تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به راستى كه دانش، مايه حيات دل‏ها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدن‏هاى ناتوان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826308222




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مواجهه با سبک زندگی باید در کل مواجهه انقلاب اسلامی با جریان تجدد تعریف شود سبک زندگی یکپارچه است؛ تکه تکه اش نکنیـم!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مواجهه با سبک زندگی باید در کل مواجهه انقلاب اسلامی با جریان تجدد تعریف شود
سبک زندگی یکپارچه است؛ تکه تکه اش نکنیـم!
مسئلۀ سبک زندگی در عینیت جامعۀ ما، مسئلۀ درگیری انقلاب اسلامی و تمدن غرب است و این یعنی یک مسئلۀ فراگیر.

خبرگزاری فارس: سبک زندگی یکپارچه است؛ تکه تکه اش نکنیـم!



 طرح مسئلۀ سبک زندگی و به عبارت صحیح‌تر، مسئله شدن سبک زندگی در ادبیات اجتماعی، مولود مطالعات فرهنگی و شرایط پست‌مدرنی است که اگر بخواهیم از منظر آن وارد مسئلۀ سبک زندگی اسلامی شویم، علاوه بر آنکه به نتیجۀ دلخواه رهنمون نمی‌شویم، حتی به تناقض با فرهنگ دینی هم کشیده خواهیم شد. برای شروع بحث، شما چه زاویۀ دیدی را برای سبک زندگی اختیار می‌کنید؟ از سوی دیگر، همین مفهوم سبک زندگی در مطالعات اجتماعی عمدتاً به سطح فردی در برابر ساختارهای اجتماعی ارجاع شده و آن را به‌نوعی در جهت آزادی انسان پست‌مدرن در برابر ساختارها در نظر می‌گیرند. آیا اساساً سبک زندگی مولود انتخاب فرد است؟ چه رابطه‌ای میان سبک زندگی و ساختارها و سازوکارهای اجتماعی وجود دارد؟ سبک زندگی، بحث سابقه‌داری است که در همۀ جوامع وجود داشته است. چه جوامع مذهبی و چه جوامع غیرمذهبی، بالأخره آدابی برای زندگی داشته‌اند، اما این شیوه در دوران تجدد برنامه‌ریزی ویژه و مدیریت حداکثری می‌شود. در سبک زندگی، اولاً واحد مطالعه از فرد به جامعه ارتقا پیدا می‌کند. لذا دانش‌های پشتیبان آن از نوع دانش‌های اجتماعی، جامعه‌شناسی و فروع جامعه‌شناسی هستند و به جای بحث از رفتار فرد، از الگوهای رفتار اجتماعی بحث می‌شود؛ الگوی پوشاک، خوراک، مسکن، تفریح، تحصیل، اشتغال، ازدواج، تشکیل خانواده و امثال این‌ها. وقتی شما دنبال یک الگوهای اجتماعی می‌روید، بحث از یک بحث ساده به یک بحث پیچیده و ذوابعاد تبدیل می‌شود. فرض کنید می‌پرسید الگوی خوراک و تغذیه در جامعه چه می‌شود؟ طبیعتاً با دانش‌های متعددی مواجه می‌شوید؛ بحث دانش تغذیه، دانش‌های پشتیبان در حوزۀ بهداشت اجتماعی، ساختارهای پشتیبان اجتماعی برای الگوی تغذیه، تناسب این الگوی تغذیه با بقیۀ الگوهای رفتاری جامعه و... فرض کنید شما می‌خواهید فست‌فودها را در شهری به‌شکل وسیع و گسترده، مدیریت و سازمان‌دهی کنید؛ همین کاری که غرب در کشورها انجام می‌دهد و با دانش غربی و سکولاریسم غربی، به‌صورت پنهان این کار را می‌کند. این بحث دیگر ذواضلاع و ذوابعاد می‌شود. فرض کنید می‌خواهند ذائقۀ یک جامعه را تغییر دهند؛ همان‌گونه که الآن ذائقۀ نسل جدید در تغذیه با گذشته متفاوت است. آن‌وقت برنامه‌ریزی می‌کنند. آن‌ها در پی این هستند که رفتار خانوادگی را تغییر دهند، اما خانواده‌هایی که محیطشان محیط صمیمی است و خانم خانه مراقب تغذیۀ خانواده است و ذائقۀ آن‌ها را مدیریت می‌کند، به‌راحتی به تغییر الگوی تغذیه رو نمی‌آورند. ولی اگر فرضاً در خانواده‌ای همۀ افراد مشغول کار باشند و فرصتی برای این موضوع در نظر گرفته نشود، طبیعتاً به‌راحتی اعضای خانواده می‌پذیرند که از الگوهای جدید استفاده کنند. همه صبح زود از خانه بیرون می‌روند و مثلاً آخر شب می‌آیند. پس یا باید غذاخورده بیایند، یا بیرون بروند و غذا بخورند و یا باید از بیرون غذا تهیه کنند. طبیعتاً می‌بینید که یک مسئلۀ اجتماعی جدید مطرح می‌شود. آرام‌آرام آن اخلاق و آداب را تغییر می‌دهند. اگر شما می‌خواهید برای سبک تغذیۀ جدید برنامه‌ریزی اجتماعی کنید، باید ببینید چه ابعاد و عناصری در آن وجود دارد. این با سبک تفریح اجتماعی هم مرتبط می‌شود. جزئی از الگوی تفریح اجتماعی و خانوادگی این است که غذایشان را در رستوران‌ها بخورند، اما خانواده‌هایی که تفریح دیگری برای خودشان تعریف کرده‌اند، به‌راحتی این تفریح جدید را نمی‌پذیرند. بنابراین به‌ظاهر شما فقط یک الگوی تغذیۀ جدید می‌آورید، ولی بعد می‌بینید با عرصه‌های مرتبط دیگر و موانع فرهنگی و ارزشی روبه‌رو می‌شوید. در الگوی پوشاک هم همین‌طور است. اگر بپذیرید که محیط بیرون از خانواده محیط تحریک و ارضای جنسی نیست، چقدر روی الگوی پوشاک اثر می‌گذارد؟ چگونه یک سبک پوشاک به یک الگو تبدیل می‌شود؟ یکی از کارهایی که غربی‌ها دنبال می‌کنند، متحدالشکل کردن جهان در ابعاد مختلف است که یکی از آن‌ها پوشاک است. ذائقۀ جوامع را یکسان می‌کنند، مد مورد پسند جوامع درست می‌کنند و مثلاً می‌گویند چه کسی گفته لباس شما باید حتماً تا سر زانو یا مچ پا باشد؟ وقتی کت‌وشلوار را جایگزین پوشاک سنتی می‌کنند، اول رابطۀ این پوشاک را با فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی و آرام‌آرام با بقیۀ الگوهای اجتماعی می‌بینند و بعد رابطۀ آن را با الگوی کلان و توسعه بررسی می‌کنند. الگوی تحصیل هم همین‌طور است؛ از مفاهیمی که می‌آموزند و اخلاق تحصیل تا حواشی آن و روابط اقشار در فضای تحصیل. در کشورهای غربی که از همان ابتدا مختلط هستند. به نظر می‌آید سبک زندگی در مقیاس فردی همین‌هاست. اما مقیاس دیگر، جایی است که راجع‌به الگوهای رفتار اجتماعی و جامعۀ منسجم، موضوع را به‌صورت یک مجموعۀ همه‌جانبه ببینیم و روی آن مطالعات اجتماعی همه‌جانبه کنیم. آن‌ها وقتی می‌خواهند از مدل شهرسازی بحث کنند، چندین رشته و دانش پشتیبان را به کار می‌گیرند؛ بهداشت شهر، ارتباطات شهر، خدمات عمومی شهر، فرهنگ شهر و... حاصل آن آرام‌آرام به یک مجموعه الگو تبدیل می‌شود. خود این الگوها باید درون یک الگوی بزرگ‌تر منسجم شوند. بعد کم‌کم لایه‌هایی از الگوی رفتار اجتماعی طراحی می‌شود. برای مثال، آیا قانون اساسی یک کشور سبک زندگی نیست؟ شما نظام کلان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک کشور را طراحی می‌کنید و می‌گویید مدل سیاسی ما مدل ولایت‌فقیه، مدل سلطنت یا مدل جمهوری دموکراتیک است. نحوۀ مشارکت اجتماعی و تعامل اجتماعی و نحوۀ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های کلان اجتماعی در حوزۀ سیاست، فرهنگ و اقتصاد، در حقوق اساسی و قانون اساسی یک کشور طراحی می‌شود. این‌ها سبک زندگی هستند. پس الگوهایی که تنظیم اجتماع را در مقیاس مسائل کلان جامعه انجام می‌دهد تا مسائل بنیادین، همه درون مطالعات جامع‌تر جا دارند. جامعه در حال تکامل و تحول است، اما وقتی قانون اساسی برای کشور نوشته می‌شود، عمر این قانون دو هزار سال نیست. حتماً قانون دورۀ گذار از یک وضعیت به وضعیت دیگر است که وقتی به وضعیت جدید رسید، باید اصلاح شود. نوع نگاه شما به مسئله و چگونگی ورود شما به آن به‌گونه‌ای است که نوعی کلان‌نگری و نگاه سیستمی در آن وجود دارد. مسئله‌ای که کمتر در تحلیل آنچه رهبر معظم انقلاب مطرح می‌فرمایند به چشم می‌آید، چون عمدتاً در مواجهه با آنچه رهبر معظم انقلاب در سال‌های اخیر مطرح کرده‌اند، ما شاهد نوعی جوزدگی و برخورد هیجانی و هنجاری و موج‌گونه تحت عناوینی چون گفتمان‌سازی هستیم که به‌جای کمک به حل مسئله، بیشتر مسئله‌ساز است. دوستان عزیزی که مباحث مقام معظم رهبری از جمله بحث سبک زندگی را پیگیری می‌کنند، توجه به جورچین و نقشۀ بحث‌های ایشان داشته باشند و مراقبت کنند که پیگیری‌ها، درون منظومۀ مطالبات ایشان واقع شود. مبادا که بعضی از مطالبات فراموش گردد و به بعضی بیش از حد پرداخته شود. بحث سبک زندگی ایشان جزئی از بحث‌شان در نقشۀ تمدن اسلامی و جزئی از بحث الگوی پیشرفت است.  نکتۀ دوم اینکه در برخورد با مباحثی مثل سبک زندگی، که هم در فرهنگ پیشینۀ تاریخی دارد و هم از یک زاویه بحث نو و جدیدی است که زادگاه آن ادبیات غرب است، سه گونه ممکن است برخورد کنیم: در سطح اول، این موضوعات را در مقیاس خُرد و موضوعات مبتلابه فرد می‌بینیم؛ یعنی سبک زندگی را بحثی می‌بینیم که پیرامون روش زندگی افراد است. طبیعی است در ادبیات مذهبی ما، از این قبیل مباحث فراوان داریم. کتاب‌هایی که در باب آداب زندگی در طول شبانه‌روز نوشته شده و کتاب‌هایی که آداب معنوی را بیان کرده‌اند، از آداب زندگی فرد و روش زندگی او دربارۀ خوردن، پوشیدن، خوابیدن، معاشرت اجتماعی و بقیۀ شئون زندگی، نمونه‌هایی از این قبیل‌اند. سطح دوم بحث، پیگیری این مسئله در مقیاس جامعه است؛ یعنی در قالب مطالبۀ اجتماعی. در اینجا مقیاس بحث و واحد مطالعه، جامعه است؛ یعنی شما از سبک زندگی اجتماعی بحث می‌کنید. دانش‌هایی که عهده‌دار این سطح از بحث هستند، دانش‌های اجتماعی‌اند. در سطح اول، شما مثلاً از روان‌شناسی تربیتی و اینکه چگونه می‌شود یک کودک را تربیت کرد که به سبک خاصی زندگی کند، بحث می‌کنید. ولی در سطح دوم، بحث‌های اجتماعی در مقیاس علوم اجتماعی و بحث مدیریت اجتماعی مطرح می‌شود. سطح سوم و مقیاس بالاتر، این است که ما بحث را در تکامل اجتماعی دنبال کنیم؛ یعنی ببینیم جایگاه سبک زندگی در تکامل اجتماعی چیست؟ در یک جامعه با انسان‌های درون آن، که در حال تکامل و دگرگونی هستند، سبک زندگی در تکامل اجتماعی چگونه باید باشد؟ چگونه شکل می‌گیرد؟ عوامل اثرگذار این تکامل اجتماعی و تکامل در سبک زندگی چه هستند؟ تلقی من این است که مقیاس بحث حتماً می‌بایست در این سطح باشد، وگرنه ما حداکثر در حد پاسخ‌گویی به مسائل مستحدثه باقی خواهیم ماند؛ یعنی دیگران مسائلی را مطرح می‌کنند و سبک زندگی را به‌شکل پیچیده پیش روی ما قرار می‌دهند و ما هم تلاش می‌کنیم که به‌نحوی پاسخ این مسئله را بدهیم. همان چیزی که شما در زندگی روزمره مکرراً می‌بینید که دنیای غرب و جریان سکولاریسم مسائل بسیاری را پیش روی ما قرار می‌دهند و ما بعد از مواجهه با آن، به دنبال حل و پاسخ‌گویی هستیم. مثلاً در حوزۀ اقتصاد، موضوعاتی مثل نظام پولی مدرن، به دنبال آن بانک و مسائلی از این دست، شیوه‌های معاملات جدید، شرکت‌های سهامی بزرگ، بیمه و امثال این‌ها در فقه ما وقتی مطرح می‌شوند، در مقیاس پاسخ‌گویی به مسائل مستحدثه هستند. شما در این مقیاس، دنبال رهبری حوادث نیستید و نمی‌خواهید حادثه‌های اقتصادی را خودتان طراحی کنید و سامان دهید. تعبیری که از امام (ره) در یاد دارم در باب حوزه‌ها می‌فرمودند باید نبض زمان در اختیار حوزه‌ها باشد. در این مواجهه، نبض زمان در کنترل شما نیست، بلکه دیگران زمان را مدیریت می‌کنند و شما در مقابل این حادثه موضع‌گیری انفعالی دارید. البته تلاش می‌کنید به‌نحوی در مقابل آن موضع‌گیری کنید که با معارف خودتان سازگار باشد. در مسئلۀ سبک زندگی هم دقیقاً مسئله همین است. ما می‌بایست حتماً در مقیاس رهبری حادثه با این بحث مواجه شویم و ببینیم خودمان چگونه باید تکامل سبک زندگی را طراحی کنیم. سبک زندگی را تنها در حوزۀ فردی و در خصوص آداب و رفتار فردی نبینیم. آن را در مقیاس رفتار اجتماعی، بلکه تکامل اجتماعی مطالعه کنیم و بعد ریشه‌یابی کنیم و ارتباطش را با هویت فردی و جمعی، فرهنگ، ارزش‌های اجتماعی و تکامل در ارزش‌های اجتماعی ببینیم و مطالعه کنیم و خودمان متناسب با تکامل ارزش‌های الهی در جامعه، سبک زندگی را طراحی کنیم و اگر طراحی سبک زندگی در این مقیاس نیازمند نرم‌افزار و دانش‌های پشتیبان بود، آن دانش‌های پشتیبان را هم خودمان تولید کنیم، نه اینکه از دانش‌ها و علوم انسانی سکولار غرب برای حمایت از سبک زندگی اسلامی استفاده کنیم. البته بی‌تردید بخشی از بحث هم مبتنی بر تفقه دینی است. یکی از اضلاع بحث در برنامه‌ریزی اسلامی، حتماً تفقه در دین است. البته در تفقه در دین هم می‌بایست مقیاس را به مقیاس تکامل اجتماعی ارتقا دهیم. آنچه تا بدین‌جا فرمودید بیشتر شامل تأثیر ساختارهای عینی بر سبک زندگی انسان در جوامع مختلف بود. حال می‌خواهم نظر شما در باب عناصر غیرمادی فرهنگ، که از قضا از منظر فرهنگ‌شناسان به‌عنوان هستۀ درونی و سخت فرهنگ شناخته می‌شوند، جویا شوم. از جملۀ این عناصر، نظام عقیدتی و ارزش‌ها و به‌طور کلی جهان‌بینی و ایدئولوژی هر فرهنگ است. جایگاه این عناصر در طرح سبک زندگی و به‌طور کلی رابطۀ میان سبک زندگی و این عناصر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ اگر بحث سبک زندگی در این مقیاس دیده شود، بحث از الگوی رفتار فردی و جمعی و بعد شبکۀ این الگوها و انسجام این الگوها در درون یک الگوی بزرگ‌تر به نام الگوی پیشرفت اجتماعی، که طبیعتاً نرم‌افزار پشتیبان سبک زندگی است، پیش می‌آید. ممکن است شما به سبک زندگی بیشتر صبغۀ سخت‌افزاری بدهید و به آن جنبه‌های سخت‌افزاری فرهنگ، سبک زندگی بگویید. ولی نرم‌افزارهای پشتیبان هم دارد. دانش‌ها پشتیبان سبک زندگی می‌شوند. علاوه بر این نرم‌افزارهای پشتیبان، سخت‌افزارهای پشتیبان هم داریم. در سبک زندگی حتماً می‌بایست ساختارهای سخت هم متناسب با آن، برای جامعه در نظر گرفت. باید فناوری نرم و سخت پشتیبان را هم برای این سبک زندگی در نظر گرفت. سبک زندگی کلان امروزی یک کلان‌شهر حتماً نیاز به یک تکنولوژی پشتیبان دارد. مثلاً در حوزۀ ارتباطات شهری نمی‌توان بدون یک تکنولوژی مدرن مثل قطار شهری و امثال آن، شهر را اداره کرد. این سبک زندگی تکنولوژی و دانش پشتیبان می‌خواهد.  حالا اگر مجموعۀ این‌ها دیده شد و در سبک زندگی، به واحد مطالعۀ فرد تا جامعه و تکامل اجتماعی دقت شد و انسجام و هماهنگی لایه‌های عمیق اجتماعی، که باید در برنامه‌ریزی سبک زندگی مورد توجه باشد، از فرهنگ تا ارزش‌های اجتماعی ملاحظه شد، به این نکته می‌رسیم که بنیان سبک زندگی بر ایدئولوژی‌های اجتماعی است. یعنی عمیق‌ترین لایه‌ای که سبک زندگی اجتماعی مبتنی بر آن قرار دارد، ایدئولوژی اجتماعی است. ایده‌ها و ارزش‌ها به ارزش‌های محقق تبدیل می‌شوند. جامعۀ مدرنی که بعد از رنسانس به‌تدریج شکل گرفته به یک سبک زندگی فراگیر جهانی تبدیل شده است و تقریباً همۀ فرهنگ‌های دیگر جوامع را به‌نسبت تحت تأثیر قرار داده و تدریجاً به یک سبک مشترک زندگی رسیده است و به‌تدریج رقبای خودش را هم حتی در مقیاس رقبای بزرگ، از میدان بیرون کرده است؛ یعنی ایدئولوژی مدرنیته در چهرۀ پیروز و فاخر خودش که لیبرال‌دموکراسی است ظاهر شده و مدعی است که این پایان تاریخ و بهترین شیوۀ زندگی اجتماعی است. دانش‌های پشتیبان خودش، سخت‌افزارها، نرم‌افزارها و فلسفه‌هایش را هم تولید کرده است. استاد ما می‌فرمودند: از نظر من، اگر بخواهید کلیت تمدن غرب را تحلیل کنید، یک دستگاه تولید، توزیع و مصرف دارد. دستگاه تولیدش، مفاهیم سکولار تولید می‌کند. این دستگاه، نظام مفاهیم سکولار را مبتنی بر ایدئولوژی مادی تولید کرده است؛ از مفاهیم بنیادی تا مفاهیم کاربردی. این‌ها، منظومه‌ای از مفاهیم است. متناسب با این مفاهیم، نظام توزیع اختیارات اجتماعی وجود دارد؛ یعنی دانش‌هایی را تولید کرده و مبتنی بر آن‌ها، حدود و معیارهایی گذاشته است. به یک حد می‌گوید کارشناس، به یک حد می‌گوید کارشناس ارشد و به حد دیگر می‌گوید دکترا. به یک نفر می‌گوید مثلاً پرفسور، ‌به دیگری می‌گوید آکادمیسین و امثال این‌ها. بعد متناسب با این ارزش‌گذاری، اختیارات اجتماعی را توزیع می‌کند. می‌گوید این فرد که دارای این مدرک است می‌تواند در این مسند اجتماعی قرار بگیرد. تحقیر و تجلیل اجتماعی و نظام توزیع قدرت را مبتنی بر آن طراحی کرده‌اند. حال می‌گویند این مفاهیم در این مناصب کار می‌کنند. فرض کنید کسی که معاون بوده مدیر شود. چگونه مجموعه را اداره می‌کند؟ با همین دانش اداره می‌کند. لذا یکی از مشکلات اجتماعی ما الآن این است که کارشناسان متدین و متعهد ما، که حتی اهل نماز شب و تلاوت قرآن و نهج‌البلاغه هستند و از نیمه‌شب تا صبح مشغول عبادت‌اند، صبح که می‌شود، کتاب‌های کارشناسی غربی را روی میز آن‌ها می‌گذارند. در حوزۀ روابط فردی‌شان با خدای متعال، قرآن و نهج‌البلاغه می‌خوانند، اما در مسند مدیریت، با دانش غربی کار می‌کنند. مدل لیبرالیستی فریدمنی در اقتصاد حکومت می‌کند، نسخه می‌نویسد و می‌گوید دلار و اقتصاد را آزاد کنید؛ مرگ یک بار شیون هم یک بار. می‌گویید اقشار ضعیف له می‌شوند، می‌گوید بشوند! می‌گویید عدالت اجتماعی چه می‌شود؟ عدالت اجتماعی را در روابط اقتصاد لیبرالیستی تعریف می‌کند. کسی که مدل اقتصادی را طراحی می‌کند، طبیعتاً به دنبال سبک زندگی است. الآن یکی از مشکلات ما همین است که غرب نظام مفاهیم را تولید کرده و ساختارهای اجتماعی را شکل داده است، اختیارات را توزیع کرده و مناصب متناسب با این دانش‌ها را تعریف کرده است. همین دانش‌ها حاکم بر اداره هستند. بعد الگوی نیاز و مصرف جامعه را در حوزه‌های مختلف شکل می‌دهد؛ الگوی نیاز و مصرف، نه فقط الگوی مصرف. در دل این نظام، به تولید و تکامل نیاز می‌پردازد و سپس آن را ارضا می‌کند؛ یعنی جریان نیاز و ارضا را از طریق تولید محصولات سامان می‌دهد و در جریان این مدیریت، نیاز و ارضای عواطف انسانی و اخلاق انسانی را مثل انرژی‌های دیگر مادی، صرف توسعۀ اقتصادی می‌کند. در واقع می‌گوید شما انسان با چه اخلاقی می‌خواهید؟ من برای شما تربیت می‌کنم. مصرف‌کننده یا فرمان‌پذیر می‌خواهید؟ برای شما تربیت می‌کنم. مثل ربات، هشت ساعت در کارخانه بایستد یک پیچ را سفت کند؟ تربیت می‌کنم. این جریان مبتنی بر ایدئولوژی مدرن، که کاملاً یک ایدئولوژی ملحدانه است (یعنی مبتنی بر زمینی کردن حیات انسان و قطع رابطۀ انسان با خدای متعال و ارزش‌های قدسی است)، لااقل در حوزۀ حیات اجتماعی این‌گونه است و با صدای بلند این را گفته و می‌گوید و در دوره‌هایی هم شعار می‌داده که دین افیون ملت‌هاست، دین برآمده از جهالت است، دین ناشی از عقده‌های اقتصادی و جنسی سرخوردۀ بشر است، هنر مذهبی هنر مازوخیستی است و از این حرف‌هایی که فراوان در کتب علمی‌شان گفته‌اند و همیشه هم بر طبل جدایی دین و علم کوبیده‌اند. تقریباً تا یک قرن پیش، در دورۀ حاکمیت پوزیتیویست‌ها در غرب، هرکجا بحث دین بود، می‌گفتند دین با علم در تعارض است، اما وقتی کم‌کم امواج معنویت از نو فعال شد، برای اینکه صحنه را از دست ندهند، گفتند می‌شود دین و علم را جمع کرد. پاسخ این حرف‌ها هم این است که علم سکولار با دین جمع نمی‌شود، اما علم دینی با متافیزیک الهی هماهنگ است. این جریان که مبتنی بر ایدئولوژی مدرنیته است، از مهم‌ترین شاخصه‌هایش سکولاریسم است؛ یعنی زمینی، عرفی، غیرقدسی و این‌جهانی کردن زندگی بشر. این اصلی‌ترین دغدغه‌های غرب بوده که با جدیت آن را دنبال کرده است. بقیۀ ارکان اساسی این ایدئولوژی، مثل لیبرالیسم و اومانیسم، تکیه بر عقل خودبنیادِ ابزاری به‌جای عقل قدسی دارد. آزادی از همۀ تقیدات و ارزش‌های الهی مد نظر آن‌هاست که در طول تاریخ، انبیا آورده‌اند. لیبرالیسم یعنی آزادی انسان از این ارزش‌ها و اومانیسم به معنی محور شدن انسان در تمامی ارزش‌هاست. اومانیسم یعنی در تولید ارزش، انسان اصل است. این مبنا خیلی مهم است، چون ارزش‌ها به الهه‌های جامعه برمی‌گردد. اصلاً ارزش جز با «اله» قابل تعریف نیست. شما تا الوهیتی تصور نکنید، سجده، خضوع، پرستش و ارزش درست نمی‌شود. پایگاه ارزش‌ها حتی ارزش‌های اخلاقی اینجا هستند. در دستگاه الهی، ارزش‌ها به توحید برمی‌گردند؛ به لااله‌الاالله. در جریان مدرنیسم، بنیان همۀ ارزش‌ها برمی‌گردد به انسان و انسان مولد ارزش می‌شود. این به معنی آن کرامت انسانی که ادیان می‌گویند نیست، بلکه به معنای تبدیل شدن انسان به یک الهه است. وقتی این اتفاق می‌افتد که هر آدمی خودش یک اله شود. آنجاست که تنازع پیدا می‌شود و ارزش‌های ثابت اخلاقی متزلزل می‌شوند، چون توحید نیست. اگر نفس اله شود، عالم‌ها متعدد می‌شوند. در جهان مبتنی بر این ایدئولوژی، جریان پیچیده‌ای اتفاق افتاده که آرام‌آرام فرهنگ جهان و سبک زندگی جامعۀ جهانی را تحت تأثیر قرار داده است. می‌خواهد یک سبک فراگیر جهانی تولید کند و آن را حاکم بر کل جامعۀ جهانی نماید. در پی این است که فرهنگ خودش را مسلط کند و این ایدئولوژی و فرهنگ به دانش‌های پشتیبان تبدیل شود، به سبک زندگی برسد و با سخت‌افزارها و تکنولوژی هماهنگ و پشتیبان این تمدن‌ها هماهنگ باشد. می‌گوید ایدئولوژی من باید جهانی شود و ایدئولوژی‌های دیگر ایدئولوژی‌های خُرد باشند. جنگ جهانی هم که راه انداختند، حمله به دنیای اسلام هم که کردند، مبتنی بر همین مطلب بود که ایدئولوژی آمریکایی باید جهانی شود و ایدئولوژی‌های دیگر که تسلیم برتری این ایدئولوژی نمی‌شوند باید از طریق جنگ فیزیکی حذف گردند. این حاصل آن بیانیه‌ای است که شصت نفر متفکر در حمایت از بوش در حمله به خاورمیانه نوشتند. براساس آنچه مطرح فرمودید، به نظر می‌رسد بحث‌های عمیق مانند روبنا بودن سبک زندگی در مقایسه با زیربنا بودن دیگر عناصر فرهنگی و اجتماعی و از جمله ساختارهای اجتماعی را به فراموشی سپرده‌ایم و درصددیم با تبلیغات و به تعبیر غلط، «گفتمان‌سازی»، سبک زندگی اسلامی را ایجاد کنیم. به نظر شما، نقطۀ آسیب ما در مسیر طرح سبک زندگی اسلامی چیست؟ و شیوۀ مواجهۀ ما با سبک زندگی مدرن، که تاحد بسیار زیادی ما را احاطه کرده و با پشتیبانی ساختارهای اجتماعی عاریتی از غرب، ما را ناگزیر از خود ساخته است، چگونه باید باشد؟ متأسفانه ما آن سدهای قبلی را نبستیم و گفتیم دانش، دانش است! پس نتیجه گرفتیم که تکنولوژی هم تکنولوژی است! گفتیم مگر ما نباید از تجارب تاریخی بشر و هم‌افزایی این تجارب استفاده کنیم؟ ما همۀ آن مراحل قبلی را که در غرب بود، به رسمیت شناختیم و به دنبال آن، سبک زندگی آمد. وقتی سبک زندگی می‌آید، مثل مسائل مستحدثه با آن برخورد می‌کنیم. با این برج شیشه‌ای در شهر که نماد تمدن دیگری است چه باید کرد؟ چند قرن هم می‌ماند و شما به‌راحتی نمی‌توانید آن را پایین بیاورید. یک برج که نماد تمدن غرب است در تهران می‌سازید. شما فکر می‌کنید غرب بدش می‌آید؟ غرب می‌گوید الحمدالله این‌ها تسلیم تمدن من شدند. البته من نمی‌گویم همه‌چیز را خراب کنیم و مثل آن‌هایی که رفتند در طالقان، برویم در روستاها زندگی کنیم. دنبال نقد آن‌ها نیستم و جای نقد آن‌ها اینجا نیست. اگر یک زندگی بسته درست کنیم، پاسخ‌گوی زندگی اجتماعی و مواجهه با تمدن غرب نیست. مواجهه با تمدن غرب می‌بایست از طریق انقلاب اسلامی و با منش امام (ره) اتفاق بیفتد. برج تهران چه اشکالی دارد؟ اگر هیچ اشکالی ندارد، به لوازمش هم ملتزم شوید و آرام‌آرام همۀ الگوهای سرمایه‌داری را توجیه کنید. برخورد کردن با مسائل توسعه از موضع خُرد و تجزیه‌ای، حاصلش همین است. برنامه‌ریزی کشورها نه فقط برای جامعه، بلکه برای تکامل اجتماعی و به تعبیری، برنامه‌ریزی تاریخی است، اما وقتی از واحد فرد با آن برخورد می‌شود، الگوهای سرمایه‌داری به‌عنوان سبک زندگی حاکم می‌شوند.  بعد بازار، شهر و رفتار اقتصادی ما تغییر می‌کند. می‌گوییم آن بازاری‌های سابق که قبل از آفتاب درب مغازه را باز می‌کردند، یک جزء قرآن می‌خواندند تا اولین مشتری بیاید، کجایند؟ آن کاسبی که مکاسب را می‌خواند و بعد به بازار می‌آمد و مکروه هم از او در بازار سر نمی‌زد. آن بازار با آن مسجد و سبک زندگی با هم بودند. وقتی الگوی سرمایه‌داری حاکم می‌شود، پاساژ یا بازار دیگری درست می‌شود.  دستگاهی که سبک زندگی را تغییر می‌دهد، وقتی همۀ الگوها را درون یک الگوی کلان منحل می‌کند و مبتنی بر ایدئولوژی و فرهنگ مدرن و در مقیاس توسعۀ غربی، جامعه را مدیریت می‌کند، شما نمی‌توانید از موضع خُردنگر و جزئی‌نگر در مقابل آن مقاومت کنید. برنامه‌ریزی خُرد پاسخ‌گو نیست. اگر دشمنی جنگ نظامی همه‌جانبۀ زمینی، دریایی، هوایی، نرم و سخت را طراحی می‌کند و همۀ مرزهای شما را مورد هدف قرار می‌دهد، آیا شما با برنامه‌ریزی خُرد با آن مواجه می‌شوید؟ اگر شما هم در همان مقیاس طراحی و مقابله نکنید، موفق نمی‌شوید. بحث سبک زندگی بحث پیوسته‌ای است. نحوۀ مواجهه با سبک زندگی باید در کل مواجهۀ ما با جریان تجدد تعریف شود. ما برای یک‌ بار هم که شده باید موضع خودمان را در مقابل جریان تجدد روشن کنیم. اگر با سادگی غرب را تقسیم به خوب و بد کنیم، خوبش را بگیریم و بدش را کنار بگذاریم، هرکسی هم گفت غرب یک پدیدۀ به‌هم‌پیوستۀ منسجم و دارای لایه‌های عمیق است و به‌راحتی تقسیم به خوب و بد نمی‌شود، با او برخورد کنیم، به جایی نمی‌رسیم. البته ما نمی‌گوییم آن را نابود کنید، ولی اگر می‌خواهید از آن گذر کنید، بدانید که این پدیده‌ همه‌جانبه و دارای لایه‌های عمیق اجتماعی است. شما در مقابل آن باید برنامه‌ریزی کنید. اینکه غرب و سیستم آن را نبینیم و به خوب و بد تقسیمش کنیم و تکنولوژی را بیاوریم و اخلاق را نیاوریم و بخواهیم یک ژاپن اسلامی درست کنیم، شدنی نیست. وقتی بیدار شدید می‌بینید این ژاپن اسلامی همه‌چیز شما را برده است؛ خانواده‌تان را عوض کرده و افزایش سن ازدواج و کاهش زادوولد را به‌همراه داشته است. باعث شده اخلاق، سبک ازدواج و تشکیل خانواده، الگوی تفریح اجتماعی، روابط اقشار و... عوض شود. بعد تازه می‌خواهیم درمانش کنیم. مسئلۀ امروز انقلاب اسلامی مسئلۀ درگیری با تمدن غرب است. کسی که صورت مسئله را بیرون از این فضا و در فضای نظری صرف طراحی کند، نتیجه نمی‌گیرد. رهبری می‌گویند سبک زندگی را مورد مطالعه قرار بدهید. مسئلۀ سبک زندگی در عینیت جامعۀ ما، مسئلۀ درگیری انقلاب اسلامی و تمدن غرب است و این یعنی یک مسئلۀ فراگیر. ما در سبک زندگی، دانش‌ها، ارزش‌ها، تکنولوژی‌ها، ساختارهای اجتماعی و همه‌چیز با آن‌ها درگیر هستیم. دلیلش این است که آن‌ها حداکثری فکر می‌کنند. آن‌ها یک مدیریت حداکثری فراگیر در مقیاس جامعۀ جهانی را اعمال می‌کنند. آمریکا می‌گوید ایدئولوژی من یک ایدئولوژی برتر است و باید جهانی شود. آمریکا از طریق دانش‌های پیچیده، برنامه‌ریزی می‌کند که این ایدئولوژی را به دانش و سبک زندگی تبدیل کند؛ یعنی باید همه‌چیز انسان را بین تولد و مرگ تعریف کند. زیرا اعتقاد کافران این است که: «ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکُنا إِلاّ الدّهْرُ...» (جاثیه: 24) این اساس ایدئولوژی حاکم بر غرب است و برای شصت هفتاد سال هم برنامه‌ریزی دارد. از قبل تولد فرد، برای او برنامه‌ریزی دارد که چگونه و در چه محیطی به‌لحاظ روانی به دنیا بیاید و بعد هم از روز تولدش فکر کرده است که تحت تأثیر چه آدابی و با چه حمایتی از سوی مادر بزرگ شود و در دوران طفولیت، چگونه مهدکودک او را تربیت کنند، چگونه درس بخواند، کجا استخدام شود، سی سال کار کند و بعد بازنشسته شود و به خانۀ سالمندان برود. تا آنجا هم فکر کرده‌اند. در خانۀ سالمندان هم اگر مثل شوروی سابق باشد، داروهایشان را مسموم می‌کنند که این آدم‌های مفت‌خور زودتر بمیرند. برای شصت هفتاد سال طراحی کرده‌اند؛ از اول تا آخر هم مبتنی بر ایدئولوژی مادی است. اول می‌گوید اعتقادات باطنی‌ات مال خودت، در حوزه فردی و خصوصی هرکاری که می‌خواهی بکن، اما در حوزۀ خصوصی هم کم‌کم دانش‌های جایگزین را می‌آورد. روان‌شناسی می‌آید یک گوشۀ این آزادی را قید می‌زند، روان‌شناسی اجتماعی گوشۀ دیگر آن را قید می‌زند و... اگر هم جایی این دانش‌ها جواب ندهد، نیاز به اسطوره‌ها و تخیلات است که آن‌ها را هم درست کرده‌اند. این حرف را مکرر به زبان‌های مختلف گفته‌اند. نمی‌دانم ما چرا توجیه می‌کنیم؟ آن‌ها دین را از پدیده‌هایی می‌دانند که دورانش گذشته است. تلقی بنده این است که اگر ما از هر موضوعی در مقیاس مطالبات مقام معظم رهبری بحث می‌کنیم، اولاً باید مباحث ایشان را یک مجموعه ببینیم و ثانیاً با مسائل به‌شکل عمیق برخورد کنیم. مقیاس مسئله در سطحی که ایشان پرچم‌داری می‌کنند، پرچم‌داری تمدن اسلامی در مقابل تمدن غرب است. در برخورد همه‌جانبۀ تمدن‌ها رصد می‌کنند و از نخبگان مطالبه دارند. ما در این مقیاس باید فکر کنیم؛ یعنی این دو پرچم را در موازنۀ قدرت ببینیم. می‌گویند الآن مسئلۀ من مسئلۀ سبک زندگی، علوم انسانی و علوم پیشرفتۀ اسلام است. یعنی در مواجهۀ این دو پرچم و مکتب، مسائل اساسی که الآن ما با آن‌ها مواجه هستیم، این‌هاست که شما در مقابل الگوی توسعۀ غربی چه حرفی دارید؟ در مقابل سبک زندگی غربی چه حرفی دارید؟  این را مکرر نهیب زده‌اند و گفته‌اند. این کشورهایی که تازه انقلاب کرده‌اند، کشورهایی که جنبش‌های اسلامی و نهضت‌های اسلامی در آن‌ها اتفاق افتاده است، به ما می‌گویند شما تجارب سی‌ساله‌تان را به ما بدهید. سپس می‌فرمایند بروید همین سی سال تجربۀ خودتان را مدون کنید و به این‌ها بدهید. شما مطالبات ایشان را در این مقیاس ببینید و در این مقیاس هم ما برای پاسخ‌گویی به اندیشه‌ورزی نیاز داریم. از حوزۀ مباحث آکادمیک تا حوزۀ مباحث فرهنگ عمومی، همه را باید ببینیم و درون یک جدول و مجموعۀ بزرگ، برای پاسخ‌گویی به همۀ لوازم این مطالبات، مطالعه و دقت کنیم. گفت‌وگــو باحجت‌الاسلام محمدمهدی میرباقـــری منبع: خردنامه همشهری انتهای متن/

94/07/27 - 05:02





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن