاله در یک اردوگاه با هم اسارت را سپری می کردند. شاهرخ، برادر بزرگتر شهید آزاده شاپور حسن زاده تعریف می کند: «عکس شاپور را به هر کسی نشان می دادم می گفت او اینجاست، او را دیده ایم… این حرف ها هم ما را امیدوار می کرد که بیشتر دنبال او بگردیم. بالاخره هر چه این در و آن در زدیم خبری نیافتیم و با کوله باری از ناامیدی به خانه برگشتیم. به خانه که رسیدم خبر دادند یکی از دوستان شاپور که در اسارت بوده و برگشته، از او خبر دارد. ما هم کل فامیل را سوار دو مینی بوس کردیم و راهی خانه ی آن آزاده شدیم. آن جا که رسیدیم آن آزاده گفت که شاپور فرمانده بعثی را در اردوگاه کشته و آنها هم او را از بین برده اند. آن چنان حرف های ناامید کننده به ما زد که مادرم و خانم های فامیل همه از شدت غصه و گریه راهی بیمارستان شدند!» به گفته ی برادر این شهید آزاده، آن ها این حرف ها را باور نکردند و وقتی مطمئن شدند که برادرشان در اردوگاه تکریت ۲۰ که به اردوگاه نهروان معروف بوده اسیر شده، چشم انتظار بازگشت او ماندند. داغ بر دل نشسته… پدر شهید که حالا و روزهای عزاداری سالار شهیدان در یکی از هیئت های قدیمی محله ی نظام آباد برای سید و سالار شهیدان و به یاد فرزند شهیدش اشک می ریزد، از دلتنگی های دوری پسرش می گوید: «۱۵ شهریور ۶۹ بود.روزی که شاپور از اسارت به ایران برگشته بود. ساعت دو نیمه شب یکی به خانه تلفن کرد و گفت پسرت برگشته. دیگر سر از پا نمی شناختم. برایم ساعت و ثانیه مفهومی نداشت. می خواستم زودتر شاپور را در آغوش بگیرم. پدر شهید شاپور حسن زاده صبح خبر رسید آزادگان را به مرقد امام(ره) برده اند. انقدر بی تابی کردم که دست آخر شاپور با بی سیم با من حرف زد و گفت که سالم است و تا چند ساعت دیگر به خانه می رسد. وقتی پا به نظام آباد گذاشت مردم روی دست می آوردندش.شوق دیدار پسرم واقعا وصف نشدنی است.» جانباز آزاده شهید شاپور حسن زاده متولد سال ۴۴ بود. در جبهه خدمت می کرد و تنها ۲۱ روز مانده به پایان خدمتش به دست بعثی ها اسیر شد. او در جبهه شیمیایی و اعصاب و روان شد و بعد از بازگشت جانباز ۴۵ درصد بود. گرچه سال های باقی عمرش را در کنار پدر و مادرش زندگی کرد اما همواره با یادگاری های جنگ دست و پنجه نرم کرد. تا روز ۱۷ اسفندماه سال ۹۲ که برای همیشه خانواده و دوستانش را ترک کرده و به یاران شهیدش پیوست. برای خانواده اش تعریف کرده بودند که در لحظات ابتدایی اسارت دست هایشان را چنان با سیم تلفن بستند که تا آخر روز عمرش نیز مچ دستانش از آثار آن سیاه بود. شاپور توانسته بود تنها عکسی که در آن پدر، مادر و برادر بزرگش بودند از چشم دشمن پنهان کرده و با خود به اردوگاه ببرد. عکس را در دیواری جاسازی کرده بود و هر هفته یک بار آن را نگاه می کرد و با درددل با عکس پدر و مادر و برادرش خود را سبک می کرد. یک بار بعثی ها او را سه شبانه روز در حیاط سرپا نگه داشتند و همین باعث شد کارش به بیمارستان بکشد. در بیمارستان با یک اسیر ایرانی آشنا می شود. این اسیر بعدها که به ایران بازمی گردد ماجرای آشنایی اش با او را برای خانواده ی شاپور بازگو می کند. شهاب برادر کوچک شهید شاپور حسن زاده به گفته ی دوستان این آزاده ی شهید، روزی که شاپور به ایران بازگشت محله ی نظام آباد جای سوزن انداختن نبود. درست روزی که ایشان به شهادت رسیدند نیز همان جمعیت برای بدرقه ی پیکر مطهرش آمده بودند. آزاده و جانباز شهید شاپور حسن زاده حالا در قطعه ۲۳۲ ردیف ۷۱ شماره ۲۱ برای همیشه آرمیده است. در پایان این دیدار نیز لوح تقدیری به رسم یادبود از سوی نهضت خدمت رسانی لشگر آزادگان(نخل) به خانواده شهید حسن زاده اعطا گردید. اهداف نهضت نخل در راستای فرامین رهبر معظم انقلاب مبنی بر خدمت به مردم و تحمل سختی های آن ها و ایجاد نقطه نورانی در باطن انسان، برای تحقق این فرامین آزادگان بهترین نمونه و گروه برای آغاز فعالیت های نهضت خدمات رسانی لشگر آزادگان(نخل) می باشد.
دوشنبه ، ۲۷مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مشرق نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]