واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
اشک خونبار سیمخاردار برای فرمانده دفاع مقدس + تصاویر
سردار شهید منصور کلبادینژاد وقتی دید از جناحین عقب افتاده است، دست به ابتکار عجیبی زد، خودش را به روی سیم خاردار انداخت و به بقیه بچهها دستور داد از روی او عبور کنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، خاطرات تلخ و شیرین رزمندگان دفاع مقدس همواره بخشی از جذابترین چهره آن سالها را برای مخاطبان به تصویر میکشد، خاطرات و روایاتی که هر کلمه به کلمه آن میتواند تورقی از تاریخ را از آن خود کند. در ادامه خاطراتی از چند رزمنده مازندرانی از نظرتان میگذرد: * ذکر یا زهرا! رمضانعلی بابایی میگوید: اروند در این قسمتی که مستقر بودیم، 300 متر بیشتر عرض نداشت، برای شناسایی، بچههای اطلاعات در گروههای دو یا سهنفره تقسیم میشدند و به دل اروند میزدند، آن شب شهید کیومرث صیدانلو و برادری بهنام سیدکمال که اهل گرگان بود، در یک گروه قرار گرفتند و بهسوی ساحل عراقیها حرکت کردند.
سیدکمال 150 متری را شنا کرد ولی بهخاطر اُفت فشار نتوانست، کیومرث را همراهی کند ولی کیومرث بهتنهایی به ساحل عراقیها رفت و کنار یک سنگر نگهبانی پناه گرفت، میبایست ظرف 45 دقیقه برمی گشت ولی برگشتش یکساعت و نیم طول کشید، خیلی نگران شدیم، آن شب فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا «سردار مرتضی قربانی»، فرمانده اطلاعاتعملیات «سرلشکر شهید محمدحسن طوسی» و «سردار شهید سبزعلی خداداد» نیز در کنار بقیه بچهها بودند، وقتی کیومرث برگشت نایی برای صحبت کردن نداشت، بهطوری که فقط یا زهرا (س)، یا زهرا (س) میگفت. فرمانده لشکر وقتی او را در آن شرایط در حال ذکر گفتن دید، به آقای اسماعیلی که مردی میانسال بود دستور داد، ساعت مچیای را بهعنوان هدیه به شهید کیومرث دهند، وقتی از شهید پرسیدم چرا دیر کردید؟ در جواب گفت: «وقتی رسیدم آن طرف ساحل، چند ثانیهای نگذشت که یک سرباز عراقی، درست آمد بالای سرم، بهطوری که جرأت کوچکترین حرکت را از من گرفت، آنقدر صبر کردم تا رفت و من کارم را به پایان رساندم و برگشتم». شهید کیومرث صیدانلو در عملیات کربلای پنج به جمع شهدا پیوست و تا آنجا که به یاد دارم، قبل از آن که آن ساعت مچی، اهدایی به دستش برسد، به شهادت رسید. * غافلگیری عراقیها محمود بساوند میگوید: شب سکوت و تاریک کویر، در پشت خاکریز، حسینعلی عظیمی آرام و آهسته از داخل چادر بیرون آمد، چهره عارفانهای داشت، دوربین مادون در شب را برداشت، چفیه باصفایش را که اشکهای مظلومانه و غریبانهاش را در نیمههای شب با آن پاک میکرد، به دور گردنش انداخت، مسلسل خود را برداشت و به درون چادرهای بچههای گردانش با آن تبسم همیشگی وارد شد.
تعدادی از بسیجیان آرپیجیزن و تعدادی تیربارچی را صدا زد و در چندین تیم آنها را سازماندهی و آنها را به تک شبانه توجیه کرد و به همراه بیسیمچی بلافاصله به آن طرف خاکریز، یعنی بهسمت عراقیها فرستاد و تا نزدیکیهای سنگر کمین دشمن به اتفاق هم پیش رفتند. فاصله آنها، با عراقیها بسیار کم بود، تعدادی از آرپیجیزنها را در یک نقطهای قرار داد و در نقطهای دیگر چندین تیربارچی و نقاطی دیگر را برای تکتیراندازها بهصورت دشتبان و خود جلوتر از نیروها قرار گرفت. در نیمههای شب در آن سکوت کویر و در فضای کاملاً تاریک بهطور هماهنگ کل نفرات صدای اللهاکبر سردادند، صدا به قدری بلند و رسا بود که عمق خط دشمن را به لرزه درآورد، بعد از چند دقیقه اللهاکبر سردادن، تکتیراندازها به طرف دشمن تیراندازی کردند و رگبارها به طرف دشمن باریدن گرفت. مأموریت آرپیجیزنها شروع شد، از چندین نقطه آرپیجی بهطرف دشمن شلیک شد و همزمان تیربارچیها در چندین نقطه مواضع دشمن را به آتش گرفتند، چیزی در حدود 10 الی 15 دقیقه این حرکت ادامه داشت و بعد از آن قدری به عقب کشیدند و در یک نقطهای در پشت بوتهها و تپههای کوچک مخفی شدند.
این کار همیشگی بچه های گردان بود، هر چند شب در میان تکهای شبانه ادامه داشت، درست در ساعاتی که دشمن در سنگر خود وضعیت عادی داشت، با این تکها سازمان دشمن را بههم میریختند و ترس و وحشت عجیبی در دل عراقیها میانداختند و عراقیها خیال میکردند به آنان حمله شده و تا صبح بیدار میماندند. دشمن با عکسالعمل خود و آماده کردن توپخانه و شلیک تانک و با به آتش کشیدن دوشکا روی سر نیروهای خودی تا صبح ادامه داشت، اما آن شب وقتی با شهید حسینعلی عظیمی در زیر نور مهتاب در کنار خاکریز رو به رو شدیم، او را با تبسم و لبخند دیدم و میگفت: «دست ما پیش عراقیها رو شد، امشب دیگر گول ما را نخوردند». وقتی تعجب ما را دید، گفت: «حرکت ایذایی ما باعث آن نشد که آنها منفعلانه بر سر ما گلوله بریزند، در ضمن امشب تلفات نداشتیم». پیش خودم گفتم: «انگار عذاب وجدان دارد که یک شب با گلوله عراقیها مواجه نشده است». * معبود! عباسعلی پهلوان میگوید: در عملیات والفجر 6، قرار بود از سه معبر نیروهای خودی به خط دشمن هجوم ببرند، معبر وسطی به نیروهای تحت امر شهید منصور کلبادینژاد فرمانده گردان امام حسین (ع) لشکر ویژه 25 کربلا سپرده شد، وقتی نیروها به خط دشمن رسیدند تازه متوجه شدند معبری در میدان مین تعبیه نشده است، وضع بغرنج شده بود، چون نیروهایی که در معابر چپ و راست بودند حملهشان را آغاز کرده بودند.
سردار شهید منصور کلبادینژاد شهید منصور وقتی دید از جناحین عقب افتاده است، دست به ابتکار عجیبی زد، خودش را به روی سیم خاردار انداخت و به بقیه بچهها دستور داد از روی او عبور کنند. بعدها وقتی فهمیدیم در صورت انجام ندادن چنین عمل متحورانهای نیروهای جناحین ما که زودتر از ما وارد عمل شده بودند، توسط عراقیها دور میخوردند، به درایت و تیز هوشی این فرمانده جوان در آن شرایط حساس و سخت، احسنت گفتم. انتهای پیام/86029/ت40
94/07/17 - 10:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]