تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى‏انديشد و سپس آن را...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827913146




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جعبه سياه دل عاشق


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: جعبه سياه دل عاشق
مكه، مكه‌ي تنهايي بود و آن مكعب سياه، جعبه سياه دل عاشق؛ ابراهيم. من؛ ذره، ذره‌تر از ذره، آويزان خورشيدي بزرگ تا بلكه حقارتم را در پرتو آتش جاري يك عشق ابدي، پنهان كنم: نمي‌توانم! من، گمشده‌ام. گم‌شده‌ام: ذره كوچك و بي‌مقدار، اسير سرنوشتي كه جايي فرادست اراده بشري رقم خورده است. خوب كه مي‌نگرم، همان ذره هم نيستم؛ سرگردان ميان رويا و كابوس، بي خبر از راهي كه بايد رفت يا نرفت! عشق، فرصتي است كه به هر كس نمي دهند و من عشق را گم كرده‌ام. گم شده‌ام، بهتر از همه مي‌داني. ذره‌اي در برابر كوه، روبرو با توفان. همه درها مثل هم‌اند. آشنا، غريب،

نمي توان هر دري را زد. نمي‌توان بر هر دري كوفت. گم‌شده‌‌ام، بهتر از همه مي‌داني. نشاني عشق كجاست؟ آن مكعب سياه، با غباري كه دايره در دايره به دور آن مي‌گردد: نشاني همين جاست.‌

عجيب است: آدم تنها به دنيا مي‌آيد و تنها مي‌ميرد. خوشبخت كسي كه با خاطره‌اي ازلي به دنيا مي‌آيد و خاطره‌اي ابدي از خود به جاي مي‌گذارد.

خالي لحظه‌ها را از آفتاب پر مي‌ كنم و روبه آسمان غروب، چراغ مي‌شوم. كمربندها را براي فراز و فرودي ديگر مي‌بندم. فراز و فرود آدمها پيش خدا به هيچ چيز نيست، مگر حجم رابطه‌اي كه با عشق برقرار كرده‌اند.

عشق فرصتي براي بزرگ شدن است. هر قدر معشوق بزرگتر، فرصت عاشقي، مهياتر براي بزرگ شدن است. عاشق، به حجم عشق و سترگي معشوق، بزرگ مي‌شود.

من، مانند يك لكه ابر بي‌باران، به آسمان مي‌چسبم و مدام از اين پهلو به آن پهلوي عاشقي، غلت مي‌زنم، بلكه اشكهايم، مرا با زمين مهربان كند و دريغ و درد كه اين تنهايي، با همه سنگيني‌، اشكهايم را رها نمي‌كند.

دست مي‌برم به دامان بزرگي آسمان، جبه التماسم را به بر مي‌كنم: امشب ستاره‌اي بر درازناي تاريكي تنهايي‌ام، حلول مي‌كند؟

عشق تو نهال حيرت آمد وصل تو كمال حيرت آمد

بس غرقه حال وصل كاخر هم با سرحال حيرت آمد

نه وصل بماند و نه واصل آنجا كه خيال حيرت آمد

يك دل بنما كه در ره او بر چهره نه خيال حيرت آمد

از هر طرفي كه گوش كردم آواز سوال حيرت آمد

شد منهزم از كمال عزت آن را كه جلال حيرت آمد

سر تا قدم وجود حافظ‌ در عشق نهال حيرت آمد

به نازكي يك حباب، با نخستين تلنگر باد، مي‌شكنم و جاري اشكهايم، در پيشگاه بزرگي آفتاب، بخار مي‌شود.

گم شده‌ام، مقصدم كجاست؟ چه راه دشواري كه در آن، نه ستاره، راهنماست و نه خورشيد. تاريكاي شب را با دستهايم مي‌جورم و در جستجوي مفري، فقط اشكهايم را دارم كه واسطه كنم، بلكه بپذيرندم. آن مكعب سياه، جعبه سياه عاشقي، با غبارهايي كه گرداگرد آن مي‌چرخند و من گمشده‌اي در تاريكي! و ناگهان چراغ! خودش تفضلي مي‌كند. خودش تفضلي بايد تا در اين تاريكي مطلق، راه نجاتي بيابي. وقتي حتي با خودت غريبه‌اي، وقتي

چرك مردگي‌هاي زخم‌هاي كهنه قلبت، يك لحظه رهايت نمي‌كند، تنها خودش بايد تفضلي كند. خودش فقط!

نشان من به سر كوي مي‌فروشان ده

من از كجا و كساني كه اهل پرهيزند!

نشانه‌ها را پشت سر هم مي‌چينم. آنجا در كورسوي سايه‌ها و ترديدها، چراغي روشن است. آنجا اميد، نور مي‌افشاند و من، نشاني را يافته‌ام:

آن مكعب سياه، جعبه سياه دل عاشق: ابراهيم!




 سه شنبه 7 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن