محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830191454
روایت خواندنی از چاپخانه های قدیمی تهران
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
روایت خواندنی از چاپخانه های قدیمی تهران
شناسهٔ خبر: 2938841 - دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۶
مجله مهر > گزارش ویژه
دنیا بدون چاپ چیزی عجیب و غریب است و کافی است فقط برای چند لحظه آن را در ذهنتان تصور کنید. دنیایی که در آن خواندن و نوشتن حتما یک آرزوی دور از دسترس است. مجله مهر: در دنیای بدون چاپ حتما نویسنده ها بی کار هستند و عاجز از اینکه بخواهند رویاهایشان را با آدمهای دنیا تقسیم کنند و یا احتمالا مثل هزارسال پیش تا به الان کتابخوانی همچنان جزیی از تفریح مردم حساب می آمد. دیگر نه خبری بود از روزنامه های جور و واجور و نه از هفته نامه های رنگ به رنگ؛ برای همین است که می شود گفت چیزی بیشتر از پانصد سال پیش حتی خود یوهانس گوتنبرگ هم نمی دانست که با اختراع و ساخت آن دستگاه عجیب و غریبش دنیا را جادو خواهد کرد. این ماجرا برایمان بهانه خوبی شد تا به سراغ یکی از قدیمی ترین چاپخانه های تهران برویم جایی که درآن با«علیاصغر شادمانی» و چاپخانه قدیمی اش می شود بین بوی ورق ها و حال وهوای کاغذی سی چهل سال پیش قدم زد. برای پیدا کردن رد و نشان تهران قدیم و رسیدن به جایی که در آن می شود تکه های باقیمانده از حال وهوای سی چهل سال قبل را احساس کرد باید به سراغ یکی از خیایان های پر جنب جوش شهر رفت.جایی که انگار از اول اتمسفرش را با دنیای کاغذها پر کرده اند از آگهی های تبلیغاتی برای پایاننامه،مقاله و ترجمه که از سروکول خیابان بالا می روند گرفته تا دکه های روزنامه و کتابفروشی هایی که کنار هم ردیف شده اند و به دنبالش بهانه خوبی را برای قدم زدن به دانشجویان و اهالی فرهنگ داده اند.
باید خیابان دوازده فروردین را تا میانه طی کنیم تا لابه لای ساختمان های نوساز و قدیمی چشممان به تابلوی قدیمی«چاپخانه شادیران» بیافتد و بفهمیم که راه را درست آمده ایم.به محض ورود اولین چیزی که به استقبالمان می آید بویی است که می پیچد توی دماغمان؛چیزی شبیه بوی تینر و تلفیقی از کتاب های نو که هوایش تمام چاپخانه را پر کرده است.وارد چاپخانه که می شویم اولین چیزی که قاب رو به رویمان را پر می کند دستگاه بزرگی است که فضای سرتاسری سالن را گرفته است دستگاهی که هیبتش انقدر بزرگ هست که حین کار کردن صدایش تماما زیرصدای همه حرف هایمان باشد. حالا سراغ شادمانی مسئول چاپ خانه را می گیریم. کتاب های درسی را با دست مینویسند نمی گذارد ما سوال بپرسیم. خودش شروع می کند به خاطره گویی. از ۱۳ سالگی شروع میکند و کمی عقب تر.از وقتی که کتاب های درسی را میدید و برایش جای تعجب بود که چه کسانی نشسته اند و این کتاب ها را نوشته اند و بیشترین تعجب برای این بود که چه تبحری در آنها وجود دارد که همه نوشته ها شکل هم در آمده اند. این شاید اولین جرقه هایی در ذهن دوران کودکی اش بود که باعث شد معقوله چاپ به اولین علاقه اش تبدیل شود.وقتی دوران ابتدایی یا همان به قول خودشان ششم را تمام میکند به خاطر مریضی پدرش مجبور میشود درس را رها کند. به عنوان پسر بزرگ و اولین فرزند خانواده بار زندگی را بر دوشش میگذارد. یکی از دوستان پدرش او را به چاپخانه میبرد و این کار او را به عشق دوران کودکی اش میبرد. پیشرفت توی چاپخانه برایش آنقدر زود طی میشود که بعد از گذشت یک ماه مسئولیت صفحات آگهی را به دست میگیرد. هنوز هم آنقدر از این کار لذت میبرد که موقع تعریف کردن خاطراتش خنده از روی لب هایش کنار نمیرود و با افتخار میگوید من از ۸ صبح تا سه بعد از نصف شب چاپخانه بودم و پای دستگاه ها می ایستادم. میخنند و میگوید شاید باورتان نشود. ولی برای من موقعیت هایی در آنجا پیش آمد که کم کم به درجه مدیریت رسیدم. و در سن ۱۸ سالگی مدیریت شعبه دیگر همین چاپخانه را بر عهده گرفتم. و نزدیک دوازده نفر حروف چین با سن های چهل و پنجاه سال زیر دست من کار میکردند.
عکاس خبری کیهان با آنکه کامل وقتش را برای چاپخانه گذاشته بود و زندگی اش را پای دستگاهای چاپ می گذارند ولی با تاکید به ما گفت: من دوباره به مدرسه برگشتم. دوسالی را شبانه دبیرستان مروی درس خواندم. ولی فشار کار اجازه نداد ادامه دهم و مجبور شدم برای همیشه با درس خداحافظی کنم. ۲۴ سالش که می شود مسیرش به سمت کیهان و عکاسی تغییر می کند. و عکاس ورزشی بازی های آسیایی می شود. با آنکه همه آن را در کیهان با عکاس خبرنگار می شناسد اما دلش طاقت نمی آورد و کار فنی مجله کیهان ورزشی را به دست می گیرد و به کار سابقش بر می گردد. طراحی مجله را تغییر می دهد و این باعث می شود که پرویز مصباح زاده توجه اش جلب شود و از علی اصغر شادمانی بخواهد صفحات روزنامه کیهان را هم تغییر بدهد. انگشت اشاره اش را با تاکید به سمت ما حرکت می دهد و می گوید: با اینکه من سابقه داشتم ولی برای تغیر دادن صفحات روزنامه با رزونامه های قدیمی شروع کردم و دستی ایده هایم را پیاده می کردم. مثلا با قیچی تیترها و نوشته ها را می بریدم و روی یک صفحه می چیدم. مصابح زاده کارهای دستی ام را پسندید و از آن به بعد من به عنوان بخش فنی روزنامه کیهان مشخص شدم. در همان زمان ها یک دفتر فنی در خیابان جمهوری باز کردم. بعد از روزنامه به دفتر یک سر می زدم و بعد هم می رفتم سمت روزنامه رستاخیز. من آن موقع سردبیر میزگرد روزنامه رستاخیز شده بودم. نمی خواستم وقت خالی داشته باشم. برای همین تا جایی که می توانستم کار می کردم. ساعت ۲ از روزنامه به دفتر می رفتم و بعد از دفتر به سمت روزنامه رستاخیز می رفتم. سفر به مصر یک دفعه می زند زیر خنده و می گوید: الان با خودتان فکر می کنید من خالی می بندم. ولی من در همین اوضاع و لا به لای تمام کارهایم وزرش هم می کردم. در همان زمان ها رئیس فدراسیون بستکبال با من خیلی رفیق شده بود و من را خیلی قبول داشت. از من خواست تا سمت روابط عمومی فدراسیون بستکبال را قبول کنم. من هم قبول کردم و چون قبل از آن کار خبری کرده بودم و دوستای خبرنگار هم زیاد داشتم خبرهای بسکتبال را به طور کامل پوشش می دادم. پوشش خبرهای من به جایی رسید که خبرهای حوزه بسکتبال در صدر تمام خبرها قرار گرفت. این داستان باعث شد تا شاخک های دیگر مدیران حرکت کند و همه سوال می کردند روابط عمومی فدراسیون بستکبال چه کسی است. این پرس و جو ها به جایی رسید که مدیر فدراسیون شنا از من خواست تا رئیس روابط عمومی آنجا شوم. این سمت جدید من همزمان شد با سفر گروه ورزشی به مصر که برای اولین بار اتفاق افتاده بود. من هم همراه آنها به مصر رفتنم و حدود بیست روز در مصر مهمان بودیم.
از دست ساواک فراری بودم وقتی به زمان انقلاب می رسد بیشترین انرژی را برای تعریف کردن می گذارد. از فعالیت هایش در آن زمان میگوید. از کیفی که همیشه پر بود از اطلاعیه های امام خمینی و از نوار کاست های صحبت های امام که برای همه اعضای روزنامه کپی می کرد. همه را مو به مو برای ما تعریف می کند و نمی گذارد چیزی از قلم بیوفتد. حتی از وقتی که از دست ساواک فرار می کند و مدت زیادی قید روزنامه را می زند. بعد از انقلاب سنش برای کار خبری کردن بالا می رود و می خواهد دوباره به فضای چاپ خانه برگردد. دلش هوای دوران کودکی اش را می کند. آن زمانی هایی که بیش تر از دوازده ساعت پای دستگاه های چاپ می ایستاد.دلش برای صدای مداوم آن دستگاه های عظیم تنگ شده بود. همین دلتنگی ها بهانه ای می شود تا به دنبال مجوز برای تاسیس یک چاپخانه برود. خودش را با سابقه ۲۵ سال خدمت بازنشسته می کند. همزمان با بازنشسته شدن مجوز چاپخانه برایش صادر می شود. درسن ۵۲ سالگی آخرین سمت خودش را دریافت می کند.«علی اصغر شادمانی مدیر چاپخانه شادایران»
اینجا حکم فرزندم را دارد حرف هایمان که تمام می شود همراه ما می آید تا با هم در چاپخانه اش گشت بزنیم. با افسوس به دستگاه هایش نگاه می کند و می گوید: یک زمانی اینجا بالای بیست نفر کار می کردند. اما الان چی؟ این چاپخانه دیگر برای من سودی ندارد. اما فقط علاقه است که باعث شده من اینجا را نگه دارم. اینجا مثل بچه ام می ماند. چطور می توانم بفروشمش؟ تا الان هم هر روز غصه اش را می خورم که چرا به این روز افتاده است. علاوه بر این چندین نفر دارند از اینجا نان می خورند. به همین راحتی نیست که من در اینجا را تخته کنم. گاهی بچه هایم به من می گویند که از ایران برویم. اما من می گویم: هر جا بروم گروگان هستم. وحشت دارم. بیگانه هستم. درست است شاید امکانات زندگی ام بیشتر شود. اما آخرش من مال آنجا نیستم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]
صفحات پیشنهادی
تئاترهاي قديمي تهران با روايت داريوش اسدزاده
۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۱۰ ۳۵ق ظ تئاترهاي قديمي تهران با روايت داريوش اسدزاده موج-مستند تهران تماشاخانه طهران به تهيه کنندگي محمد عباسي با هدف پرداختن به تئاترهاي قديمي لاله زار و علت تعطيلي آنها از شبکه مستند پخش ميشود به گزارش خبرگزاري موج مستند تاريخي تهران تماشاخانه طهران به تماشروایت یک همرزم قدیمی از سردار شهید «حسین همدانی»+ تصاویر
حاج حسین مزد همه خوبی های خود را از خدا گرفت و با رفقای شهیدش در آستانه محرم میهمان سالار شهیدان حضرت اباعبدالله شد خوش به سعادتش که آنچه می خواست توانست و به دست آورد و بدا به حال ما که در قفس دنیا همچنان گرفتاریم شهرخبر یکی از هم رزمان سردار شهید حسین همدانی در هشت سال دفاعروایت دورهمی زنان دیپلمات درتهران!
هفته پیش در تالار مرکز آموزش ها و پژوهش های وزرات خارجه جشنواره غذا و صنایع دستی به نفع دانش آموزان نیازمند برگزارشد و میزبانان آن بانوان دیپلمات های وزارت امورخارجه و همسران سفرای مقیم ایران بودند عصر بانک بازدید برای عموم آزاد است این جمله برای پوستر این جشنواره نشان می دهد تمروایت زنانه رانندگی در تهران
سبک رانندگی در تهران در حال تبدیل شدن به یکی از مشخصه های این شهر شلوغ است رانندگی میلی متری پارک کردن در پیاده روها و ردشدن از بین مخلوطی از آدم ها و ماشین ها از ویژگی های رانندگی در تهران است آنقدر تعداد ماشین ها در خیابان های این شهر زیاد است که دیگر قوانین معمولی جوابگوی نروایت دورهمی زنان دیپلمات درتهران
هفته پیش در تالار مرکز آموزش ها و پژوهش های وزرات خارجه جشنواره غذا و صنایع دستی به نفع دانش آموزان نیازمند برگزارشد و میزبانان آن بانوان دیپلمات های وزارت امورخارجه و همسران سفرای مقیم ایران بودند بازدید برای عموم آزاد است این جمله برای پوستر این جشنواره نشان می دهد تمام کسانیعکس های قدیمی از لاله زار تهران (قسمت چهارم )
عکس های قدیمی از لاله زار تهران قسمت چهارم در اینجا چند نمونه از عکس های قدیمی از محله لاله زار تهران را مشاهده میکنید به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان خیابان لالهزار یکی از خیابانهای قدیمی و مرکزی شهر&nدوستان امین آقا فرزانه از لوتیهای قدیمی تهران در مراسم هادی نوروزی + عکس
حضور چند میهمان نا آشنا در مراسم مهدی با ظاهری متفاوت و عجیب جلب توجه میکرد در مراسم یادبود هادی نوروزی علاوه بر بی نظمی شدید و حضور همیشگی افراد سلفی باز در محل برگزاری مراسم حضور چند میهمان ناآشنا با ظاهری متفاوت جلب توجه میکرد همانگونه که در تصویر زیر مشاهده میکنید این افرویژگی های مدیریت جهادی از زبان قالیباف/ تمجید مدیر دولتی از روحیه بسیجی شهردار تهران/ روایت آیت الله مجتهد شبس
قالیباف شهردار تهران میهمان ویژه آیین افتتاح مصلی و مسجد جامع ورزقان بود و در سخنرانی خود به تشریح ویژگی های مدیریت جهادی پرداخت معاون عمرانی استاندار آذربایجان شرقی نیز در این مراسم به تمجید از عملکرد شهردار تهران پرداخت آیت الله مجتهد شبستری دیگر سخنران اصلی این مراسم بود کهروایتهای خواندنی عاقد از ازدواج های عجیب!
روایتهای خواندنی عاقد از ازدواج های عجیب عاقدها کسانی هستند که در حساسترین لحظه زندگی همه آدمها حضور دارند لحظههایی که شاید اتفاقات خاطرهسازی در آن بیفتد مهدی محمدی عاقد خوش ذوقی است که تصمیم گرفته داستانهای دفترخانه اش را بنویسد به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس مجساخت سد مهاباد به روایت تصویری قدیمی
پایگاه خبری- تحلیلی زریان سد مهاباد یکی از سدهای استان آذربایجان غربی است و در شهر مهاباد واقع شده است سد مهاباد قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و توسط مهندسان یوگوسلاویایی در دهه 40 هجری- قمری ساخته شده است به گزارش زریان این سد جزو ده سد پرآب کشور است و در حالت کلی مجموع حج-
گوناگون
پربازدیدترینها