محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830121662
استفانی لند زندگی در فقر/ داستان زندگی فقیرانه یک زن آمریکایی
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: استفانی لند
زندگی در فقر/ داستان زندگی فقیرانه یک زن آمریکایی
داستان هایی که می خوانم روایت هایی شبیه به قصه زندگی خودم دارند. زندگی در فقر تقلایی است هر روزه برای تامین حداقل احتیاجات زندگی. به همراه استرسی که رمق آدم را می گیرد و زمان هایی که انسان برای دریافت کمک به انتظار می ماند، بسیار کند و طولانی سپری می شوند.
حرکت از ثبات مالی تا بی خانمانی هولناک برای من چندان طولی نکشید. در ژانویه 2014 من به عنوان زنی 35 ساله، دست تنها مسئولیت بزرگ کردن یک بچه شش ساله را تقریبا به طور تمام وقت بر عهده داشتم و شش ماهه باردار هم بودم. ترم آخر کالج را هم می گذراندم و فکر می کردم پس اندازی که داشتم، کفاف گذراندن تابستان پس از فارغ التحصیلی ام در کنار نوزاد تازه به دنیا آمده ام را خواهد داد. ولی تا ماه مارس این امنیت فروپاشید و فکر کردم که تا جولای حتما بی خانمان خواهم شد. این اولین باری نبود که بی خانمانی را تجربه می کردم. بعد از به دنیا آمدم دختر بزرگم، دو تایی مدتی را در سرپناه های جور واجور به سرآورده بودیم. در چند سال آخر دوره دبیرستان و مشغولیتم به عنوان یک نظافت چی منزل پاره وقت، حداکثر مبلغ لازم برای پرداخت هزینه های دانشجویی را پس انداز کرده بودم، در یک دوره کلاس های تابستانی حاضر می شدم و هزینه های ثابت آن را که حدود هزار دلار در ماه می شد پرداخت می کردم. به خاطر تداخل با برنامه درسی ام، حجم کارم و دردهای مرتبط با بارداری ام، مجبور شدم کارم را رها کنم. وام دانشجویی و مالیاتم را توی بانک گذاشتم و منتظر نتیجه یک جلسه استماع دادگاه در رابطه با تغییراتی که قرار بود در برنامه حمایت از کودکان من به عمل آید ماندم. با اجاره کردن یک تخت در آپارتمانم سعی کردم هزینه مسکنم را تا جایی که می توانم کاهش دهم. به این ترتیب اتاق نشیمن را به اتاقی بزرگ تبدیل کردم که با دخترم اشتراکی از آن استفاده می کردیم. به اجبار از تلویزیون کابلی و تلفن هوشمند هم چشم پوشی کردم. به شدت به 313 دلار کوپن های غذایی ماهانه و کوپن های یارانه «زنان، اطفال و کودکان» که دریافت می کردم متکی بودم. اوایل ماه اوضاع بد نبود، ولی اواخر ماه بیشتر کره بادام زمینی و ژله، پن کیک و تخم مرغ، اسپاگتی و همبرگر می خوردیم. تقریبا صبح تا شب گریه می کردم. پای رایانه ام می نشستم و به پنجره زل می زدم و منتظر وکیلم بودم که ایمیل بزند و نتیجه جلسه استماع را به من بدهد، با اینکه می دانستم این ایمیل 5 دلار دیگر یا بیشتر برایم هزینه برمی دارد.
باقیمانده مبلغی که برای وام دانشجویی و مالیاتم پس انداز کرده بودم چندان دوام نیاورد. اتومبیل قدیمی ام بار دیگر خراب شد و مجبور شدم آن را عوض کنم و یک اتومبیل قدیمی تر به مبلغ 3500 دلار بخرم. بعد مجبور شدم مبلغی به یک وکیل بپردازم تا به جای من در جلسه استیناف تغییر شرایط حمایت از فرزندم شرکت کند. ساعت ها از وقتم را به زل زدن به فهرست هزینه هایم که روی کاغذ نوشته بودم، سر می کردم و تقریبا هر روز می دانستم که چه وقت پس اندازم ته خواهد کشید. استرس درد بیشتری برایم به همراه داشت، ولی بعد از دو ماه یک ماما به اصرار از من خواست که روی پاهایم بایستم و زندگی را سخت نگیرم. خیلی از کلاس هایم را از دست دادم ولی خوشبختانه استادهایم وضعیتم را درک می کردند. تقریبا صبح تا شب گریه می کردم. پای رایانه ام می نشستم و به پنجره زل می زدم و منتظر وکیلم بودم که ایمیل بزند و نتیجه جلسه استماع را به من بدهد، با اینکه می دانستم این ایمیل 5 دلار دیگر یا بیشتر برایم هزینه برمی دارد. تقریبا درست قبل از تولد نوزادم هزار دلار را برای تعلق گرفتن ماهانه 300 دلار کمک هزینه بزرگ کردن بچه ام، خرج وکیلم کردم. شعارم این بود «اگر لازم شد می توانم ماشینم را بفروشم.» آخرین پس اندازی را که برای اجاره خانه کنار گذاشته بودم تا ماه می خرج کردم. مدرک کارشناسی ام را گرفتم، 60 هزار دلار بدهکار دانشگاه شدم و تا یک ماه دیگر صاحب یک بچه دیگر می شدم. آن شب دختر بزرگم را پیش یکی از دوستانم فرستادم، چون دوستم اصرار داشت که باید بابت فارغ التحصیل شدنم بیرون برویم و جشن بگیریم. ولی احساس می کردم که خانواده ام را از خودم سرخورده و نومید کرده ام، با وامی که به احتمال زیاد نمی توانستم آن را بازپرداخت کنم، خودمان را بیشتر بدهکار کرده ام، نه شغلی دارم و نه پول یا املاک و مستغلاتی. بعلاوه من گرسنه بودم. به گونه ای که سه ماه بعدی را با 6 یا 7 دلار در روز سر کردم. در زندگی در این سطح از فقر، نومیدی و یاس خاصی وجود دارد که من باید هر روز برای چیره شدن بر آن مبارزه می کردم. وقتی که مدرسه می رفتم، این فکر آرامش بخش را داشتم که خیلی راحت تر است که انسان این تحصیلات عالی مزخرف را رها کند و دنبال یک کار تمام وقت برود که دستمزدش کفاف این را بدهد که همچنان مشمول کمک های دولتی قرار بگیرد. اصلا احساس نمی کردم که خودم با فقر مواجه شده ام. در ماه ژوئن مشغول یک کار ویرایشگری شدم و به این ترتیب مواجب ماهانه ای پیدا کردم. دوستان و همکارانم در سالگرد تولد دختر بزرگم هدایایی به من دادند و درست پنج روز بعد از آن دختر دومم هم به دنیا آمد. یک سازمان کلیسایی 200 دلار برای اجاره مسکن به من هدیه داد. با پولی که داشتم مقداری کیک برای تولد دخترم خریدم و مجبور شدم از دوستانم بخواهم که بعد از تولد نوزادم برایمان غذا بیاورند. بعلاوه چند روزی هم دیدار کوتاهی از دخترعمویم داشتم. بقیه اش فقط خودم بودم و خودم. وقتی راهی مکان اجاره ای کلیسا در آن ماه شدیم، به اجبار حیوان خانگی دخترم را به یک مکان نگهداری حیوانات سپردم و مجبور شدم 100 دلار هم بابت هزینه آن بپردازم. گیاهان آپارتمانی را که پدرش بعد از تولد دخترم برایش آورده بود، به 60 دلار فروختم. کاری ویرایشی و نگارشی که گرفته بودم حدود 200 دلار برایم درآمد داشت. در استیناف مربوط به حمایت از فرزندم برنده شدم، ولی مجبور شدم 650 دلار بیشتر از چیزی که توافق کرده بودیم به وکیلم بپردازم. باز پرداخت وام های دانشجویی ام را نیز متوقف کردم. آخرین پس اندازی را که برای اجاره خانه کنار گذاشته بودم تا ماه می خرج کردم. مدرک کارشناسی ام را گرفتم، 60 هزار دلار بدهکار دانشگاه شدم و تا یک ماه دیگر صاحب یک بچه دیگر می شدم.
وقتی از صاحبخانه ام خواستم مقداری از وسایلم را توی انباری اش نگه دارد، از من خواست قرارداد جدیدی را امضا کنم که جز ما کس دیگری در آپارتمان ما زندگی نمی کند. در طول دو ماه در حالی که نوزدام را در بغل داشتم برای اجاره به دیدن چندین آپارتمان رفتم. ولی صاحبخانه ها می گفتند که خانه هایشان آنقدر بزرگ نیست که یک خانواده بتواند در آن زندگی کند. ورقه ای را که شامل شماره تلفن منازل «کم هزینه» بود تهیه کردم، ولی وقتی با آنها تماس گرفتم برای هر ماه 850 دلار بابت دو اتاق مطالبه کردند و اجاره ماه اول و آخر را هم بابت ودیعه می خواستند. مدت ها بیرون دفاتر ادارات مربوط به مسکن یارانه ای منتظر ماندم و از آنها خواستم اسمم را توی هر فهرست انتظاری که دارند بنویسند و آنها هم معمولا برای کنترل های بعدی تماس می گرفتند. از کاری که می کردم مبلغی به دست می آوردم، ولی زیاد نبود. تا اینکه کشیش یک کلیسا تماس گرفت. آنها تصمیم گرفته بودند 1500 دلار به من بدهند. این پول ما را از بی خانمان شدن نجات داد و کمی برایم زمان خرید. تا اکتبر ما به یک مسکن یارانه ای نقل مکان کرده بودیم که آپارتمانی دو خوابه بود و اجاره ای ماهانه 430 دلاری داشت. حالا یک سال گذشته و من هنوز یارانه های غذایی، پزشکی و کاری دریافت می کنم، ولی با درآمدی که دارم نمی توانم زیاد دوام بیاورم. هیچ وقت خودم را به عنوان کسی که در فقر محض زندگی می کند ندیده ام، ولی حالا وقتی به عقب برمی گردم، متوجه می شوم که فقری بزرگ تر از چیزی که تصورش را می کردم تجربه کرده ام. اخیرا کتابی از کاتلین ادین و لوک شافر را به مبلغ دو دلار در روز برای مطالعه گرفته ام که «زندگی با تقریبا هیچ چیز در آمریکا» نام دارد. انتظار داشتم کتابی درباره یک زیرفرهنگ فقر بخوانم، متفاوت با چیزی که تجربه کرده ام، ولی اینطور نبود. داستان هایی که می خوانم روایت هایی شبیه به قصه زندگی خودم دارند. زندگی در فقر تقلایی است هر روزه برای تامین حداقل احتیاجات زندگی. به همراه استرسی که رمق آدم را می گیرد و زمان هایی که انسان برای دریافت کمک به انتظار می ماند، بسیار کند و طولانی سپری می شوند. من خودم را خیلی خوش شانس می دانم که آپارتمانی گرم و امن دارم، با یک لپ تاپ و چاپگر قدیمی و یک خط اینترنت و یک وسیله نقلیه که قدم به قدم خراب نمی شود. یک تلفن هم دارم. با یارانه های منظم برنامه حمایت از کودکان. این چیزهای کوچک اما ضروری، همان چیزهایی هستند که ما را از سردرآوردن از پناهگاه های بی خانمان ها دور نگه می دارد و باعث شده اند در شمار یک و نیم میلیون نفری قرار نگیریم که تقریبا بدون هیچ چیز زندگی می کنند. استفانی لند (Stephanie Land ) منبع: http://www.alternet.org/economy/i-lived-6-day-6-year-old-and-baby-way-it-was-extreme-poverty انتهای متن/
94/07/26 - 00:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]
صفحات پیشنهادی
داستان زیبای شخصی که فقط یک روز زندگی کرد
داستان زیبای شخصی که فقط یک روز زندگی کرد داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است تقويمش پر شده بود و تنها دو روز تنها دو روز خط نخورده باقی بود پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفتاز هر 7 کودک، یکی در فقر نسبی زندگی میکند |اخبار ایران و جهان
از هر 7 کودک یکی در فقر نسبی زندگی میکند کد خبر ۵۳۹۷۸۹ تاریخ انتشار ۲۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶ ۴۴ - 16 October 2015 بر اساس تازهترین گزارش سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نابرابری اجتماعی در کشورهای عضو این سازمان بینالمللی مانع پیشرفت شمار زیادی از کودکان و باعث کاهش کیفیت استانداداستان هایی از جنس زندگی
آن بخش از مخاطبان تلویزیون که سن بیشتری دارند و در سال های میانی دهه 60 بیننده برنامه های تلویزیونی سیما بوده اند احتمالا سریال خاطره انگیز آینه را خوب به خاطر دارند سریالی که به واسطه داستان های صمیمانه و همسو با زندگی اجتماعی مردم و نیز بازی خوب بازیگرانش پس از گذشت سال ها هروحانی: رفع تحریم ها کاسبی هیچ کس را کساد نمی کند/ کسی حق ندارد از جیب مردم و زندگی فقرا شعار بدهد
رئیس جمهوری در اجتماع بزرگ مردم مازندران در ساری اعلام کرد که دولت تا پایان هفته جاری بسته ای را ارائه می دهد که تحرک قابل ملاحظه ای را در شش ماه آتی در اقتصاد کشور به وجود خواهد آورد به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری حجت الاسلام حسن روداستان های واقعیی از زندگی عجیب انسان ها به شکل حیوانات + تصاویر
به گزارش صدای میانه جولیا فولرتون باتن در یک پروژۀ عکاسی سعی کرده تا زندگی کودکانی که در میان حیواناتی از قبیل سگ و گرگ بزرگ می شوند را بازآفرینی کند در زیر با سوژه های واقعی او آشنا می شوید اوکسانا مالایا اوکراین 1991 به گزارش فرادید به نقل از بی بی سی انگلیسی عکسهایی کهبرای مقابله با تهاجم فرهنگی داستان زندگی علما به نسل جوان معرفی شود
سهشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰ ۵۴ تولیت مسجد جمکران گفت برای مقابله با تهاجم فرهنگی غرب باید داستانهای زندگی علما و شخصیتهای بزرگ استخراج شده و به وسیله روشهای امروزی هنر مثل فیلم سریال و به نسل جوان معرفی شود به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه اصفهان حاز هر 7 کودک، یکی در فقر نسبی زندگی میکند
جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰ ۱۴ بر اساس تازهترین گزارش سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نابرابری اجتماعی در کشورهای عضو این سازمان بینالمللی مانع پیشرفت شمار زیادی از کودکان و باعث کاهش کیفیت استاندارد زندگی آنان شده است به گزارش سرویس اجتماعی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا تازهداستانهایی از جنس زندگی
خاطرهبازی با پوراندخت مهیمن بازیگر سریال آینه داستانهایی از جنس زندگی تاریخ انتشار پنج شنبه 23 مهر 1394 ساعت 02 30 | شماره خبر 2130877197909925129 تعداد بازدید 1 پ پ آن بخش از مخاطبان تلویزیون که سن بیشتری دارند و در سالهای میانی دهه 60 بیننده برنامههای تلویزیونی سیماهر کس می خواهد شعار دهد از جیب و زندگی خودش نه از زندگی فقرا و محرومین شعار دهد
رییس جمهور در ورزشگاه شهید متقی ساری اگر توانستیم در برابر دنیا به توفیقات بزرگ دست یابیم به خاطر رهبری با درایت ایستادگی ملت بزرگ و بخاطر دیپلمات های غیور و کاردان ما در صحنه مقابله با دنیاست به گزارش شلمچه نیوز حجت الاسلام دکتر حسن روحانی روز دوشنبه در جمع مردم استان مازندرهواپیمای آمریکایی و شب مرگ و زندگی برای بیمارستان قندوز
روزنامه واشنگتن پست با اشاره به حمله هواپیمای آمریکایی به بیمارستانی در ولایت قندوز نوشت که حمله نیروی هوایی آمریکا در یک شب بیمارستان پزشکان بدون مرز را با 22 کشته به خرابه ای تبدیل کرد به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از واشنگتن پست یک روز پس از پاک سازی طالبان از شهر قندوز در-
گوناگون
پربازدیدترینها