واضح آرشیو وب فارسی:صدای ایران: پرویز کیمیاوی، با اکران «ایران سرای من است» توسط گروه هنر و تجربه، دوباره در کشورش مطرح می شود؛ کارگردانی که خودش را نیشابوری می داند چراکه مهم ترین سال های جوانی اش را در این شهر زیسته. اصالتا مشهدی است و پدرش رئیس بانک ملی آن زمان نیشابور بوده. حدودا از ١٠ تا ١٩سالگی اش را در نیشابور به سر برده و بعد از آنجا برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی راهی فرانسه می شود. آنجا چشمش به مدرسه سینمایی می افتد و به جای پزشکی، سینما می خواند. با فرخ غفاری در جشنواره فیلمی در فرانسه آشنا می شود و از طریق او به ایران می آید و بعد از طرف تلویزیون ملی ایران راهی خراسان، زادگاهش، می شود و شروع به مستند سازی می کند. کیمیاوی می گوید: ما یک اکیپ بودیم و رفته بودیم چند فیلم مستند بسازیم. یکی من بودم، یکی تقوایی که فیلم های جنوب را گرفت. «نصیب نصیبی» که طرف های فارس بود. منوچهر عسگری نسب هم یک منطقه دیگر را گرفته بود و وقتی ما آمدیم، من حدود ١٠ تا ١٥ فیلم مستند ساخته بودم، فیلم های مسجد گوهرشاد، بازار های مشهد، فیروزه تراشی، سنگ تراشی، پوستین دوزی از قوچان تا بجنورد، استاد یگانه و خیلی فیلم های دیگر. البته هم زمان ضامن آهو را هم ساختیم. فیلم «پ. مثل پلیکان» در سال ١٣٥١، نخستین فیلم «مستند-داستانی» کیمیاوی بود. او در این فیلم، ماجرا را از زاویه دید «آسید علی میرزا» - شخصیت اصلی فیلم - روایت می کند. فیلم مغول های او که در سال ١٣٥٢ ساخته شد، شرح نمادین هجوم تلویزیون به شهرها و روستاها (تمثیل حمله سپاه مغول به ایران زمین) است و تلویزیون و گسترش استفاده از آن به عنوان پدیده ای نوظهور با رویدادی تاریخی مقایسه شده است. در فیلم «باغ سنگی» که در سال ١٣٥٥ ساخته شد، به سیاق همه فیلم هایش، تلفیقی نظرگیر از واقعیت و تخیل به وجود آورده است. فیلم «اوکی مستر» با بازی فرخ غفاری و محصول ١٣٥٧ شرحی غیرمتعارف و شوخی آمیز از گرفتن امتیاز استخراج نفت توسط «ویلیام ناکس دارسی» است و ورود کالاهای بنجل خارجی به این مرزوبوم و رواج روحیه و فرهنگی که آن را مصرف گرایی خوانده اند. کیمیاوی در فیلم «ایران سرای من است» که بناست به زودی نمایش داده شود، پس از مهاجرت دوباره و بازگشت به ایران ساخت، نیز به معضل ممیزی در ایران از جنبه یک پدیده تاریخی پرداخته است. به بهانه اکران این فیلم در ایران پس از ١٧ سال، با روبرت صافاریان، منتقد و پژوهشگر سینمای ایران، درباره کیمیاوی و جایگاهش در میان کارگردان های موج نوی سینمای ایران گپی کوتاه داشته ایم. در شرایط فعلی سینمای ایران، فکر می کنید اکران فیلمی از پرویز کیمیاوی چه اهمیتی خواهد داشت؟ «ایران سرای من است»، آخرین فیلمی است که کیمیاوی در ایران ساخته و در جشنواره فیلم فجر هم نمایش داده شد. نمی دانم چرا این همه مدت خبری از نمایش آن نبود. به هرحال جای خوشحالی دارد که فیلمی از کیمیاوی پس از سال ها نمایش داده می شود. ای کاش این فیلم در ابعاد وسیع تری اکران می شد و محدود به گروه «هنر و تجربه» نبود. اگر میانگین کیفی سینما در دهه ٥٠ را بسنجیم، فیلم های کیمیاوی در کنار فیلم های دیگر کارگردانانی چون ناصر تقوایی و فریدون گله، چه جایگاهی دارد؟ موج نوی سینمای ایران را در آن سال ها، می توانیم به دو دسته تقسیم کنیم. یکی دسته ای که شامل فیلم های مسعود کیمیایی و فریدون گله و امثال آنها می شد؛ یعنی کارگردان هایی که فیلم هایشان در چارچوب سینمای حرفه ای تجاری جا می گرفت، درحالی که دسته دیگری که کیمیاوی را هم شامل می شد، بیشتر از امکانات تلویزیون بهره مند بود و تجربی تر کار می کرد. «مغول ها» و «پ مثل پلیکان» که فیلم های اثرگذار کیمیاوی بودند، فیلم های تحربی ای هستند که در سطح متفاوتی نسبت به جریان اصلی سینمای عامه پسند قرار می گیرند. کیمیاوی کلا فیلمی که به نوعی تجاری باشد و نزدیک به جریان اصلی، هرگز نساخته. اتفاقا همین فیلم «ایران سرای من است» او، بیش از همه فیلم های کیمیاوی برای اکران عمومی و گسترده مناسب است. فیلم «مغول ها»ی او وقتی که در سینماکاپری نمایش داده شد، آن قدر از خواست و توقع عموم دور بود که عده ای از تماشاگران، صندلی های سینما را پاره کردند. «ایران سرای من است»، در قیاس با «مغول ها»، برای نمایش عمومی، مناسب است. همان طور که خودتان هم اشاره کردید برخی از کارگردان های موج نوی آن سال ها، در گیشه هم طرفدارانی داشتند، نظیر کیمیایی و مهرجویی. چرا کارگردانی مثل پرویز کیمیاوی، در بین موج نویی ها، در آن سال ها کم طرفدار بود و عامه مردم اصلا با سینمای او ارتباط نمی گرفتند؟ این اتفاق طبیعی است. چون فیلم های او متعلق به سینمایی است که امروز به سینمای تماشاگر خاص مشهور شده. او فیلم سازی نیست که برای عامه مردم سینما رو، فیلم بسازد. پس تا حدودی طبیعی است که یک نفر که فقط برای تفریح سینما می رود، فیلم های کیمیاوی را دوست نداشته باشد. مگر اساسا جریان موج نو، متفاوت با ذائقه عموم مردم نیست؟ پس چرا برخی دیگر از فیلم های این جریان در بین مردم طرفدارانی داشتند؟ مثل کیمیایی با «قیصر»یا مهرجویی با «گاو»... همه این فیلم سازان سینمایی متفاوت از جریان اصلی آن زمان که به فیلمفارسی مشهور است دارند، اما در این بین متفاوت بودن کیمیایی با متفاوت بودن کیمیاوی خیلی فرق می کند. چه فرقی؟ مثلا «قیصر» به لحاظ زبانی که به کار می گیرد و بازی بازیگرها، شبیه همان فیلم های تجاری است. تفاوت این فیلم، با جریان اصلی این است که «قیصر» از نظر مضمون لحنی تلخ دارد و برای نخستین بار ضدقهرمان را به سینما می آورد، چیزی که تا قبل از آن باب نبود. این فیلم از این منظر، فاصله ای ١٨٠درجه ای با «گنج قارون» دارد، که همان سال ها ساخته شده بود. درحالی که زبان کیمیاوی در فیلمی مثل «مغول ها» پر است از نمادهایی که برای عموم مردم قابل درک نیستند و یک سینمای تجربی است که بیشتر به مذاق سینمادوستان حرفه ای و دانشجویان سینما خوش می آید. کیمیاوی درس خوانده سینماست درحالی که کیمیایی در قالب سینمای تجاری بالا آمده و در همان سیستم کار می کند. مثلا با استودیو «میثاقیه» همکاری دارد، درحالی که کیمیاوی با تلویزیون کار می کند. در آن سال ها، تلویزیون با حمایت هایش جریان تجربی را جا انداخت و از آن حمایت کرد. جایی مثل «جشن هنر» که تلویزیون هم در آن نقش داشت، برای تشویق چنین سینما و چنین هنری بود. به نقش تلویزیون در قدرت گرفتن سینمای پیشرو اشاره کردید. اتفاقا این روزها سالگرد انتشار اولین امواج تلویزیونی در ایران است. چطور پس از پنج دهه، این رسانه در ایران تغییر رویه داده و تبدیل به رسانه ای عامه پسند شده است؟ البته آن زمان هم تلویزیون به لحاظ محتوایی همین طور بود و این طور نیست که حالا تغییر کرده باشد. فقط تفاوت در این بود که تلویزیون در کنار دو کانالی که داشت، کمی فعالیت های گسترده تری هم انجام می داد؛ مثلا مدرسه عالی تلویزیون تأسیس شده بود یا فیلم آوانگارد دیگری مثل «چشمه» را هم تلویزیون تهیه کنندگی کرد یا در تهیه آن نقش داشت. آن اتفاقات جانبی در تلویزیون، متفاوت بود با برنامه های اصلی کانال های تلویزیون. محتویات کانال های آن زمان هم عامه پسند بود. منتقدان می گویند شاخص ترین اثر کیمیاوی «مغول ها»ست. شما چه فکر می کنید؟ با این توضیح که هیچ کدام از فیلم هایی را که کیمیاوی در فرانسه ساخته، ندیده ام، باید بگویم برای من هم «مغول ها» شاخص ترین فیلم اوست و بعد از آن «پ مثل پلیکان» را دوست دارم و «یا ضامن آهو» که درباره حرم امام رضاست. آن سال ها که این فیلم ها ساخته شد، ما دانشجوی سینما بودیم و این نوع فیلم ها برایمان تازگی داشتند. در ضمن، من در مدرسه عالی تلویزیون و سینما شاگرد کیمیاوی بودم و این گونه است که در همه این سال ها، خودش و فیلم هایش برای ما توأم با نوستالژی بوده است. شما که با کیمیاوی ارتباط نزدیک تری نسبت به یک مخاطب صرف فیلم هایش داشتید و سر کلاس های او نشستید، بگویید او را به لحاظ تئوریک و سواد سینمایی چطور دیدید؟ هرچه از کیمیاوی باید بدانیم، در فیلم های او متجلی است. چون فیلم های او، فیلم های خوبی بودند، او درس سینما هم می داد، نه اینکه چون نظریه پرداز بود، درس بدهد. می بینید که در تمام این سال ها، او هرگز چیز زیادی ننوشته و مصاحبه های مفصلی هم ندارد و همین نشان می دهد که فیلم هایش مهم ترین شیوه او برای ابراز نگاهش به سینماست. فیلم «ایران سرای من است» او را چطور فیلمی می دانید؟ من این فیلم را، یک بار ١٧ سال پیش، هنگام اکرانش در جشنواره فجر دیدم و به نظرم فیلم خوبی بود. به ویژه که خود کیمیاوی هم آدم طنازی است و این ویژگی طنازش اش در این فیلم خیلی خوب درآمده است. اقدام هنر و تجربه برای نمایش فیلم های سینمای موج نو نظیر گاو و... را چطور ارزیابی می کنید؟ به نظرم کلیه کسانی که این فیلم ها را باید می دیدند، یعنی دنبال کنندگان جدی سینما و دانشجویان، حتما پیش از اکران هنر و تجربه آنها را دیده اند. البته شاید این نمایش ها، برای آشنایی جوان ترها با سینمای سال های پیش ایران، خوب باشد. درواقع اینکه به واسطه این اکران مجدد، این فیلم ها دوباره مطرح می شوند، اقدامی مثبت است و بهانه ای می شود برای طرح دوباره این فیلم ها.
جمعه ، ۱۰مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: صدای ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]