واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: ديدار با جانبازان آسايشگاه مركز توانبخشى ثاراللهبه كلبه عاشق همت خوش آمديد
كريم باباخانيان
طبق هماهنگى صورت گرفته، وارد فضاى سرسبز مركز توانبخشى شديم. در حياط بزرگ آسايشگاه كه بيش از سيزده هزار مترمربع است استخر بزرگى با آب شفاف و زلال خودنمايى مىكند. براساس گفته يكى از مسئولين ذىربط، مكان فوق متعلق به ارتشبد توفانيان از سران وابسته به رژيم پهلوى بوده كه در سال 1360 طبق حكم قضائى به سپاه پاسداران واگذار شده تا مكانى جهت آسايش و درمان جانبازان با درصد بالا باشد.
آقاى عليزاده مسئول مركز به استقبال گروه بازديد كننده آمد و ضمن خيرمقدم و خوشامدگويى گزارشى از فعاليت ارائه داد و گفت: حضور افراد در آسايشگاه مايه اميد و دلگرمى ما جهت خدمت به جانبازان مىشود، وى يادآور شد: در مقطعى از تاريخ انقلاب و دفاع مقدس، بيش از يكصد و سى نفر جانباز، در اينجا رفت و آمد داشتند. باگذشت زمان تعدادى از آنان شهيد شدند و برخى از آنها به محل و شهر زندگى خود مراجعه نمودند. در حال حاضر ما ميزبان سى نفر از جانبازان قطع نخاع، دو پا قطع و ... هستيم كه برخى از آنان مدتى در منزل كنار خانواده ايام را سپرى مىكنند و چند روزى را جهت ادامه درمان و انجام امور دارويى به توانبخشى جانبازان ثارالله مراجعه مىكنند. و ما افتخار خدمتگزارى آنان را داريم.
عليزاده يادآور شد: از آنجايى كه بيشتر جانبازان ما در دوران جوانى و نوجوانى در مناطق عملياتى حضور پيدا كرده و به دليل حضور در جبهه و مجروحيت نتوانستهاند ادامه تحصيل دهند لذا پس از بهبودى وضعيت جسمى به تحصيل روى آوردند و در حال حاضر جانباز زير ديپلم نداريم بلكه همه آنان داراى فوق ليسانس و ليسانس مىباشند.
عليزاده كه كلمات را با حرارت خاصى بيان مىكرد همه را مجذوب خود كرده بود. وى ادامه داد: آن روز كه آنان بدون هيچ چشمداشتى پا به ميدان نبرد نهادند و از جان خود مايه گذاشتند اين امر باعث شد شما امروز براى ديدار با آنان سر از پا نشناسيد، بنابراين ما امروز آرامش، امنيت و ... را مديون ايثار جانبازان و شهدا هستيم. انتظارى كه اين عزيزان از ما دارند اين است كه به فرهنگ كمرنگ شده خويش بازگرديم و به مناطق عملياتى برويم و براى بازيابى و پيدا كردن فرهنگ ايثار، جهاد، گذشت و ... تفحص كنيم و آن را با خود به شهر انتقال دهيم. انتظار جانبازان از نسل دوم و سوم انقلاب اين است كه بازگشت به فرهنگ خود داشته باشند.
وى سخن خود را با اين جمله به پايان برد كه ما سنگ خدمت به سينه نمىزنيم بلكه جانبازان هستند كه ما را تحمل مىكنند.
وارد اولين اتاق مىشويم. دو تن از جانبازان كه از ناحيه پا در سال 61 جانباز شدهاند روى تخت خوابيدهاند و با ورود ما نيمخيز مىشوند. جمعى از دوستان با آنان روبوسى مىكنند و از چگونگى مجروحيتشان سوال مىكنند. بسيار آرام و متين پاسخ مىدهند و لبخند مليحى روى لبانشان نقش مىبندد.
گويى كوهى از صبر و استقامت را به تماشا نشستهايم.
به چهرهشان عميق مىشوم؛ اى كبوتران دل سوخته! اى كبوتران عاشق و دلداده، ما را هم دريابيد.
با اهداى دسته گل و شيرينى از آنان خداحافظى مىكنيم و وارد اتاق جانبازى مىشويم كه روى ويلچر نشسته.
او على اصغر وفايى است كه در سال 61 به درجه جانبارى نايل گشته و بيش از دو دهه است كه راه رفتن روى دو پا را از ياد برده و با آن بيگانه شده است.
وفايى باوجود محدوديت جسمي، فعاليت اجتماعى زيادى دارد و ضمن مطالعه، به كار تحقيق و پژوهش مشغول است.
وى بسيار نكتهسنج است و مسائل را بسيار زيبا مورد تجزيه و تحليل قرار مىدهد. با پايان يافتن گفت و شنود با جانباز وفايى به اتاق مجاور مىرويم. در اين اتاق جانبازى استراحت مىكند كه از ناحيه گردن دچار مشكل مىباشد. لطفى رئيس فرهنگسراى كار ضمن معرفى حاضران، گوشهاى از فعاليت فرهنگسراى كار را تشريح مىكند و مىگويد: فرهنگسراى كار براى شهروندان، فرصت شغلى ايجاد نموده و كارآفرينى مىكند ولى كارآفرين واقعي، شما جانبازان هستيد كه با خدا معامله كرديد و آنچه امروز جامعه دارد مرهون همت بلند و ايثارگرى شما عزيزان است.
ما هرگز اين ايثار شما را از ياد نخواهيم برد.
با اهداى گل مريم و شيرينى از اين جانباز عزيز نيز خداحافظى مىكنيم.
وارد اتاق ديگرى مىشويم، دو جانباز ويلچرى از ما استقبال مىكنند و خوشامد مىگويند. يكى از آن دو سوال مىكند خواهران و برادران از كجا تشريف آوردهاند؟
خانم كيميا كه كارشناس مىباشد و خود،خواهر دو شهيد و جانباز است پاسخ داد: مسئولين و دستاندركاران فرهنگسراى كار هستيم كه افتخار ديدار شما نصيب ما شد و از اين جهت خدا را شاكريم.
اين جانباز، رشته كلام را به دست گرفت و گفت: امروز فرهنگ كار و اشتغال در جامعه ما كمرنگ شده و برخى تصور مىكنند كار يعنى نشستن پشت ميز، درحالى كه كار واقعى آن است كه آدمى به دنبال كسب حلال باشد و مراقب باشد درآمد او آلوده به حرام نشود و شما كه در فرهنگسراى كار مشغول هستيد بايد فرهنگ كار را در جامعه ترويج كنيد و كاركردن را براى نسل جديد، نهادينه نماييد.
با سه تن از جانبازان ديگر در فضاى باز مركز ديدار مىكنيم.
يكى از آنان حاضران را براى مراسم سخنرانى و عزادارى كه پس از نماز مغرب و عشا برگزار مىشود دعوت مىكند و مىگويد: عمده فعاليت من فرهنگى است و امروز به مركز آمدهام براى هماهنگ كردن دوستان جهت حضور در مراسم. صحبت به كار و فعاليت اجتماعى كشيد. وى گفت: اگر تلويزيون به اندازه كالاى شوينده و خوراكى به فرهنگ كار و عدم تنبلى اجتماعى كه مدنظر مقام رهبرى است توجه مىكرد قطعا وضعيت جامعه امروز بهتر از اين بود.
آخرين فردى كه توفيق زيارتش را پيدا كرديم جانباز موسى سلامت بود كه از دوستان نزديك به حاج احمد متوسليان و شهيد همت بوده است. وى در اطلاعات عمليات انجام وظيفه مىكرده كه مدال جانبازى را به گردن خود آويخته است و اكنون جامعه به عنوان قهرمان جنگ از او ياد مىكند اما هنوز با گذشت بيست سال از پايان جنگ هنوز به جعبه سياه و اسرار جنگ دسترسى پيدا نكردهايم.
وارد اتاق حاج موسى كه مىشويم اين جمله چشمها را نوازش مىدهد: “به كلبه عاشق همت خوش آمديد”
تعداد زيادى عكس شهدا بخصوص حاج همت، عماد مغنيه، ابوترابي، حاج احمد متوسليان و همچنين عكس سيد حسن نصرالله ديوارهاى اتاق او را تزيين كرده است.
حاج موسى از ناحيه گوش دچار مشكل مىباشد لذا حاضران سوالات خود را مىنوشتند و در مقابل چشمان وى قرار مىدادند؛ آن گاه او جواب مىداد.
وى در لا به لاى حرفهاى خود از حاج همت و متوسليان زياد ياد مىكند و مىگويد پدر حاج احمد بيش از بيست سال منتظر بازگشت پسرش بود ولى او نيامد و سرانجام پدر حاج احمد از دنيا رفت. آرزو دارم به دوستان شهيدم از جمله حاج همت ملحق شوم.
ديدار با جانبازان تاثير خوبى بر روحيه حاضران داشت. اين را از چهرههايشان مىشد فهميد.
رفته رفته آماده برگشت مىشويم . راستى اگر توانمندىهاى بالقوه اين ملت بزرگ به مسير واقعى خود هدايت شود از ميدان جنگهاى بزرگتر از جنگ هشت ساله هم مثل سابق، ايستاده و سربلند بيرون خواهند آمد.
از درب مركز كه خارج مىشوم پيش خود فكر مىكنم ورقهاى كتاب زندگى برخى افراد صفحه تكرارى ندارد و جانبازان اينگونهاند ولى من و تو همچنان دستخوش بازى اين روزگار ماندهايم.
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]