واضح آرشیو وب فارسی:ایکنا: کانون خبرنگاران نبأ: روز دوم محرم، روز ورودیه کاروان امام حسین(ع) به سرزمین کربلا است، سرزمینی که کرب وبلا و رنج همراه نامش بود.به گزارش کانون خبرنگاران نباء وابسته به خبرگزاری ایکنا ، آفتاب محرم بر می آید و کربلای دل را در پرتو خود می سوزاند، سرخی بیرق ایستادگی از گلدسته دست ها بالا می رود و عطر شهادت مشام را می سوزاند. بیشتر منابع در گزارش های خود از روز پنج شنبه دوم محرم سال شصت و یک هجری، به عنوان روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به کربلا یاد کرده اند. با این وجود شخصیتی به نام دینوری، روز ورود امام حسین(ع) به کربلا را 4 شنبه اول محرم می داند، نباید از نظر دور داشت. امام حسین(ع) روز چهارشنبه یا پنجشنبه دوم محرم سال 61 وارد کربلا شد، برای یاران خود خطبه ای خواند و فرمود: اما بعد، مردم برده دنیایند، دین بر زبانشان است و در پی آنند، تا وقتی زندگی شان بگذرد. هرگاه با بلا آزموده شوند، دینداران اندک می شوند. سپس پرسید: آیا اینجا کربلاست؟ گفتند: آری. فرمود: اینجا جای محنت و رنج است؛ اینجاست محل فرود آمدن ما و مرکب هایمان و ریخته شدن خونهایمان؛ همه فرود آمدند، بارها را کنار فرات گشودند، خیمه ای برای حسین ـ علیه السلام ـ و خانواده و فرزندان او افراشته شد. خیمه برادران و عموزادگان را اطراف خیمه او زدند؛ حسین ـ علیه السلام ـ در خیمه اش نشست و به اصلاح شمشیرش پرداخت، چون غلام ابوذر نیز با او بود، حضرت، اشعار «یا دَهرُ افًّ لکِ من خلیلٍ...» را می خواند.(مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 237.) زهیر به امام حسین(ع) گفت: نزدیکی ما، کنار رود فرات، روستایی است در دل یک قطعه محکم که فرات آن را احاطه کرده است، مگر از یک طرف. امام پرسید: نامش چیست؟ گفت: عقُر. فرمود: پناه می بریم به خدا از عقر (آتش گداخته). امام حسین(ع) به حر گفت: کمی هم برویم آنگاه فرود آییم. با او رفت تا آنکه به کربلا رسیدند. حر و یارانش در مقابل امام حسین(ع) ایستادند و از رفتن بازداشتند و حر گفت: همین جا فرود آی. فرات هم به تو نزدیک است. امام پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفت: کربلا. فرمود: صاحب رنج و بلا. پدرم هنگام عزیمت به صفین، از اینجا گذشت. من با او بودم. ایستاد و از نامش پرسید نامش را گفتند. فرمود: «اینجا محل فرود آمدنشان و اینجاست محل ریخته شدن خونهایشان». پرسیدند: چه کسانی؟ فرمود: گروهی بزرگ از خاندان محمد اینجا فرود می آیند. بهبهانی به نقل از ابی مخنف نقل می کند: همه حرکت کردند تا به سرزمین کربلا رسیدند. روز چهارشنبه بود. اسب امام از حرکت باز ایستاد. امام فرود آمد و بر اسب دیگری سوار شد. آن نیز حتی یک گام جلو نرفت. امام، پیوسته اسب عوض کرد، تا هفت اسب همه این گونه بودند. امام با دیدن این امر شگفت، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. پرسیدم: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: کربلا. آنگاه بود که نفس عمیقی کشید و فرمود: سرزمین محنت و رنج! فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا که محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست. اینجاست که حرمت ما را می شکنند، مردانمان و کودکانمان را می کشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا(ص) همین خاک را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست. از اسب فرود آمد... ابن جوزی گوید: امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا؛ به آن نینوا هم می گویند. حضرت گریست و فرمود: رنج و محنت! ام سلمه به من خبر داد که روزی جبرئیل نزد رسول خدا(ص) بود. تو هم با من بودی. گریه کردی، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن. تو را رها کردم. پیامبر تو را بر دامن خود نشاند. جبرئیل گفت: آیا دوستش داری؟ فرمود: آری. گفت: امت تو او را خواهند کشت. اگر بخواهی سرزمین شهادتش را نشانت دهم. فرمود: آری. جبرئیل بال خود را بر کربلا گشود و آن را به پیامبر نشان داد. چون به حسین(ع) گفتند که نام اینجا کربلاست، آن را بویید و گفت: به خدا این همان سرزمینی است که جبرئیل به پیامبر خدا خبر داد که من اینجا کشته خواهم شد. در روایتی است که مشتی از خاک آن بر گرفت و بویید... نقل می کنند: چون علی(ع) در مسیر صفین از کربلا گذشت و رو به روی روستای نینوا بر کرانه فرات قرار گرفت، ایستاد و خدمتکار خود را گفت که به ابا عبدالله خبر دهد به این سرزمین چه می گویند؟ گفت: کربلا. حضرت گریست تا آنکه زمین از اشکهایش تر شد. فرمود: روزی خدمت پیامبر رسیدم که می گریست. سبب گریه را پرسیدم، فرمود: جبرئیل پیش من بود. مرا خبر داد که فرزندم حسین ـ علیه السلام ـ در کنار فرات در جایی به نام کربلا کشته می شود. مشتی از خاک آن را برداشت و داد تا بویش کنم. چشمانم پر از اشک شد.(طبقات،ج47،ص274) نکته مهم و قابل تأمل، زمانی که کاروان در کربلا مستقر شدند امام حسین(ع) رو به یارانش کردند و فرمودند:«الناس عبید الدنیاوالدین لعق علی السنتهم...مردم بندگان دنیا هستند ودین لقلقه زبانشان، حمایت از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است، پس هرگاه بلاء و سختی فرود آید دینداران کم می شوند». درسی که از کلام نورانی امام حسین(ع) می شود گرفت، اینکه باید دیندار واقعی بود و درمقابلش نباید دین فقط لقلقه زبان دانست. محمد ایمانی مهر
جمعه ، ۲۴مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایکنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]