تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر كس حريم خدا را حفظ كند، حرمتش حفظ مى‏شود و هر كس خدا را اطاعت كند، اطاعت مى‏شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830121662




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

استفانی لند زندگی در فقر/ داستان زندگی فقیرانه یک زن آمریکایی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: استفانی لند
زندگی در فقر/ داستان زندگی فقیرانه یک زن آمریکایی
داستان هایی که می خوانم روایت هایی شبیه به قصه زندگی خودم دارند. زندگی در فقر تقلایی است هر روزه برای تامین حداقل احتیاجات زندگی. به همراه استرسی که رمق آدم را می گیرد و زمان هایی که انسان برای دریافت کمک به انتظار می ماند، بسیار کند و طولانی سپری می شوند.

خبرگزاری فارس: زندگی در فقر/ داستان زندگی فقیرانه یک زن آمریکایی



حرکت از ثبات مالی تا بی خانمانی هولناک برای من چندان طولی نکشید. در ژانویه 2014 من به عنوان زنی 35 ساله، دست تنها مسئولیت بزرگ کردن یک بچه شش ساله را تقریبا به طور تمام وقت بر عهده داشتم و شش ماهه باردار هم بودم. ترم آخر کالج را هم می گذراندم و فکر می کردم پس اندازی که داشتم، کفاف گذراندن تابستان پس از فارغ التحصیلی ام در کنار نوزاد تازه به دنیا آمده ام را خواهد داد. ولی تا ماه مارس این امنیت فروپاشید و فکر کردم که تا جولای حتما بی خانمان خواهم شد. این اولین باری نبود که بی خانمانی را تجربه می کردم. بعد از به دنیا آمدم دختر بزرگم، دو تایی مدتی را در سرپناه های جور واجور به سرآورده بودیم. در چند سال آخر دوره دبیرستان و مشغولیتم به عنوان یک نظافت چی منزل پاره وقت، حداکثر مبلغ لازم برای پرداخت هزینه های دانشجویی  را پس انداز کرده بودم، در یک دوره کلاس های تابستانی حاضر می شدم و هزینه های ثابت آن را که حدود هزار دلار در ماه می شد پرداخت می کردم. به خاطر تداخل با برنامه درسی ام، حجم کارم و دردهای مرتبط با بارداری ام، مجبور شدم کارم را رها کنم. وام دانشجویی و مالیاتم را توی بانک گذاشتم و منتظر نتیجه یک جلسه استماع دادگاه در رابطه با تغییراتی که قرار بود در برنامه حمایت از کودکان من به عمل آید ماندم. با اجاره کردن یک تخت در آپارتمانم سعی کردم هزینه مسکنم را تا جایی که می توانم کاهش دهم. به این ترتیب اتاق نشیمن را به اتاقی بزرگ تبدیل کردم که با دخترم اشتراکی از آن استفاده می کردیم. به اجبار از تلویزیون کابلی و تلفن هوشمند هم چشم پوشی کردم. به شدت به 313 دلار کوپن های غذایی ماهانه و کوپن های یارانه «زنان، اطفال و کودکان» که دریافت می کردم متکی بودم. اوایل ماه اوضاع بد نبود، ولی اواخر ماه بیشتر کره بادام زمینی و ژله، پن کیک و تخم مرغ، اسپاگتی و همبرگر می خوردیم. تقریبا صبح تا شب گریه می کردم. پای رایانه ام می نشستم و به پنجره زل می زدم و منتظر وکیلم بودم که ایمیل بزند و نتیجه جلسه استماع را به من بدهد، با اینکه می دانستم این ایمیل 5 دلار دیگر یا بیشتر برایم هزینه برمی دارد.
  باقیمانده مبلغی که برای وام دانشجویی و مالیاتم پس انداز کرده بودم چندان دوام نیاورد. اتومبیل قدیمی ام بار دیگر خراب شد و مجبور شدم آن را عوض کنم و یک اتومبیل قدیمی تر به مبلغ 3500 دلار بخرم. بعد مجبور شدم مبلغی به یک وکیل بپردازم تا به جای من در جلسه استیناف تغییر شرایط حمایت از فرزندم شرکت کند. ساعت ها از وقتم را به زل زدن به فهرست هزینه هایم که روی کاغذ نوشته بودم، سر می کردم و  تقریبا هر روز می دانستم که چه وقت پس اندازم ته خواهد کشید. استرس درد بیشتری برایم به همراه داشت، ولی بعد از دو ماه یک ماما به اصرار از من خواست که روی پاهایم بایستم و زندگی را سخت نگیرم. خیلی از کلاس هایم را از دست دادم ولی خوشبختانه استادهایم وضعیتم را درک می کردند. تقریبا صبح تا شب گریه می کردم. پای رایانه ام می نشستم و به پنجره زل می زدم و منتظر وکیلم بودم که ایمیل بزند و نتیجه جلسه استماع را به من بدهد، با اینکه می دانستم این ایمیل 5 دلار دیگر یا بیشتر برایم هزینه برمی دارد. تقریبا درست قبل از تولد نوزادم هزار دلار را برای تعلق گرفتن ماهانه 300 دلار کمک هزینه بزرگ کردن بچه ام، خرج وکیلم کردم. شعارم این بود «اگر لازم شد می توانم ماشینم را بفروشم.» آخرین پس اندازی را که برای اجاره خانه کنار گذاشته بودم تا ماه می خرج کردم. مدرک کارشناسی ام را گرفتم، 60 هزار دلار بدهکار دانشگاه شدم و تا یک ماه دیگر صاحب یک بچه دیگر می شدم. آن شب دختر بزرگم را پیش یکی از دوستانم فرستادم، چون دوستم اصرار داشت که باید بابت فارغ التحصیل شدنم بیرون برویم و جشن بگیریم. ولی احساس می کردم که خانواده ام را از خودم سرخورده و نومید کرده ام، با وامی که به احتمال زیاد نمی توانستم آن را بازپرداخت کنم، خودمان را بیشتر بدهکار کرده ام، نه شغلی دارم و نه پول یا املاک و مستغلاتی. بعلاوه من گرسنه بودم. به گونه ای که سه ماه بعدی را با 6 یا 7 دلار در روز سر کردم.  در زندگی در این سطح از فقر، نومیدی و یاس خاصی وجود دارد که من باید هر روز برای چیره شدن بر آن مبارزه می کردم. وقتی که مدرسه می رفتم، این فکر آرامش بخش را داشتم که خیلی راحت تر است که انسان این تحصیلات عالی مزخرف را رها کند و دنبال یک کار تمام وقت برود که دستمزدش کفاف این را بدهد که همچنان مشمول کمک های دولتی قرار بگیرد. اصلا احساس نمی کردم که خودم با فقر مواجه شده ام. در ماه ژوئن مشغول یک کار ویرایشگری شدم و به این ترتیب مواجب ماهانه ای پیدا کردم. دوستان و همکارانم در سالگرد تولد دختر بزرگم هدایایی به من دادند و درست پنج روز بعد از آن دختر دومم هم به دنیا آمد. یک سازمان کلیسایی 200 دلار برای اجاره مسکن به من هدیه داد. با پولی که داشتم مقداری کیک برای تولد دخترم خریدم و مجبور شدم از دوستانم بخواهم که بعد از تولد نوزادم برایمان غذا بیاورند. بعلاوه چند روزی هم دیدار کوتاهی از دخترعمویم داشتم. بقیه اش فقط خودم بودم و خودم. وقتی راهی مکان اجاره ای کلیسا در آن ماه شدیم، به اجبار حیوان خانگی دخترم را به یک مکان نگهداری حیوانات سپردم و مجبور شدم 100 دلار هم بابت هزینه آن بپردازم. گیاهان آپارتمانی را که پدرش بعد از تولد دخترم برایش آورده بود، به 60 دلار فروختم. کاری ویرایشی و نگارشی که گرفته بودم حدود 200 دلار برایم درآمد داشت. در استیناف مربوط به حمایت از فرزندم برنده شدم، ولی مجبور شدم 650 دلار بیشتر از چیزی که توافق کرده بودیم به وکیلم بپردازم. باز پرداخت وام های دانشجویی ام را نیز متوقف کردم. آخرین پس اندازی را که برای اجاره خانه کنار گذاشته بودم تا ماه می خرج کردم. مدرک کارشناسی ام را گرفتم، 60 هزار دلار بدهکار دانشگاه شدم و تا یک ماه دیگر صاحب یک بچه دیگر می شدم.
  وقتی از صاحبخانه ام خواستم  مقداری از وسایلم را توی انباری اش نگه دارد، از من خواست قرارداد جدیدی را امضا کنم که جز ما کس دیگری در آپارتمان ما زندگی نمی کند. در طول دو ماه در حالی که نوزدام را در بغل داشتم برای اجاره به دیدن چندین آپارتمان رفتم. ولی صاحبخانه ها می گفتند که خانه هایشان آنقدر بزرگ نیست که یک خانواده بتواند در آن زندگی کند. ورقه ای را که شامل شماره تلفن منازل «کم هزینه» بود تهیه کردم، ولی وقتی با آنها تماس گرفتم برای هر ماه 850 دلار بابت دو اتاق مطالبه کردند و اجاره ماه اول و آخر را هم بابت ودیعه می خواستند. مدت ها بیرون دفاتر ادارات مربوط به  مسکن یارانه ای منتظر ماندم و از آنها خواستم اسمم را توی هر فهرست انتظاری که دارند بنویسند و آنها هم معمولا برای کنترل های بعدی تماس می گرفتند. از کاری که می کردم مبلغی به دست می آوردم، ولی زیاد نبود. تا اینکه کشیش یک کلیسا تماس گرفت. آنها تصمیم گرفته بودند 1500 دلار به من بدهند. این پول ما را از بی خانمان شدن نجات داد و کمی برایم زمان خرید. تا اکتبر ما به یک مسکن یارانه ای نقل مکان کرده بودیم که آپارتمانی دو خوابه بود و اجاره ای ماهانه 430 دلاری داشت. حالا یک سال گذشته و من هنوز یارانه های غذایی، پزشکی و کاری دریافت می کنم، ولی با درآمدی که دارم نمی توانم زیاد دوام بیاورم. هیچ وقت خودم را به عنوان کسی که در فقر محض زندگی می کند ندیده ام، ولی حالا وقتی به عقب برمی گردم، متوجه می شوم که فقری بزرگ تر از چیزی که تصورش را می کردم تجربه کرده ام. اخیرا کتابی از کاتلین ادین و لوک شافر را به مبلغ دو دلار در روز برای مطالعه گرفته ام که «زندگی با تقریبا هیچ چیز در آمریکا» نام دارد. انتظار داشتم کتابی درباره یک زیرفرهنگ فقر بخوانم، متفاوت با چیزی که تجربه کرده ام، ولی اینطور نبود. داستان هایی که می خوانم روایت هایی شبیه به قصه زندگی خودم دارند. زندگی در فقر تقلایی است هر روزه برای تامین حداقل احتیاجات زندگی. به همراه استرسی که رمق آدم را می گیرد و زمان هایی که انسان برای دریافت کمک به انتظار می ماند، بسیار کند و طولانی سپری می شوند. من خودم را خیلی خوش شانس می دانم که آپارتمانی گرم و امن دارم، با یک لپ تاپ و چاپگر قدیمی و یک خط اینترنت و یک وسیله نقلیه که قدم به قدم خراب نمی شود. یک تلفن هم دارم. با یارانه های منظم برنامه حمایت از کودکان. این چیزهای کوچک اما ضروری، همان چیزهایی هستند که ما را از سردرآوردن از پناهگاه های بی خانمان ها دور نگه می دارد و باعث شده اند در شمار یک و نیم میلیون نفری قرار نگیریم که تقریبا بدون هیچ چیز زندگی می کنند. استفانی لند (Stephanie Land ) منبع:  http://www.alternet.org/economy/i-lived-6-day-6-year-old-and-baby-way-it-was-extreme-poverty انتهای متن/

94/07/26 - 00:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن