واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - پروفسور یحیا کریستین مونو / محقق فرانسوی من نظریه را معادل تئوری می گیرم. نظریه به معنای تئوری؛ یعنی آن تئوری که به اصطلاح در همه علوم، چه علوم انسانی و چه به اصطلاح علوم پایه ، علوم فیزیک، بیولوژیک و... مورد بحث است. این تعریف به روی پدیده های مختلف که ما می خواهیم از این پدیده ها یک نظام و برداشت معقعول داشته باشیم تاثیرگذار است. پس با برنامه ریزی بر روی چند تئوری، توجیه این پدیده ها به وجود می آیند که با سیستم های مختلف تصحیح و بازسازی در هر علمی سیستم خاص خودش را پیدا می کند. یعنی سیستم هایی که یا تجربی اند یا به اصطلاح برهانی ، و یا گونه های دیگر.ما باید در این پروسه سعی کنیم به نظریه های محکم تری برسیم که لزوما هم به یک نظریه واحد ختم نمی شود. حتی در ریاضیات که شاید علم محض باشد و به نظر می رسد که نسبت به دیگر علوم باید کمتر نظریه های مختلف در آن وجود داشته باشد؛ باز می بینیم که نظریات در آن مختلف است. اگر چه که راه برهان و ریاضیات از همه راحت تر و قابل اثبات تر است ولی باز هم در علوم پایه شاید نظریه های گوناگون وجود دارد که هیچ کدام هم نتوانسته طرف دیگر را قانع کند. چه در علوم تجربی و چه در علوم غیر تجربی مثلا در ریاضیات که کاملا تئوری است و به روش برهانی مباحث مطرح می شود و یا مثلا در فلسفه و یا در علوم پایه که بعضی از آنها بیشتر تئوریک هستند و بعضی دیگر که بیشتر با تجربه هم سروکار دارند مثل اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی و...برای محکم کردن تئوری ها بالاخره هر کدام یک روش خاص خودشان را دارند؛ منتها محورهای اساسی یعنی به اصطلاح مبانی اصلی ای وجود دارد. اما هر دفعه[از آزمون] تقریبا نه قابل اثبات و نه قابل نفی کامل هستند. حتی این در ریاضیات نیز صدق می کند. در ریاضیات که مثلا اصلی وجود دارد فرض کنید این حقایق ریاضی که ما مطرح می کنیم؛ آیا ساخت خودمان است؟ یعنی ذهن انسان آن را می سازد یا به گونه ای دیگر است؟حتی اگر هیچ انسان یا عقلی وجود نداشت که آنها را درک بکند اینها وجود فی نفسه ای داشتند؟ خوب اینجا هم با این که یکی از این دو تئوری غلبه بیشتری داشته و طرفداران بسیاری را جلب کرده اما آن دیگری که خیلی در اقلیت است نیز به هر حال وجود دارد.اگرچه در اقلیت اند اما باز هم از بین نرفته اند. بنابراین ما ناچار هستیم که در حوزه نظریه و نظریه پردازی وارد فضای هرمونوتیکی و تاویل های گوناگون بشویم. یعنی برداشت های گوناگون از پدیده های مختلف که در دور و اطرافمان وجود دارند. اصلا نمی توانیم به اجماعی واحد برسیم. حتی در معارف اسلامی همه مسلمان ها لا اله الا الله می گویند اما بعید است دو نفر مسلمان پیدا بشوند که منظورشان از لا اله الا الله یکی باشد.مثلا از جمله اختلاف های بزرگ عمده مسلمان های متکلم با دیگران این بوده که منظور شان از الله یک موجود برتر در بین موجودات است در حالی که در بین عرفا و حکما اصلا الله نفس الوجود است و موجود دانستن آن را قبول ندارند؛ یعنی در بین اصلی ترین مساله مسلمانان که همان شهادت اول است اختلاف نظر وجود دارد.پس چه طور ما می خواهیم به یک نظریه واحد در این زمینه برسیم؟ یعنی هیچ وقت نمی شود؛ حتی در ریاضیات که تقریبا هیچ ربطی به پدیده های خارجی ندارد. وقتی چیزی به ذهن ما می رسد در حقیقت شروع یک نظریه است.نمی توان فوری هر چه به ذهن ما رسید بگوییم نظریه است؛ مگر اینکه خیلی ساده باشیم و آن را در همان نظر اول بپذیریم؛ بدون هیچ زیر سئوال بردن و نقد کردن.اما در این فرایند فوری ذهن ما می پرسد، باشد این نظر که به ذهن من رسیده است درست است یا نه؟ از چه راهی بروم که ببینم درست است یا نه؟ این می شود نقد. اگر ذهن ما سالم و فعال باشد به مجرد این که یک ایده به آن خطور می کند فوری باید به دنبال نقد آن برود تا بتواند آن را تثبیت و تقویت یا رد بکند. اگر نقد نکنیم نظرات دیگران چطور به ما انتقال یابد؟ خوب فرض کنید این لیوان افتاده است چون من به آن دست زده ام ولی به هر حال باید دلایل آن را ببینیم و عواملش را بررسی کنیم.مطمئنا این موارد قابل توجه است. یا این که این میز تکان خورده و این لیوان افتاده است.[برای چرایی آن] فوری نقد به میان می آید. در غیر این صورت خیلی اشتباه می کنیم که اولین نظر که به ذهن ما برسد آن را بپذیریم. وقتی که این نظرات پرورش پیدا کند، با نقد و پاسخگویی به منتقدان توضیح داده شده و تصحیح می شود. اینجا می توان از نظریه سخن گفت.در مرحله اول نظر است و بعد شروع می کنیم به پردازشِ آن. به نظرمن این طور است. خوب نظریه با چه شروع می شود؟ اول یک نظر است بعد یا پرورش یافته و تقویت شده و یا تضعیف شده است.یک نظریه اول یک نظر بوده؛ یک فکر و یک ایده بوده.شما نسبت به یک پدیده یک فکری دارید. هر کسی یک فکری دارد.اما اگر این چیزی که به ذهنمان خطور کرده بلافاصله بپذیریم و بگویم بله! همین است! این نمی تواند درست باشد. من این فکر اولی که دارم زیر سئوال اش می برم، نقدش می کنم و وقتی آن را زیر سئوال بردم، می گویم بالاخره دلایلی بر رد یا اثبات آن وجود دارد.باید این را تجربه کنم. شاید آن نظر تقویت شود شاید هم خودم آن را زیر سوال ببرم.در برخی از حوزه های معرفت شناختی مباحث شهودی است.در برخی دیگر از حوزه های علمی نیز مباحث علمی و حسی است و نه شهودی. اما به هر حال برای ارائه یک تئوری بالاخره اگر آن را زیر سئوال نبریم،آن را نقد نکنیم راه به جایی نخواهیم برد. (برگرفته از سایت هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره) / 62
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 348]