واضح آرشیو وب فارسی:فرارو: پسر جوانی که به خاطر رویای بازیگر شدن، در تله مرد میانسال قرار گرفت و او را به قتل رساند، در جلسه محاکمه اش ادعا کرد به دلیل قاتل بودن پدرش، از اعدام می ترسد. او که از طریق کارت سوخت مقتول شناسایی شده بود، همین ترسش از اعدام را انگیزه خود از فرار اعلام کرد. روز دوازدهم شهریور سال ٩٠، مرد میانسال زمانی که از خارج از کشور به خانه اش در ستارخان برگشت، با صحنه عجیب و وحشتناکی روبه رو شد. او در خانه اش جسد دوست صمیمی اش را دید که غرق به خون شده بود. پیرمرد که به شدت شوکه شده بود، بلافاصله با پلیس تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد. چند دقیقه بعد کارآگاهان جنایی راهی محل حادثه شدند و به تحقیق در این رابطه پرداختند. مرد صاحبخانه در تجسس ها به ماموران گفت: «من ١٠ روزی می شود که برای مسافرت به خارج از کشور رفته ام. روزی که داشتم به سفر می رفتم، دوستم کلید خانه ام را گرفت و گفت در این مدت به خانه ام سر می زند و هر از گاهی به اینجا می آید. من هم قبول کردم و کلید را به او دادم. ولی امروز وقتی از مسافرت برگشتم، با جسدش روبه رو شدم. اصلا نمی دانم او چرا و چگونه به قتل رسیده است.» با این اظهارات، تحقیقات در رابطه با قتل این پیرمرد، آغاز شد و جسدش نیز به پزشکی قانونی منتقل شد تا علت اصلی مرگش مشخص شود. در حالی که تیم تحقیق به تجسس های خود در این باره ادامه می داد، از پزشکی قانونی خبر رسید، این پیرمرد ٧ روز پیش از کشف جسد، با ضربه چاقو به قتل رسیده است. تحقیقات پلیس نیز نشان داد، خودروی مقتول به سرقت رفته است ولی چند روز بعد، این خودرو زیر پل حافظ بدون هیچ سرنشینی پیدا شد اما هنوز مشخص نبود که این مرد میانسال از سوی چه کسی یا چه کسانی به قتل رسیده است و قربانی چه توطئه ای شده است. در ادامه کارآگاهان پلیس اولین سرنخ این پرونده را به دست آوردند و متوجه شدند که کارت سوخت خودروی مقتول سرقت شده است. همین کارت سوخت نخستین سرنخ را به دست ماموران پلیس داد و کارآگاهان در نهایت توانستند، سارق این کارت سوخت را شناسایی کنند. متهم که پسر جوانی بود، پس از شناسایی یعنی ٢ ماه بعد از قتل، در یک عملیات دستگیر شد. وی که از دستگیری خود به شدت شوکه شده بود، در بازجویی ها راز این جنایت را فاش کرد. وی به قتل پیرمرد اعتراف کرد ولی دفاع از خودش را انگیزه خود از قتل اعلام کرد. وی درباره تشریح جزئیات ماجرای قتل به ماموران گفت: «من عاشق بازیگری بودم و به شدت به این شغل علاقه داشتم. برای همین به دنبال راهی برای بازیگر شدن می گشتم. در حال جست وجو بودم که از طریق یکی از دوستانم با مقتول آشنا شدم. مقتول آن زمان به من می گفت که با کارگردانان و تهیه کنندگان زیادی آشنا است و می تواند به راحتی مرا وارد سینما و تلویزیون کند. من که با چرب زبانی او به حرف هایش اعتماد کردم، تصمیم گرفتم حرف هایش را گوش کنم تا بتوانم وارد سینما شوم. برای همین وقتی روز حادثه از من خواست به خانه اش در ستارخان بروم، قبول کردم. او گفت به آنجا بیا تا با هم سر مسائل کاری صحبت کنیم. من هم به آنجا رفتم، ولی بعد از واردشدن به خانه و صحبت های اولیه، ناگهان مقتول رفتارش تغییر کرد. او جوری با من برخورد کرد که متوجه نیت شومش شدم و فهمیدم که قصد دارد مرا مورد آزار و اذیت قرار دهد. من به شدت مقاومت کردم و می خواستم از آن خانه بیرون بیایم که ناگهان مقتول رویم چاقو کشید. او گفت اگر به خواسته اش تن ندهم، مرا می کشد. من که به شدت ترسیده بودم، در درگیری چاقویش را از او گرفتم و چند ضربه به وی زدم. بعد هم فرار کردم و خودرویش را دزدیدم تا بتوانم سریع تر پا به فرار بگذارم. در راه هم خودرو را زیر پل حافظ رها کردم و تنها ٣ عدد کارت سوخت مقتول را از داخل خودرواش دزدیدم.» با اعترافات این پسر جوان، وی صحنه قتل را بازسازی کرد و پس از صدور کیفرخواست پرونده اش در مقابل هیات قضایی شعبه ١١٣ دادگاه کیفری استان تهران ایستاد و از خود دفاع کرد. وی در این شعبه صحبت های قبلی خود را تکرار کرد و به هیات قضایی گفت که تنها به خاطر دفاع از خودش دست به این قتل زده است. در این جلسه خانواده اولیای دم از دادگاه قصاص متهم را خواستار شدند. هیات قضایی نیز پس از شور و مشورت، متهم را به قصاص محکوم کردند. اما این به تایید قضات دیوانعالی کشور نرسید و هیات قضایی دیوانعالی کشور به دلیل اظهارات متهم، بحث دفاع مشروع وی را مطرح کردند و خواستار رسیدگی بیشتر در این باره شدند. بنابراین پرونده بار دیگر به شعبه ١١٣ دادگاه کیفری فرستاده شد و متهم صبح دیروز برای بار دوم پای میز محاکمه رفت. در این جلسه پس از قرائت کیفرخواست از سوی نماینده دادستان، متهم در جایگاه قرار گرفت و این بار اظهارات تازه تری را مطرح کرد. وی که فرارش پس از قتل مورد توجه قضات قرار گرفته بود، در مورد انگیزه اش از فرار گفت: «پدرم چند سال پیش دایی ام را به قتل رسانده بود. او به اعدام محکوم شد و ما هر چه سعی کردیم، نتوانستیم رضایت مادربزرگم را جلب کنیم. پدرم تا پای چوبه دار رفت تا اینکه در نهایت پای چوبه دار رضایت گرفت. روزهای سختی بود و وقتی حرف های پدرم را می شنیدم از اعدام و زندان به شدت ترسیده بودم. برای همین وقتی این پیرمرد را کشتم، ترسیدم و فرار کردم. اگر می دانستم فرارم موضوع را بدتر خواهد کرد، خودم می ماندم و با پلیس تماس می گرفتم.» در پایان پس از دفاعیات وکیل متهم، هیات قضایی وارد شور شدند تا راهی نهایی در مورد این پرونده را صادر کنند.
یکشنبه ، ۱۲مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرارو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]