تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829814441




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

علامت سؤال های زیاد از بی تدبیری آل سعود وجود دارد/ داشتن ادب قرآنی قاریان مهاجر الی الله


واضح آرشیو وب فارسی:ایکنا: گروه فعالیت های قرآنی: قاری بین المللی که خود عمق فاجعه منا را درک کرده است، از علامت سؤال های بی جوابی می گوید که قضیه منا را بودار کرده و باعث عروج هزاران نفر از حجاج شد.به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، بیش از حد تصورم با او روبه رو شدم، آرام و خونگرم بود، آنقدر که نمی شد در یک نگاه متوجه شد، بازمانده فاجعه ای است که بسیاری از هم کیشان خود را از دست داده است، مسلط و محکم از آن روز حرف می زد و به گونه ای تصویرسازی در حرف هایش نهفته بود که عمق فاجعه را با تمام گوشت و پوست و استخوانت حس می کردی. محمدجواد کاشفی، قاری بین المللی قرآن کریم و یکی از شاهدان عینی فاجعه منا که 16 روز پیش به وقوع پیوست، حرف هایی نگفتنی از آن روز در نشستی دو ساعته برای خبرنگاران ایکنا روایت می کند؛ روایت و خاطراتی تلخ و شیرین از دوستان و همراهانی که دیگر با او نیستند. قبل از هر چیز برای مقدمه و شروع مصاحبه؛ کمی از خودتان و شروع فعالیت هایتان برایمان بگویید؟ از سن ده سالگی وارد فعالیت های قرآنی شدم، آن زمان بیشتر فعالیت هایم در گروه هنری و سرود بود از دوران راهنمایی به بعد فعالیت های قرآنی من به صورت جدی شروع شد و با جمعی از دوستان در مساجد کار فعالیت قرآنی را آغاز کردیم اما دوران رسمی تلاوت را از دانشگاه از سال 72 به بعد شروع کردم. سال 75 نیز در مسابقات دانشجویی قرآن در رشته اذان مقام اول را کسب کردم، فعالیتم در این زمینه ادامه داشت تا سال 85 که در مسابقات بین المللی قرآن جمهوری اسلامی ایران رتبه اول را به دست آوردم، ضمن اینکه برای تبلیغ به همراه گروه فدک الزهرا(س) از سال 85 تا همین الان به کشورهای زیادی سفر کردیم. بار چندمی بود که به سفر حج مشرف می شدید؟ سومین بار است که به همراه کاروان قرآنی نور به حج سفر می کردم و یک سفر عمره برای کار تبلیغی با گروه فدک الزهرا(س) نیز داشتم. امسال از خراسان چند نفر از فعالان قرآنی به حج سفر کردند؟ تیم کاروان قرآنی متشکل از 20 نفر بود، که از این 20 نفر، پنج نفر از گروه تواشیح، یک نفر حافظ، 14 نفر قاری از نقاط مختلف ایران و پنج قاری از مشهد بودیم. کمی از روز حادثه و همراهان تان برایمان بگویید؟ طبق سنوات گذشته، تا مشعر همه به صورت گروه های سه یا چهار نفر با فاصله زمانی کم کنار هم بودیم، به محض ورود به منا به صورت پراکنده اعمال را انجام می دادیم، از همین رو برای انجام فریضه رمی جمرات چند مسیر را باید انتخاب می کردیم و ما از آن مسیر 204 رفتیم، کمی که گذشت، پشت جمعیت قرار گرفتیم و احساس کردیم مسیر شلوغ شده است اما برداشتمان این بود که برخی از افراد اعمالشان تمام شده و به سمت چادرهایشان حرکت می کنند. پنج نفر گروه تواشیح و یک نفر از قاریان با من بودند، پشت سر من حاجی حسنی کارگر بود، دانش و شاکرنژاد با فاصله زمانی کم پشت سر هم حرکت می کردند، حرکت کند با این موج و ازدحام به دلیل تجربه سفر حج در سال های قبل برایم توجیه پذیر بود اما هدایت نشدن موج جمعیت در میانه های راه کمی غیر قابل تصور به نظر می رسید. امکان برگشت برایتان وجود نداشت؟ وقتی شلوغی جمعیت هدایت شد، ما در یک مسیر واحد قرار گرفتیم و هر چی جلوتر رفتیم، می دیدیم جمعیت متراکم تر می شود تا جایی که بچه ها گفتند دیگر امکان جلو رفتن نیست یا برگردیم یا همین جا وایستیم و استراحت کنیم اما امکان برگشت و استراحت کردن اصلا وجود نداشت؛ از زمان حرکت از چادرها تا رسیدن به جمعیت متراکم یک ساعت طول کشید. در این مسیر زائران کشورهای مختلف به دلیل تشنگی خیلی بی تابی می کردند، یادم هست کنار من یک حاجی سفر اولی بود که بسیار بی طاقتی می کرد و به دلیل گرم بودن هوا مدام از من می پرسید که کی می رسیم. زمانی که جمعیت متراکم شد از همه خواستیم کمی تحمل کنند تا برسیم، اما وقتی فاصله ای را جلو آمدیم جمعیت ایستاد و همان ایستادن، کار را مشکل تر کرد به گونه ای که جمعیت هم چون موجی به سمت عقب و جلو حرکت می کرد. چقدر این وضعیت طول کشید؟ کمتر از یک ساعت مابین موج ایستاده بودیم، تشنگی و گرمای هوا از یک طرف و بسته بودن در خیمه ها که دو طرف عرض 15 متری خیابان قرار داشت، بر ازدحام اضافه می کرد. بیشتر افراد بالای 50 سال بودند و دیگر بی طاقت و بی حال شده بودند ازدحام ادامه پیدا کرد. از همه بدتر بی طاقتی بچه های کوچک بود که شوکی به افراد وارد کرد و همه را به ترس انداخت. در آن مقطع همه به هم کمک می کردند، مخصوصا آفریقایی ها و کسانی که توان بهتری داشتند، دست افراد را می گرفتند آنها را از بی حالی در می آوردند. تا آن لحظه فردی برای کمک و امدادرسانی نیامد؟ نه، تنها هلی کوپتری بالای سرمان حرکت می کرد همه با دست تکان دادن از او کمک می خواستند اما هلی کوپتر هیچ کاری انجام نداد شاید اگر کمی پایین می آمد، با بادی که داشت می توانست فضا را خنک کند اما متاسفانه همین کار هم انجام نشد. فقط برخی از مردم که شاهد این صحنه بودند، از گوشه و کنار برای افراد آب می انداختند. کنار ما چند نفر آفریقایی بودند که چتر همراهشان بود، با بالا و پایین کردن چترها فضا را عوض می کردند؛ اکثر کسانی که دچار ضعف شدند افرادی با قدهای کوتاه از کشورهای اندونزی بودند؛ بیشتر این افراد دوست داشتند به گوشه ها و کنار نرده ها پناه ببرند که این کار را بدتر می کرد چون بیشترین فشار در آنجا قرار داشت. در آن موقعیت از اعضای کاروان قرآنی خبر داشتید؟ خیر، به دلیل تراکم جمعیت همه از هم جدا شده بودیم اما حمید شاکرنژاد تعریف می کرد، حاج محسن با ما بود و دستش را روی شانه من گذاشته بود اما مدتی که گذشت بی حال شد و خسته، می خواست کنار برود که به او گفتم اگر کنار بروی مشکلت بیشتر می شود، او خسته شد و به کنار رفت اما افرادی که کنار ایستاده بودند امکان فشرده شدن آن ها بیشتر بود چرا که افراد می خواستند به هر طریق حتی با لگدمال کردن یکدیگر از چادرها بالا بروند و نجات پیدا کنند. بعضی حجاج گوشی همراه شان بود در حین حادثه خیلی ها به بالای چادرها رفتند و از افراد فیلم گرفتتند، در آن لحظات فردی ایرانی در کنار من قرار گرفته بود که گوشی همراه داشت، او برای کمک به بعثه زنگ زد، اما پاسخی ندادند، بالاخره از هر طریقی بود آنقدر شماره را گرفت تا توانست صحبت کند و اطلاع دهد که اوضاع اینجا خراب است و ما گیر کردیم و اگر اینجا از بین رفتیم، دو و سه نفر ایرانی هستیم که بدن هایمان در این جا قرار دارد. شما در آن لحظه چه حالی داشتید و آیا نذری هم کردید تا جان سالم به در ببرید؟ تمام افرادی که آنجا بودند خود را باخته بودند اما به ائمه(ع) متوسل می شدند و ذکر می گفتند تا بتوانند بر خودشان غلبه کنند. من شخصا مرگ را احساس کردم، در آن حال با خودم زمزمه می کردم، خدایا من امسال آمدم حج و تو ما را از کجا به کجا بردی، در مدینه اجرای خیلی خوبی با حاجی حسنی کارگر و گروه تواشیح انجام دادیم، حالا می خواهی ما را در منا ببری، حال خوشی بود اما وقتی به دور و اطرافم نگاه کردم ترس بر من غلبه کرد و من متوسل به امام زمان(عج) شدم و نذر کردم با جان سالم به دربردن از این معرکه، برای سلامتی امام زمان(ع) گوسفندی قربانی کنم. چگونه توانستید جان سالم بدر ببرید، کمی در مورد آن لحظه توضیح دهید؟ بعد از 4 و 5 دقیقه دری را باز کردند و فشار کم شد، در چند ثانیه راه باریکی مشخص شدو توانستیم با چند ایرانی که در کنار یکدیگر قرار داشتیم، به سمت در حرکت کرده و با گرفتن میله و پرتاب خود به سمت چادرها، جان سالم به در بردم اما بی حال و بی جان بودم، خود را به چادری رساندم، اهالی آن چادر از اهل تسنن کشور مصر بودند به داخل رفتم در استراحت گاهش دراز کشیدم. کمی حالم بهتر شد، از من پرسیدند تو ایرانی هستی و من هم که از جریان فکری آنها نسبت به شیعیان ایران با خبر بودم، گفتم قاری هستم، آنها با شنیدن این حرف خوششان آمد و از آنجایی که تلاوت قرآن برای آنها خیلی مهم است از من خواستند تا برایشان قرآن بخوانم. من با وضعیتی که داشتم و از روحیه خوبی برخوردار نبودم با آن حال قرآن خواندم لذا بسیار لذت بردند برایم شربت آوردند و یک ساعتی آنجا بودم تا حالم بهتر شود. وقتی به حال طبیعی برگشتم به آن مسیر نرفتم، چون نه جراتش را داشتم و نه دلش را، وقتی برنگشتم ظاهرا بعدش آنجا اتفاقات عجیبی افتاده بود، وقتی از بالا رد می شدم، آدم های زیادی را زیر دست و پایم می دیدم آن لحظه تا آمدم کسی را نجات دهم، دیدم جمعیت روی سرم ریختند، راستش این کار را انجام ندادم چون می دانستم این کار نوعی خودکشی محسوب می شود. از نظر روحی هم وضعیت خوبی نداشتم، وقتی افرادی را می دیدم که توان حرکت نداشتند، روی زمین افتاده بودند و ذکر می گفتند ولی کاری از دست من برنمی آمد. چه زمانی اعمال خود را انجام دادید؟ پس از استراحت برای انجام اعمال مسیری را انتخاب کردم که خیلی شلوغ نبود و چون پایم کفش نبود دنبال کفش می گشتم اما مجبور شدم روی آسفالت های داغ مکه حدود یک کیلومتر راه را بدوم، به دور و اطراف و نگاه مردم به دلیل نداشتن کفش و نبود لباس احرام بالاتنه توجه نکرده و با همان حال سنگ ها را برای رمی جمرات جمع کردم چون تمام سنگ هایی که برای این عمل جمع آوری کرده بودیم در آن تراکم جمعیت ریخته شده بود؛ اعمالم را که انجام دادم بعد از پنج ساعت به چادر رسیدم، مسیری که در روال عادی یک ساعته طی می شود. از وضعیت کاروان در زمان برگشت بگویید؟ وقتی به چادر برگشتم دنبال بچه ها بودم، از مسئول کاروان استاد اطهری فر پرسیدم بچه ها کجا هستند، وقتی آمار گرفتیم دیدیم حدود ده نفر نیستند. نگران و دلواپس بچه هایی که زودتر از من رفته بودند، شدم اما از بین بچه ها پنج نفر پیدا و پنج نفر برای همیشه از بین ما رفتند. وقتی غروب شد با آقای اطهری فر تصمیم گرفتیم به بیمارستان و هلال احمر منا برویم تا شاید بچه ها را آنجا پیدا کنیم امام وقتی به بیمارستان رسیدیم مجروحان در آی سی یو یا بی هوش یا زیر سرم بودند اما بچه های کاروان را پیدا نکردیم، روز بعد به دلیل تماس مکرر خانواده ها اصل ماجرا را نگفتیم تا پیگیری و جستجوی بیشتر انجام شود. شایعاتی که در صفحات مجازی به دروغ منتشر می شد، بیشتر فشار روانی وارد می کرد چون ما نمی توانستیم به خانواده ها جواب بدهیم، بعثه اعلام عمومی کرد که 20 یا 30 نفر امداد می خواهیم لذا ما کاور پوشیدیم و برای جابه جایی جنازه ها رفتیم اما دولت عربستان نه تنها اجازه کمک به ما نداد بلکه نگذاشت از جسدها عکس بگیریم. تا حدود ساعت 7 شب عید قربان کار جابه جایی جنازه ها طول کشید و آمبولانس های آنها می رفتند و می آمدند تا جنازه ها را جمع کنند که این کار تا روز بعد طول کشید. ما می دانستیم عمق فاجعه چه قدر است لذا بچه های صدا و سیما مرتب گزارش می دادند و آمار می گرفتند، ضمن اینکه مصاحبه و مستند سازی انجام میشد. برای شناسایی از مجروحان عکس گرفته بودند که با بازبینی عکس ها دیدیم بچه های ما در میان آن ها نیستند لذا گفتیم از سردخانه مکه برایمان عکس بیاورند، روز بعد یکی از پزشک ها که می دانست چقدر ما نگران هستیم و بچه ها را می شناخت، ساعت 2 نصفه شب به چادرمان در بعثه آمد و توانستیم از بین 40 عکس همراه آقای اطهری فر، عکس پیکر حاج محسن حسنی کارگر را شناسایی کنیم. بعد از این شناسایی به خانواده ها خبر شهادت این افراد را دادیم که مود قبول آن ها قرار نمی گرفت تا اینکه عکس پیکر برای آن ها ارسال شد. به ماجرای فشرده شدن جمعیت برگردیم، به نظر شما عمدی در این کار وجود داشته است؟ نمی دانم چه جوری برایتان بگویم، اینکه بی تدبیری کردند و افراد را در مسیر هدایت نکردند خودش علامت است و عجیب تر اینکه چرا در روزهای بعد این کار انجام نشد و آنها زائران کشورهای آفریقایی و سایر ملل را از مسیرهای مختلف هدایت کردند. مردم با خواندن حرف ها متوجه می شوند، آیا سعودی ها ندیدند که این همه جمعیت آنجا گیر افتادند، این از آن علامت های شگفت برانگیز است، آنها دوربین مدار بسته در مسیر دارند و اگر یک کار جاسوسی در مسیر انجام دهی، همه می فهمند و در عرض دو دقیقه فرد را می گیرند، چرا آن موقع نیامدند، چرا وقتی دوربین ها فعال بود و از اتاق مانیتورینگ مشاهده کردند، هیچ اقدامی انجام نکردند، به هلیکوپتر اطلاع ندادند و چرا هیچ نیروی امنیتی آنها نیامد. علامت سوال های زیادی در ذهن به وجود می آید که چرا این جمعیت باید بدون هیچ کمکی سه ساعت مستاصل بماند، در حالی که دولت عربستان تدابیر و امکانات ویژه ای دارد چرا این کار را انجام ندادند و چراهای دیگر که همه این ها نشان می دهد قضیه بودار است. اینکه می گویند به دلیل تنومند بودن آفریقایی ها بیشتر افراد زیر دست و پا له شدند، چقدر صحت دارد؟ آفریقایی ها بر خلاف شایعاتی که درباره آنها ایجاد شد به دلیل تنومند بودن وقتی شرایط ویژه به وجود آمد خیلی کمک کردند، در زمان عمق فاجعه مشخص است که هر کس فقط به فکر خودش است، چرا، موقع طواف به صورت زنجیره وار زن و مرد بودند که کسی نمی توانست بین آنها فاصله بیندازد اما این زنجیروار بودن در مسیری که به سمت رمی جمرات در حرکت بودیم، مشاهده نشد. درباره ارتباط تان با بچه های دیگر و تفریحاتتان بگویید؟ من در مکه با برخی از اعضای کاروان آشنا شدم، ما مدینه اول بودیم. دو هفته را با بچه های با صفای گروه تواشیح که حج اولشان بود گذراندیم، ما برنامه هایمان یا برای زائران ایرانی بود یا زائران کشور بحرین یا یمن، البته برای حجاج عراق و شیعیان عربستان هم برنامه داشتیم. روزی سه چهار برنامه بچه های گروه تواشیح برگزار می کردند، از بین این بچه ها مرحوم باوی شاخص تر بود. هم از نظر اخلاقی هم از نظر خوش صدا بودن. یادم هست در مسیر مکه بچه های صدا و سیما با ما بودند، مرحوم باوی لبیک الله لبیک و دعای مسیر را خواند، آنقدر لحن دلنشین عربی داشت که بچه های صدا و سیما گفتند دوباره بخوان تا ضبط کنیم. حاج محسن پسر بسیار خوش سیما، اهل قرآن، با معرفت و متانت بود و آنچه که او را متمایز می کرد ادب ایشان بود. لذا همین نکته باید در فضای قرآنی پررنگ شود که شاخصه تلاوت قرآن، ادب قرآنی است؛ قبل سفر حج با هم درمهمانسرای اوقاف تهران هم اتاق بودیم، درد ودل های بسیاری داشت به او گفتم کم لطفی مسئولان زیاد است و کسی که به شهرت می رسد از این دغدغه ها دارد، به او گفتم که به فکر اهداف خودت باش وگرنه کسی به فکر آدم نیست. محسن حاجی حسنی ، حسن دانش، امین باوی و دیگر قاریان مهاجر الی الله از ادب قرآنی برخوردار بودند، ادبی که آنان را از میان ما جدا کرد و به سوی حضرت حق در بهترین زمان و بهترین مکان و ... شتافتند. اگر بخواهید ایشان را توصیف کنید؟ محسن حاجی حسنی کارگر یکی از سرمایه های قرآنی مشهد محسوب می شد، تازه شروع تلاوتش بود. با توجه به فضاهایی که برای تلاوت پیدا کرده بود خیلی جای کار داشت و می توانست یک وزنه شود، آن هم در مشهد که از سال 86 به بعد کسی مقام بین المللی کسب نکرد و کسی مثل ایشان با اقتدار بعد از 9 سال افتخار برای ایران نیاورد. به دلیل اختلاف سنی، زیاد با هم ارتباط زیادی نداشتیم، در محافل قرآنی قبل از مسابقات قرآن و یا در بازدیدی که از موزه قرآن حرم داشتیم ایشان را دیدم می خواست در مسابقات قرآن اوقاف بعد از چند سال دوباره شرکت کند، از من نظر خواست، به او گفتم اگر بتوانی شرکت کنی توانمندی لازم را داری، بعد ازآن در مسابقات کشوری که برای تلاوت قرآن به تبریز رفته بودم، همدیگر را دیدیم او مسلط قرآن می خواند به او گفتم اگر در فینال مسابقات استرس خود را مدیریت کنی می توانی موفق شوی و موفق هم شد. در پایان اگر حرفی دارید بفرمایید؟ من با حاجی حسنی کارگر، دانش و بعضی از دوستان بیشتر در سفر حج آشنا شدم، یادم می آید روزی که ساک بچه ها را جمع می کردیم، حاج مسعود گرجی می گفت حاجی من نمی توانم اینجا بخوابم، اینجا بوی بچه ها را می دهد، زمانی که ساک دانش را جمع و جور می کردیم گل سرهایی که برای فرزندانش خریده بود را دیدیدم و حسابی زدیم زیر گریه دلم گرفته بود چرا که انتظار فرزندان را به خوبی حس می کردم.


جمعه ، ۱۷مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایکنا]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن