تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 29 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854411100




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی اسرای ایرانی را سوار «قطار مرگ» کردند!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
اسرای ایرانی وقتی اسرای ایرانی را سوار «قطار مرگ» کردند!

خاطرات آزادگان؛
وقتی اسرای ایرانی را سوار «قطار مرگ» کردند!
درطول عمرم، شبی به آن سختی را به خود ندیده بودم، اما به خاطر امید برگشت به وطن زنده ماندیم و باید به خاطر دروغ گویی افسر عراقی از او تشکر کرد!



سرویس مقاومت جام نیوز؛ یک روز از روزهای تلخ اسارت بود که یک هیئت بلند پایه ی افسران ارشد عراقی، داخل زندان آمدند. گفتند به دستور سیدی رئیس، مکانی بهتر را برای زندگی شما در نظر گرفته ایم. آماده باشید فردا یا شما را آزاد می کنیم یا به جای بهتری انتقال می دهیم.
فردای آن روز یک پیراهن بلند به نام دشداشه برای ما آوردند و همراه با لباس زیر ویک جفت دمپایی تحویل مان دادند و گفتند سریع بپوشید و لباس های پر از شپش خودتان را در گوشه ای از حیاط بریزید تا سربازان به بیرون ببرند. ما هم از خدا خواسته، لباس های مان را کندیم و لباس نو به تن کردیم. ما حتی برای بدترین شکنجه حاضر بودیم، اما حاضر نبودیم یک روز هم در آن مکان کثیف بمانیم.
ساعت ۵ بعدازظهر۲/۱/۱۳۶۰، در کوچک آهنی حیاط اصطبل باز شد. سرگرد حسین آمد داخل و گفت سریع بروید بیرون. این لحظه، آرزوی دیرینه ی ما بود. آنجا را به سرعت ترک کردیم. بیرون از زندان، مینی بوس ها آماده بودند. سربازان در هر مینی بوسی۳۰ نفر را سوار کردند و عقب مینی بوس ها را قفل زدند. دستور حرکت داده شد. به سوی مکان نامشخص راه افتادیم. دوساعت در راه بودیم تا به ایستگاه قطار رسیدیم. دور تا دور محوطه را سربازان مسلح کردند که بروید جلو.
چون هوا تاریک شده بود، چیزی شبیه دیوار در مقابل خود مشاهده می کردیم، اما خوب تشخیص ندادیم که چه بود. هر چه جلوتر می رفتیم، بهتر دیده می شد. ما باید سوار یک قطار باری می شدیم. سربازان عراقی با مشت و لگد بچه ها را داخل واگن فرستادند. داخل واگن پراز روغن گریس و گازوئیل بود. بچه ها پاهایشان لیز می خورد و می افتادند داخل واگن. چون دستمان بسته بود، نمی توانستیم تعادل خودمان را حفظ کنیم.
یک افسر عراقی آمد داخل واگن واعلام کرد: یک مژده برای شما دارم. این قطار شما را تا لب مرز می برد و از آنجا با کامیون شما را به ایران می فرستیم! خیلی خوشحال شدیم. در واگن را بستند و قطار به راه افتاد. غروب بود. هوا هم بسیار سرد و غیرقابل تحمل شده بود.
ما هم هرکدام یک پیراهن نازک به تن داشتیم، همان دشداشه که اصلاً جلوی سرما را نمی گرفت. در حین حرکت هم هر لحظه بچه ها به کف قطار برخورد می کردند و نمی توانستند تعادل خود را حفظ کنند. از بچه ها خواستیم دست همدیگر را باز کنند که به دیواره ی قطار بگیریم تا از افتادن به کف قطار در امان باشیم. از سرما دندان های بچه ها به هم می خورد. از دوستان خواستیم نرمش کنند که بدن شان گرم نگه بماند. که در غیر این صورت همه منجمد خواهیم شد. به طوری که دو نفر از بچه ها، یکی به علت کهولت سن و دیگری به علت مریضی، یخ زدند.   اما بچه ها آنها را به حرکت درآوردند و نرمش دادند تا از مرگ صد درصد نجات پیدا کردند. یکی از این دوستان به نام آقای زارع اهل قصرشیرین بود که معده درد شدیدی داشت. و دیگری اهل خرمشهر بود و به نام راننده ی قطار معروف بود. حدود هفتاد سال سن داشت. او تحمل آن سرمای طاقت فرسا را نداشت. مسیر بسیار طولانی بود. حدود۱۲ ساعت در حرکت بودیم.
درطول عمرم، شبی به آن سختی را به خود ندیده بودم، اما به خاطر امید برگشت به وطن زنده ماندیم و باید به خاطر دروغ گویی افسر عراقی از او تشکر کرد! چون آن دروغ به زنده ماندن اسرا بسیار کمک کرد. البته این خواست خدا بود که بچه ها در داخل قطار و در آن سرما، مقاومت کنند و زنده بمانند. من قطار را قطار مرگ نامیدم، چون آن واگن مخصوص حمل مواد سوختنی بود نه حمل انسان. سرانجام به مقصد مورد نظر عراقی ها رسیدیم و قطار متوقف شد.   من به بچه ها گفتم: سریع دست همدیگر را ببندید که عراقی ها نفهمند. اسرا دست همدیگر را بستند. سربازان در را باز کردند. بیرون از قطار سربازان زیادی با چوب و چماق در انتظار ما نشسته بودند و کامیون های زیادی برای حمل اسرا آورده بودند. دستور پیاده شدن دادند. به محض پیاده شدن، سربازان به ما حمله کردند و با چوب و چماق و مشت و لگد همه را به کامیون ها سوار کردند. دستور حرکت به سوی مکان نامعلومی صادر شد.
یکی از بچه ها با صدای بلند اعلام کرد: اردوگاه، اردوگاه! اردوگاه بزرگی با چند برج دیده بانی درمقابلمان دیده می شد. اردوگاه دو دربزرگ شرقی وغربی داشت. کامیون ها پشت درغربی توقف کردند ومنتظر دستور ورود ماندند. کمی بعد، در باز شد وکامیون ها به داخل حرکت کردند. سربازان زیادی داخل اردوگاه با چوب و شلنگ، میلگرد وغیره آماده ی استقبال ازاسرا بودند! قلب ها به تپش افتاد. با ترس ولرز از یکی از سربازان اسکورت پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفت: موصل. ناامید از برگشت به وطن شدم. دقایقی گذشت، همه می پرسیدند چرا به ما دروغ گفتند که شما را آزاد می کنیم؟ من هم در جواب دوستان گفتم: عزیزان، شما باید خوشحال باشید که به شما دروغ گفتند. چون دراین صورت، از سرما در داخل قطار همگی یخ می زدید!
راوی: آزاده حیدر فتاحی     سایت جامع آزادگان  



۱۵/۰۷/۱۳۹۴ - ۰۷:۳۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن