تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815668530




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات خاکریز، شهید دومزاره ( پاسدار شهید جاویدالاثر احمد رضا حسامی)


واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: باز این چه شورش است که در خلق عالم است – باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است روایت دلدادگی امروز از شهید ۲مزاره احمد رضا حسامی است اویی که دوبار شهید شد و دو مزار خالی از پیکرش گواه عشق او به مولایش حضرت امام…باز این چه شورش است که در خلق عالم است – باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است روایت دلدادگی امروز از شهید ۲مزاره احمد رضا حسامی است اویی که دوبار شهید شد و دو مزار خالی از پیکرش گواه عشق او به مولایش حضرت امام حسین (ع) است . جاوید الاثری که در گرمای تموز خوزستان و در دشت سوزان شرق بصره در عملیات رمضان به تاریخ ۱۳۶۱/۴/۳۱ آسمانی گشت . روایت شهید احمد رضا حسامی برگرفته از کتاب ققنوس جنوب نوشته ی جانباز غلامحسین سخاوت عملیات طریق القدس شروع شده بود. آمار شهدا و اسرا و مفقودین و مجروحین هر روز به تعاون سپاه دزفول میرسید و ما مهیای پیگیری امور آنها می شدیم. در بین فهرست شهدا، نام احمد رضا حسامی توجه ام را به خود جلب کرد. هنوز چند روز بیشتر از ازدواجش نگذشته بود. به دلیل بمباران، خانواده اش به شهر اراک کوچیده بودند و همسر صبورش در شهر دزفول مانده بود. در فکر بودم که ناگهان شهید علی رنگ که از دوستان و هم سنگران شهید حسامی بود، وارد تعاون شد. میدانست که احمدرضا هم شهید شده است. به سپاه اراک تلفن کردیم و آنها پدر و مادرش را با خبر کردند. همسرش را هم ما مطلع کردیم. تشییع جنازه بزرگ و با شکوهی در دزفول انجام گرفت. بدون آن که تابوت را باز کنیم، پیکر پاک و مطهر شهید احمدرضا حسامی را همان طور و با همان اسم و مشخصاتی که روی تابوت ثبت شده بود، به سپاه اراک فرستادیم. چند نفر از دوستان هم جهت تشییع به آن جا رفتیم. در اراک به همراه امت حزب الله و شهید پرور و خانواده اش مراسم با شکوهی انجام گرفت و پیکر شهید را پس از تشییع در کنار شهدای اراک به خاک سپردیم و با حزن و اندوه فراوان از پدرش خداحافظی کردیم و به دزفول برگشتیم. سه روز از ماجرا گذشت. یک شب حدود ساعت دو در آسایشگاه سپاه خواب بودم که ناگهان متوجه شدم یکی مرا صدا می کند. به خود که آمدم دیدم یکی دستم را گرفته است و با لحنی آرام می گوید: بلند شو! چشم هایم را که باز کردم دیدم شهید احمدرضا حسامی در برابرم ایستاده است و با لبخند بسیار زیبایی نگاهم میکند. وقتی تعجب مرا دید گفت: نترس! ابتدا فکر کردم دارم خواب می بینم. دور و برم را که نگاه کردم دیدم خواب نیستم و این شخصی که برابر من است همان شهید احمدرضا حسامی است. پرسیدم: خودت هست؟ زنده ای؟ با خود گفتم: پس آن جنازه و تشییع و تدفین و ترحیم و خبر شهادت چه بود؟ احمدرضا گفت: در کنار بسیجیان در عملیات شرکت داشتم. هوا به شدت سرد بود. قبل از عملیات اورکتم را که کارت شناسایی و مشخصاتم روی آن نوشته شده بود گم کردم. گویا شهیدی که به جای من تشییع شده است، اورکت را پیدا کرده و پوشیده بود. خودم هم امروز از بچه های دزفول و تعاون تیپ سه فهمیدم که شهید شده ام. فوری به دزفول آمده ام تا خانواده ودوستان را با خبر کنم. همان شب به همراه چند تن از دوستان به اراک رفتیم. همه جا عکس او را به عنوان شهید بر در و دیوار زده بودند. پارچه نوشته های زیادی بر در و دیوار منزل پدرش نصب شده بود. به مادرش خبر دادیم که احمدرضا زنده است. شهر منقلب شد. پیراهن های مشکی را درآوردند. جشن و سرور همه جا را فرا گرفت و در مراسم بسیار با شکوهی این برادر عزیز به میان خانواده اش برگشت. طولی نکشید که این شهید زنده، در عملیات رمضان شرکت کرد و واقعاً به شهادت رسید! جسم پاک و مطهرش هم برای همیشه در کربلای پهناور ایران اسلامی غریبانه جا ماند. دیگر نه تشییع جنازه ای در کار بود نه تدفینی.


جمعه ، ۲۴مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دز ان ان]
[مشاهده در: www.deznn.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن