واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۲
«عربستان سعودی با توجه به موقعیت، منابع و اهمیت مذهبی آن باید به یکی از قدرتهای بزرگ جهان تبدیل شود؛ شاید یک نروژ در خاورمیانه و یا کره جنوبی در شبه جزیره عربی. حداقل اینکه فردی در جایگاه بالای این کشور باید این را بداند که فرصتهای خوب باقی نمیمانند، نفت نهایتا تمام میشود، ابرقدرتها میروند و این کشور مجبور میشود روی پای خود بایستد. اما ظاهرا اینگونه نیست. عربستان سعودی مدرن خود را در شرایطی مستاصل میبیند که به ناچار اقداماتی از سر استیصال را در پی دارد. آخرین و بهترین شانس پادشاهی آل سعود ممکن است چیزی باشد که کسی متوجه آمدنش نیست: "اتحاد با اسرائیل."» به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پایگاه خبری کوآرتز در تحلیلی مینویسد: « در سال 1979 همان اتحاد جماهیر شوروی که از رقبای سابق عربستان سعودی از جمله ناصر سوسیالیست در مصر حمایت مالی کرده بود، به افغانستان حمله کرد. قدرتمندترین نیروی زمینی جهان با این حمله یک جهش و پرش بلند کرده بود. در آن زمان عربستان با پاکستان، ایالات متحده و نیروهای محلی افغان همکاری کردند تا مطمئن شود گام بلند شورویها هرگز دورتر نمیرود. در همین حال در اوایل 1979 شاه طرفدار غرب ایران که حاکم مطلقی به پشتوانه پول نفت بود، جای خود را به نظام جمهوری اسلامی داد. عربستان سعودی و ایران تقریبا بلافاصله تضاد منافع پیدا کرده و یک رابطه خصمانه برای دهههای طولانی را آغاز کردند. در اولین حرکت، عربستان و متحدان وی در شورای همکاری خلیج فارس و ایالات متحده از حمله وحشیانه صدام به ایران حمایت کردند. ایران جان سالم به در برد، زخمخورده و خشمگین، اما این با خودکفاییاش همراه بود. ریاض برای دور نگه داشتن همسایگانش از دموکراسی، پولهای زیادی را صرف آنها کرد؛ در حالی که به لحاظ داخلی نقدینگی خود را از بین برد. یازده سپتامبر (2001) و تصمیم آمریکا برای سرنگونی طالبان (که تنها عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحده عربی آن را به رسمیت میشناختند) این روند را تغییر داد. این نه تنها برای سعودیها یک شکست و تکان دهنده بود بلکه دو اثر جانبی وحشتناک نیز برای آنها داشت: حذف دشمن اصلی منطقهای ایران و آمریکای خسته که اصلیترین حامی ابرقدرت آنها (عربستانیها) بود. در اوایل 2011 یک قیام مردمی دیکتاتور دیرپای تونس را سرنگون کرد. این اتفاق به نحو مبهمی (برای سعودیها) شوم بود اما زمانی که به مصر سرایت کرد، به امری کاملا وحشتناک تبدیل شد. نمیشد که به بزرگترین ملت عرب با اکثریت مسلمان (مصر)، این اجازه را میداد که به یک دموکراسی تبدیل شود. این تشنجها به یمن در جنوب و پادشاهی بحرین در سواحل شرقی عربستان نیز رسید. زمانی که گرد و خاک آرام شد، عربستان سعودی و متحدان آن موفق شده بودند تا از دموکراسی در مصر جلوگیری کنند، امیدهای مردمی در بحرین را ویران کنند و جنگی ویرانگر علیه شبهنظامیان یمن (نیروهای مردمی) به راه اندازند. و به نظر میرسید که وقتی "بهار عربی" در سوریه، به عنوان متحد اصلی منطقهای ایران و کانال ارتباطی با حزبالله لبنان، گرفتار شد یکبار دیگر همان آرامش مورد نظر سعودیها (برای مقابله با دموکراسی) برقرار شد. عربستان برای دور نگه داشتن همسایگانش از روند دموکراتیک شدن مبالغ هنگفتی پول صرف برقراری ثبات در آن کشورها کرد که در واقع سوزاندن نقدینگی در داخل بود. در چنین وضعیت مخاطره آمیزی، هر نوع تحول جدیدی میتواند تهدیدی برای وقوع یک فاجعه برای عربستان باشد. سه واقعیت پیش روی سعودیها عبارتند از: اوباما پشت عربستان را خالی کرده است درست زمانی که عربستان سعودی وارد جنگ با یمن شد ریاض از متحد سابق خود پاکستان خواست تا وارد میدان شود. ممکن است پادشاهی آل سعود فرض کرده باشد که یکی از بزرگترین ارتشهای منطقه و تنها قدرت هستهای مسلمان، با خوشحالی به آن میپیوندد اما پارلمان پاکستان که به دلیل سالها جنگ فرقهای هشیار شده بود، اصلا نمیتوانست تحمل کند که وسط یک جنگ نیابتی بیفتد و از همین رو رای منفی داد. باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا نیز که بهرغم اعتراض اسرائیل و نگرانی عربستان مشغول امضای توافق هستهای با ایران بود، اصلا تمایلی برای ورود به این مساله نداشت. باید به این موضوع، افزایش استقلال انرژی آمریکا و اینکه خاورمیانه اهمیت خود را در این زمینه برای واشنگتن از دست داده بود، افزود. اخبار بدتر (برای سعودیها) تنها چند هفته پس از آن مطرح شد که توافق هستهای ایران امضا شد: روسیه مشارکت در سوریه را تشدید و از متحد ایرانی خود حمایت کرد. نظام اسد پس از نزدیک شدن به سقوط در مقابل ائتلاف سنی، حال به طناب نجات رسیده است: نیروی نظامی، سخت افزار و هواپیماهای یکی از قدرتمندترین کشورهای هستهای جهان. نتیجه نهایی چیست؟ ایران حالا از حمایت ابرقدرتی برخوردار است که عربستان آن را ندارد. رویارویی با ایران نگرانی اصلی عربستان جلوگیری از سلطه ایران بر منطقه است. اما البته ایران و عربستان سعودی برابر نیستند. ایران به لحاظ نظامی به مراتب قویتر، از نظر اقتصادی به مراتب توانمندتر و به لحاظ استراتژیک به مراتب پیچیدهتر است. ایران با وجود سالها تحریم، نفوذ خود را در سراسر منطقه گسترش داده و بدون تحریمها قطعا قویتر هم میشود. عربستان سعودی به رغم سالها استفاده از ثروت نقدی بادآورده، خودش را به صورت قابل ملاحظهای منزوی میبیند. پادشاهی آل سعود دهها میلیارد برای نگه داشتن مصر در کنار خود هزینه کرد؛ مصر فقیری که درگیر مبارزه با فعالیتهای شبه نظامیان است و از سوی همان نخبگان نظامی بیکفایتی اداره میشود که شاهد سقوط این بازیگر منطقهای پرنفوذ و کنار رفتن آن بودند و امروزه بدهی بیشتری از داراییهای خود دارند. این مسئله منجر به دلسردی متحدان شورای همکاری خلیج فارس میشود که ممکن است به کمک به عربستان تمایل داشته باشند اما آنها برای ایجاد تفاوت قابل توجه بسیار کوچک هستند. عربستان مستاصل زمانی که خود را در موازنه و قیاس با ایران میبیند به گزینههای کم و کمتری میرسد که هیچ کدام برای این کار مناسب نیستند. چهار سوار بالقوه ترکیه ممکن است با عضویت خود در ناتو، منافع مشترک در سوریه، ارتش بزرگ و دولت سنی اسلامگرا نقطه امیدی برای عربستان به نظر برسد. اما رییس جمهور ترکیه که در مسیر استبدادی فزاینده حرکت میکند، احتمال از سرگیری فعالیت ضد کردها را دارد و به هر حال ترکیه به خوبی آگاه است که نیروهای روس در شمال آن (اوکراین) و در جنوب (سوریه) قرار دارند و حال حریم هوایی آن را نقض میکنند. پیشبینی حرکت بعدی ترکیه بسیار دشوار است. چین قطعا به اندازه کافی قدرتمند است اما چین چرا باید در جنگ نیابتی منطقهای در طرف اشتباه که همان طرف آمریکاست حاضر شود و روسیه و ایران را رها کند؟ قطعا چین نیازهای انرژی دارد اما همچنین چین به افغانستان خودش نیاز ندارد. زمانی که دشمن دشمن شما، همچنین دشمن شما هم هست، شما چارهای ندارید جز اینکه مشخص کنید از چه کسی کمتر هراس دارید. هند به اندازه چین ثروتمند و قدرتمند نیست اما منافع مشترکی در مبارزه با افراطگرایی دارد. هند همچنین تحت دولت راست افراطی خود به سمت آمریکا و از همه مهمتر به سمت اسرائیل متمایل شده است اما هند اقلیت مسلمان بزرگی هم دارد که بسیاری از آنها شیعه هستند و دهلی دلایل اندکی برای گرفتار کردن خود در یک جنگ فرقهای میبینند. همینها ما را به اسرائیل بازمیگرداند که تنها قدرت هستهای نظامی خاورمیانه است. با توجه به اینکه دولت نتانیاهو به صورت چشمگیری علنا حتی نسبت به ایده کشور فلسطینی خصومت نشان میدهد، به نظر نمیرسد که سعودیها آنها را آشکارا در آغوش بگیرند. اما در حال حاضر همکاری ضمنی میان اسرائیل و عربستان سعودی وجود دارد و گامهای محتاطانهای برای تجارت و عادیسازی روابط که به تدریج مشخص میشود، برداشته میشود. چنین همکاریهایی میتواند بیشتر و آشکارتر شود: عربستان و اسرائیل هماکنون خود را در یک طرف قضیه میبینند. هر دو مخالف توافق ایران هستند، از ایده ماندن اسد در قدرت ناراضی هستند، دلایل متفاوتی برای تنفر از حزبالله دارند و چندان راضی به حمایت روسیه از جنگ نیابتی ایران نیستند. زمانی که دشمن دشمن شما، دشمن شما هم است، شما چارهای ندارید جز اینکه مشخص کنید از چه کسی کمتر میترسید. به خاورمیانه جدید خوش آمدید!» انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]